به گزارش صبح الوند، هر سال با نزدیک شدن به اواخر سال مردم با حضور در سرزمین های نور و بازگشت به شهر خود عطر شهدا را در سرتاسر ایران می پیچانند.
گرچه سالیان سال از جنگ 8 ساله می گذرد اما هنوز هم مناطق عملیاتی به عطر شهدا مزین است و مردم با حضور در این مناطق با شهدا بیعت می کنند و از نزدیک با فداکاری ها و معنویات دوران دفاع مقدس اشنا می شوند.
دانشگاه ها هم همچون سایر نهادهای انقلابی در اعزام دانشجویان به کربلای ایران نقش موثری در هدایت نسل جوانان و آشنایی انها با سیره شهدا دارند.
در دوران دانشگاه خود دوستی داشتم که همیشه اواخر سال که میشد حال و هوایی دیگر می گرفت و تمام تلاش خود را میکرد که در لحظات پایانی سال در مناطق عملیاتی جنوب کشور باشد.
این شوق و علاقه ای که برای حضور در این مناطق داشت برایم سئوالات زیادی را پیش آورده بود یک روز دلیلش را از وی جویا شدم و گفت: حجاب خود را مدیون شهدا میدانم.
تهیه گزارشی از راهیان نور من را بر این داشت تا سری به این دوست قدیمی بزنم و از وی ماجرای دقیق چادری شدنش را بپرسم.
این بانوی محجبه همدانی که در دوران دانشجویی الگویی برای بچه های بسیج دانشگاه بود به بیان شرح حال خود پرداخت و گفت: اواخر سال 86 بود و من هر ترم 4 دانشگاه بودم که شنیدم دانشگاهمان قرار است اردوی جنوب ببرد و من آن موقع فقط به اسم جنوب توجه کردم و زیاد حضور در مناطق عملیاتی برایم مهم نبود و دوست داشتم که جنوب کشور را ببینم.
وی ادامه داد: به محض اینکه به دفتر بسیج برای ثبت نام رفتم بهم گفتم جا نداریم و من با کمال نامیدی دفتر را ترک کردم روز بعد در سلف سرویس دانشگاه اتفاقی دوستان بسیج را دیدم . یکی از دوستان که فهمید بنده قصد سفر به جنوب را دارم جای خود را به من داد و گفت که من زیاد رفته ام شماها که دفعه اولی هستید بروید بهتر است ، آنموقع نمیدانستم که چه اتفاقی میخواهد بیفتد و فقط به ذوق اینکه شهر اهواز و جنوب کشور را می بینم رفتم و کیفم را بستم.
*دلیل التماس دعا گفتن مردم به مسافران مناطق عملیاتی را نمیدانستم
وی از روز اعزام خود به مناطق عملیاتی جنوب گفت و افزود: روز اعزام شد قرآن و اسپند به راه بود خانواده همه بچه ها برای بدرقه فرزندانشان آمده بودند و التماس دعا به آنها میگفتند برایم سئوالات فراوانی پیش آمده بود که مگر کجا می خواهیم برویم که مدام التماس دعا می گویند اتوبوس راه افتاد چند کیلومتری از همدان دور شده بودیم که طلبه ای که در جلوی اتوبوس نشسته بود بلند شد و گفت: هر کدام از دوستان دعوت شده یک شهید هستید و از همین الان سعی کنید با یک شهید انس بگیرید و در طول سفر آنها را الگوی خود قرار دهید.
این بانوی محبه ادامه داد: سپس دوستان خادم بلند شدند و بسته های فرهنگی که کتاب هایی از زندگینامه شهدا و همچنین کتابی به اسم تفحص را در بین ما پخش کردند. من هنوز متوجه بار معنوی سفر نشده بودم ناخودآگاه کتاب تفحص نظرم را به خود جلب کرد و حجم کم این کتاب باعث شد که به سمت این کتاب بروم .
وی به بیان نقش کتاب تفحص در شناخت وی به شهدا در اولین گام پرداخت و گفت: دراین کتاب خادمان شهدا به بیان اقداماتی که برای تفحص شهدا و معجزاتی که در هنگام تفحص شهدا رخ داده پرداخته بودند.
*در قبرهای حسینه تخریب پادگان دوکوهه خدا را حس میکنی
این دوست قدیمی به بیان اولین حضورش در پادگان دو کوهه پرداخت و گفت: بعد از تقریبا 12 ساعت به دو کوهه رسیدیم راوی شروع به معرفی منطقه کرد و قرار شد شب به حسینیه شهدای تخریب دوکوهه برویم بعد از اذان مغرب حرکت خود به سمت حسینیه را شروع کردیم هوا کم کم داشت تاریک می شد به حسینیه که رسیدیم هوا کاملا تاریک شده بود و فقط فانوس هایی روشن بود، مداح شروع به مداحی کرد از متوسل شدن شهدا به ائمه اطهار و حضرت فاطمه زهرا (س) گفت، حال و هوایی دیگر داشتم اصلا نمیداستم که شهدا قبل از عملیات به ائمه متوسل می شدند، اصلا نمیدانستم که در خیلی از عملیات ها ائمه اطهار مسیر را به فرماندهان نشان میدادند.
این بانوی محجبه ادامه داد: مداح اهل بیت در بین مداحی هایش به قبرهایی که در نزدیکی حسینیه بود و شهدا برای راز و نیاز با خدا کنده بودند اشاره کرد، به سمت قبرها رفتم لحظه ای در کنار قبرها نشستم فقط خودم و خدا بودیم حالی عجیب داشتم و فقط گریه کردم و گریان گریان به پادگان رفتم.
وی ادامه داد: روز بعد به اروند رود رفتیم جای بسیار زیبایی بود و غافل از شناخت اروند طغیان گر و خونهای شهدایی که در آب اروند ریخته شده است به طبیعت منطقه نگاه میکردم در همین حین راوی به بیان عملیاتهایی همچون والفجر 8 و لحظاتی که شهدا پس از مجروح شدن در دل شب و برای جلوگیری از ایجاد سرو صدا و لو رفتن عملیات سرهای خود را در آب میکردند پرداخت.
*21 سال در خواب غفلت بودم
این بانوی محجبه با بیان اینکه 21 سال در خواب بودم و به سناختی از شهدا نرسیده بودم گفت: تازه متوجه شده بودم این همه فداکاری و از خودگذشتگی های شهدای انقلاب و دفاع مقدس برای حفظ اسلام و انقلاب بوده و من 21 سال از عمر خود را در غفلت گذرانده بودم.
وی از اولین باری که وارد شلمچه شده بود گفت و ادامه داد: بعد از صرف نهار در اروند رود به سمت شلمچه راهی شدیم، راوی در اتوبوس به بیان مقدماتی راجع به شلمچه و عملیاتهایی که در آنجا اتفاق افتاده است پرداخت.
*در شلمچه آسمان به زمین بسیار نزدیک بود
این بانوی محجبه حال و هوای زمین شلمچه را نزدیک آسمان دانست و گفت: به شلمچه که رسیدیم نزدیکی های غروب بود وارد شلمچه که شدم حالی عجیب و غیر قابل توصیف به من دست داد احساس کردم آسمان به زمین خیلی نزدیک هست فقط و فقط داشتم اشک میریختم راوی از عملیاتهایی که در شلمچه رخ داده بود که از شدت جمعیت شهدا جایی برای پا گذاشتن در منطقه نبود گفت و ادامه داد همه این شهدا برای این رفتند که شما در آسایش و زیر پرچم جمهوری اسلای ایران باشید، این شهدارفتند تا حجاب و انقلاب اسلامی بماند....
این بانوی محجبه به بیان لحظه تولد خود و هنگامی که تصمیم به انتخاب حجاب برتر چادر گرفته پرداخت و افزود: در شلمچه ناخوداگاه بر روی خاکها سجده کردم و بین خود و شهدا عهدی بستم که دیگر چادر را به عنوان حجاب برتر خود برگزینم ودر شلمچه دوبار متولد شدم.
وی ادامه داد: من قبل از سفر به جنوب مانتویی بودم و در طول سفر هم در اتوبوس چادر نمی پوشیدیم و فقط در منطقه ها چادر به سر می کردم اما آنروز دیگر با شناخت و اینکه چادر حجاب برتر و حجاب حضرت فاطمه زهرا (س) هست و شهدا برای حفظ حجاب و احیای دین اسلام خون خود را داده اند چادر را به عنوان حجاب خود انتخاب کردم و الان که اواخرسال 95 است 8 سال هست که دوباره متولد شده ام.
این بانوی محجبه آرزویش این است که بتواند تا آخر عمر در اواخر سال به مناطق عملیاتی جنوب اعزام شود و با شهدا تجدید پیمان کند .
انتهای پیام/
دیدگاه شما