اوقات شرعی

 

آخرین اخبار

23. فروردين 1393 - 4:36   |   کد مطلب: 5655
8 فروند بالگرد 214 از پادگان هوانيروز آمدند و يكي پس از ديگري به زمين نشستند. صياد شيرازي مأموريت آنها را ابلاغ كرد. علي كه به وجد آمده بود از پشت پرده‌هاي اشك، موفق شد مواضع دشمن را ديده‌باني و مختصات آن را به توپخانه اعلام كند. لحظاتي بعد، گلوله‌هاي 155 م.م بر سر دشمن باريدند.

محمد جواد بیات در صبح الوند نوشت:

52 پاسدار در سردشت شهيد شدند. اين خبر اولِ روزنامه‌ها در 17 مهر‌ماه سال 58 بود. اين خبر نه فقط اصفهان كه ايران را هم به خشم آورد. آنان پاسداران اعزامي از اصفهان به كردستان بودند كه در بازگشت گرفتار كمين ضد انقلاب شده و به طرز فجيعي به شهادت رسيده بودند. در شهرهاي مختلف، مردم با برگزاري مراسم نسبت به جنايت ضد انقلاب و كوتاهي مسئولان، واكنش نشان دادند. در اصفهان و مشهد نيز عزاي عمومي اعلام شد و در تشييع پيكر شهدا، حجت‌الاسلام سيد احمد خميني از طرف امام شركت كرد.
براي بررسي واقعه، جلسه فوق‌العاده برگزار شد و سروان صياد شيرازي نيز از جمله دعوت‌ شدگان به آن جلسه بود.
صياد شيرازي پيشنهاد كرد:‌ «به نظر من در اصفهان امكان رسيدگي به اين مسأله وجود ندارد. پيشنهاد بنده اين است كه يك گروه به منطقه بروند و در آنجا وضعيت را از نزديك بررسي كنند.» اين پيشنهاد تصويب شد. سيد رحيم صفوي و خود سروان صياد شيرازي براي انجام اين مأموريت انتخاب شدند. امام جمعه اصفهان، آن دو را به دكتر چمران كه وزير دفاع و معاون نخست‌وزير بود، معرفي كرد.
اتفاقاً پس از شهادت پاسداران، دكتر نيز از طرف امام مأموريت داشت كه مجدداً به كردستان برود. غروب هنگام بود كه بالگرد حامل دكتر چمران و همراهانش در پادگان سردشت به زمين نشست. سروان علي صياد شيرازي نخستين بار در آنجا نشانه‌هايي از جنگ در كردستان را با چشم خود ديد.
ماجراي آن شب، آغازي براي جلوه‌گري يك افسر شجاع و مؤمن بود. صبح فرداي آن شب، هنگامي كه دكتر چمران به آنجا رسيد، علي را به آغوش كشيد. گويي گوهر گران‌قيمتي را يافته باشد.‌ خدا را شكر كرد و پس از آن واقعه، مردم بارها وصف شجاعت اين افسر مؤمن را از زبان دكتر چمران در مساجد و محافل شنيدند.
صياد دل‌ها مي‌گويد: «آن لحظه را يك لحظه تاريخي و تعيين‌كننده براي خودم مي‌دانم و هيچگاه زماني را كه شهيد چمران مرا در آغوش گرفت و با شور و شعف خاصي مرا غرق در بوسه كرد، فراموش نمي‌كنم. دكتر چمران از روش كار من و راهنمايي‌هايم خوشش آمده بود. از سرگذشتم پرسيد و با هم بيشتر آشنا شديم. از همان جا بود كه پيوند قلبي من با او آغاز شد و ما دو تا شديم برادر و دوست.»
پس از اين صياد دل‌ها در 9 عمليات ديگر شركت كرد. حالا او به عنوان مشاور و معاون دكتر فعاليت مي‌كرد. آن دو تا پاسي از شب، طرح حمله به ضد انقلاب را مي‌ريختند و روز، علي آن را اجرا مي‌كرد. متأسفانه اين ايام، زياد طول نكشيد؛ درست هنگامي كه آنان ضد انقلاب را در چنگ خود مي‌ديدند و نزديك بود براي هميشه به بحران كردستان پايان دهند باز هم ضد انقلاب از خط‌مشي ليبرال گونه دولت موقت سوءاستفاده كرد و خواستار مذاكره و گفت‌وگو شد و ماجراي قرآن و نيزه بار ديگر تكرار شد! خوانندگان محترم مي‌توانند براي اطلاع بيشتر در اين زمينه به كتاب "كردستان" شهيد دكتر چمران، صفحه 116 رجوع كنند.
علي مجدداً به اصفهان بازگشت. مدتي بعد، درجه سرگردي وي ابلاغ شد، اما دلش در كردستان بود. روزي نبود كه خبر ناگواري از كردستان نرسد. شهرها يكي پس از ديگري سقوط مي‌كردند و ضد انقلاب همچنان جنايت مي‌كرد.
در اين سو، در توفان حوادث پي در پي؛ كردستان فراموش شده بود. چند روز پس از بازگشت آنان، دانشجويان پيرو خط امام، سرنخ همه توطئه‌ها را در سفارت آمريكا يافتند و آنجا را تصرف كردند. با اين كار، عمر دولت موقت نيز به سر آمد و اداره كشور تا انتخاب رئيس‌جمهور و تشكيل دولت به عهده شوراي انقلاب گذاشته شد.
در بهمن‌ماه آن سال، انتخابات رياست جمهوري برگزار شد و ابوالحسن بني‌صدر رئيس‌جمهور شد و امام(ره) فرماندهي كل نيروهاي مسلح را به وي سپردند. يك ماه بعد، انتخابات مجلس شوراي اسلامي برگزار شد.
اكنون كه نهادهاي مدني براي اداره كشور شكل گرفته بودند، حل بحران كردستان در اولويت بود. سرگرد صياد شيرازي براي اين كار طرحي داشت كه براساس آن مرزهاي غرب كشور كنترل و ارتباط ضد انقلاب با خارج از كشور قطع مي‌شد كه آن زمان بيشتر از سوي عراق و امراي فراري ارتش مانند اويسي و پاليزبان پشتيباني و هدايت مي‌شد.
دوستان همفكر سرگرد طرح او را پسنديدند و براي انجامش با تيمسار فلاحي، فرمانده نيروي زميني بارها جلسه گذاشتند.
تيمسار گفت: «مسئوليت انجام اين طرح فراتر از اختيارات من است و اجازه فرماندهي كل قوا لازم است؛ بايد با او صحبت كنيد.»
سرگرد گفت: «دست ما كه از دامن او كوتاه است!»
تيمسار گفت: «من خودم برايتان وقت مي‌گيرم.»
تيمسار وقت گرفت. ساعت 11 صبح فرداي آن روز سرگرد صياد شيرازي به همراه حجت‌الاسلام سالك، برادر رحيم صفوي، سروان سيد حسام هاشمي و سروان محمد كوششي در دفتر رئيس‌جمهور رو در روي او نشسته بودند.
سرگرد صياد به نمايندگي از حاضران به تشريح طرح كنترل مرزها پرداخت.
بني‌صدر پيش از اين نام سرگرد را از دكتر چمران شنيده بود و مي‌دانست او بيهوده سخن نمي‌گويد؛ با اين حال برنتافت و حرف صياد را قطع كرد و پرسيد: «سرگرد اين چيزها از نظر علمي هم درست است؟»
سرگرد به او اطمينان داد، خلاف علم و اصول نظامي كاري نمي‌كند.
وقتي نوبت به رئيس‌جمهور رسيد به سرعت از طرح آنان گذشت و به كردستان گريز زد!
بعد به چهره سرگرد بُراق شد و گفت: «آقاي شيرازي! شما كه اين همه ادعا داريد چرا به جاي مرز به سنندج نمي‌رويد تا به آنجا سامان بدهيد؟»
سرگرد بي‌درنگ گفت: «ما حرفي نداريم آقاي رئيس‌جمهور؛ همين حالا هم آماده هستيم به آنجا كه شما مي‌فرماييد برويم. اما به شرط اين كه خودتان ما را پشتيباني كنيد!»
رئيس‌جمهور قول داد از آنان پشتيباني كند و سرگرد به عنوان نماينده هماهنگ‌كننده او در منطقه باشد تا از امكانات ارتش و سپاه براي آزادسازي شهرهاي كردستان استفاده كند.
آن روز كه آنان وارد سنندج شدند از آن شهر بزرگ تنها چهار نقطه در دست نيروهاي جمهوري اسلامي بود كه هر چهار تاي آن هم در محاصره دشمن قرار داشت و هر لحظه احتمال سقوطشان مي‌رفت. آن چهار مكان عبارت بود از فرودگاه جنگ‌زده شهر، ايستگاه راديو تلويزيون سنندج، پادگان لشكر 28 كردستان و باشگاه افسران شهر كه از چند روز پيش در زير آتش و حملات بي‌امان ضد انقلاب بود و با اين كه آذوقه رزمندگان تمام شده بود و دشمن خباثت را در حقشان به حدي رسانده كه آب را هم به رويشان بسته بود، آنان در ميان پيكر شهيدانشان چنان مقاومت مي‌كردند كه همه را به شگفتي وا داشته بودند.
صياد دل‌ها و دوستانش از همان روز كارشان را از فرودگاه آغاز كردند؛ زيرا درگيري آن روز و گلوله‌باران فرودگاه نشان داد هنگام درنگ نيست.
سرگرد پس از اين كه اطلاعاتي درباره شهر از فرمانده گروهان حفاظت فرودگاه گرفت، گفت: «بايد جواب آتش دشمن را با قاطعيت بدهيم؛ بايد هر نقطه‌اي را كه از آن گلوله‌اي شليك مي‌شود و دشمن آنجا را سنگر خود قرار داده است بلافاصله شناسايي كنيم و با خُمپاره و توپخانه منهدم كنيم.»
احساس كرد بعضي از همراهانش نگران جان مردم بي‌پناهي هستند كه احتمال دارد دشمن در ميانشان سنگر گرفته باشد به همين دليل توضيح داد: «نگران نباشيد؛ بيشتر مردم كه از ضد انقلاب بيزارند به روستاهاي اطراف پناه برده‌اند يا در پناهگاه‌ها هستند. خيالتان راحت باشد من اجازه شرعي‌اش را گرفته‌ام. تا امروز ملاحظه خانه و كاشانه مردم را كرده‌ايم كه مي‌بينيد دشمن از اين عطوفت نظام ما سوءاستفاده مي‌كند و در آن مكان‌ها سنگر مي‌گيرد و برادران ما را اين‌گونه مي‌كشد؛ بنابراين ما چاره‌اي جز اين نداريم و بهتر است محل مناسبي براي ديده‌باني توپخانه پيدا كنيم.»
سرگرد در آنجا متوجه شد گروهي از نيروهاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي همدان هم در آنجا هستند. براي آزادسازي گردنه صلوات‌آباد با فرماندهان تيپ و نيروهاي سپاه جلسه گذاشت. 14 گروه 15 نفري براي انجام عمليات تشكيل شد كه 10 گروه از ارتش و 4 گروه از سپاه بود. آموزش‌هاي لازم به آنان داده شد. هنگام آموزش، او از دانش بالاي نظامي معاون عمليات سپاه همدان شگفت‌زده شد و پرسيد: «برادر شاه‌حسيني، شما اين دوره‌ها را كي ديده‌ايد؟»
فرمانده سپاه قبل از شهيد شاه‌حسيني پاسخ داد: «جناب سرگرد او و تعدادي ديگري از نيروهاي ما از همسفران انقلابي و مؤمن نيروي هوايي ارتش هستند كه داوطلبانه با ما به كردستان آمده‌اند.» سراسر وجودش لبريز از شوق شد. تجربه او نشان مي‌داد اگر بين ارتش و سپاه وحدت برقرار باشد هيچ دشمني توانايي ايستادگي در برابر آنان را نخواهد داشت. او بعدها اين را ثابت كرد و از رهگذر اين وحدت بزرگ‌ترين افتخارات نظامي را در تاريخ ايران ثبت كرد.
سرگرد در اين عمليات علاوه بر فرماندهي، ديده‌باني توپخانه را هم به عهده داشت. هدف‌ها را مشخص و روي آنها ثبت تير كرد.
8 فروند بالگرد 214 از پادگان هوانيروز آمدند و يكي پس از ديگري به زمين نشستند. صياد شيرازي مأموريت آنها را ابلاغ كرد. علي كه به وجد آمده بود از پشت پرده‌هاي اشك، موفق شد مواضع دشمن را ديده‌باني و مختصات آن را به توپخانه اعلام كند. لحظاتي بعد، گلوله‌هاي 155 م.م بر سر دشمن باريدند.
بدين‌گونه پس از ساعاتي نبرد، ارتفاعات و گردنه حساس صلوات‌آباد آزاد شد. آن روز، هجدهم ارديبهشت‌ماه 58 بود. عمليات پاكسازي از چهار محور آغاز شد؛ به گونه‌اي كه ساعاتي بعد بانگ تكبير و خميني رهبر رزمندگان و مردم شهر در آسمان طنين انداخت.
به زودي پايگاه‌هاي دفاع از شهر برقرار شد. اخبار بي‌وقفه‌ از سوي مردم در معرفي مخفيگاه‌هاي ضد انقلاب، باعث شد مركز اطلاعات تشكيل شود. گروه ضربت با همكاري مردم، فوج فوج فريب‌خوردگان را به بازداشتگاه مي‌آوردند.
حال كه مردم احساس امنيت مي‌كردند از پناهگاه‌هاي خود بيرون آمده و به دنبال گمگشته‌هاي خود كه دستگير يا ناپديد شده بودند، مي‌گشتند. در يكي از نقاط شهر دو گور دسته‌جمعي پيدا شد كه بيش از 60 نفر از هواداران انقلاب اسلامي در آنجا مدفون بودند.
اكنون هنگام آن بود كه به معيشت مردم آسيب‌ديده از صدمات گروهك‌هاي ضد انقلاب رسيدگي شود و زندگي در شهر جريان پيدا كند. به زودي مسئولان خدمات‌رساني در ستاد لشكر 28 كه مركز اداره شهر بود، تعيين و مشغول كار شدند. چند روز پس از استقرار امنيت در شهر، صياد دل‌ها و آقا رحيم به تهران رفتند تا گزارش عمليات را به رئيس‌جمهور بدهند و براي ادامه كار كسب تكليف كنند.
عجيب اين كه خبر اين پيروزي بزرگ در ميان هياهوي گروهك‌ها و مناقشات داخلي، كمرنگ و در نهايت گم شد.
جالب توجه آنكه جنگ مطبوعات بين احزاب و گروه‌هاي سياسي به حدي رسيد كه در روز 22 ارديبهشت 58؛ يعني روز آزادسازي سنندج، دادستاني انقلاب، 40 روزنامه و نشريه را توقيف كرد.

دیدگاه شما

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
کنگره ملی8000شهیداستان همدان