نمایش 141 - 150 از 250
<p style="text-align: justify;">علی آقا هم زخم عراقی را بست و گفت "مرز اسلام و کفر همین جاست!"<img src="images/shahid/chitsaz-01.jpg" border="0" alt="" align="left" /></p>
<p style="text-align: justify;">خوب که درس بخوانی، سری می شوی در میان بی سرها...<img src="images/weblog/shahid-hastee-01.jpg" border="0" alt="" align="left" /></p>
<p style="text-align: justify;">نوز هم مردایی هستند که با دست پر میرن پیش خدا حرف دارن برا گفتن چند تا باید از این جوونا فدا کنیم تا شما حجابتو فاطمی کنی؟<img src="images/weblog/shahid-hijab-01.jpg" border="0" alt="" align="left" /></p>
<p style="text-align: justify;">کمیل نیمه شبی همراه حضرت علی در تاریکی شب از کوچه های کوفه عبور می کردند تا به خانه ای رسیدند از آن خانه صدای تلاوت قرآن به گوش می رسید...<img src="images/weblog/shajarian-01.jpg" border="0" alt="" align="left" /></p>
<div> <p class="lide" style="text-align: justify;">“خیلی یواشکی هایمان عوض شده است”… دروغ چرا؟ بعضی ها جوان که بودند یواشکی یک کارهایی می کردند!<img src="images/weblog/hijab-01.jpg" border="0" alt="" align="left" /></p>
<p style="text-align: justify;">نگذار تا آخر ماه طول بکشد! بگذار امشب که ما از اینجا می‌رویم، همه حاجتهایمان را بگیریم و برویم! کرامتت همین را اقتضا می‌کند! آقاییت این است!<img src="images/mazhabi/ramazan-03.jpg" border="0" alt="" align="left" /></p>
<p style="text-align: justify;">کارهایم زیاد بود. شب را در دفتر ماندم. ساعت دو شب تلفن زنگ زد. مادر بچه‌ها گفت یکی از دخترها خواب بد دیده خودت را برسان...<img src="images/Logo/yaddasht-01.jpg" border="0" alt="" align="left" /></p>
<p style="text-align: justify;">گفتم انسان نما چون نمیدانم آیا با اینکه مرزها به هم خورده آیا ما هنوز انسانیم یا نه؟<img src="images/Logo/T-01.jpg" border="0" alt="" align="left" /></p>
<p style="text-align: justify;">در خصوص قیام متصل به رکوع باید مراقب بود که قبل از رکوع (یعنی بعد از قرائت در رکعت اول یا پس از قنوت و یا پس از تسبیحات اربعه) مکث کوتاهی مثلاً به اندازه ی گفتن یک "الله اکبر"، انجام شود و سپس باید به رکوع رفت.<img src="images/weblog/namaz-01.jpg" border="0" alt="" align="left" /></p>
<p style="text-align: justify;">با این که تیزی آفتاب چشم هایم را اذیت می کرد ولی چندعکس با پس زمینه کعبه و طواف و مقام حضرت ابراهیم (ع) گرفتم اما هر بار گوشی را از من می گرفت و عکس را می دید و اظهار نظری می کرد...<img src="images/weblog/haj-01.jpg" border="0" alt="" align="left" /></p>

صفحه‌ها