اوقات شرعی

 

آخرین اخبار

21. فروردين 1393 - 5:07   |   کد مطلب: 5653
صبح فردا دوره عالي هواشناسي بالستيك با حضور افسران امريكايي و پانزده كشور جهان در مركز توپخانه ارتش امريكا رسما آغاز شد. در كلاس بيست نفره A جز دو علي همه امريكايي بودند.

محمد جواد بیات در صبح الوند نوشت:

ده سال پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، زماني كه ستوان علي صياد شيرازي افسري گمنام در لشكر تبريز بود، تيمسار يوسفي فرمانده لشكر وقت در ميان جمعي از نظاميان گفته بود نام اين جوان را به خاطر بسپاريد. من در ناصيه او آنقدر لياقت مي‌بينم كه اگر بخت يارش باشد و از شر حاسدان در امان بماند روزي فرمانده نيروي زميني ارتش ايران مي‌شود!

پيش‌بيني سرلشكر پير، سيزده سال بعد هنگامي تحقق يافت كه ايران يكي از حساس‌ترين لحظات تاريخ خود را مي‌گذراند.
پدرش، صيادخان از مردان خوش‌نام ايل افشار از عشاير ترك‌زبان فارس بود. در ميان ايل به جوانمردي و شجاعت شهرت داشت. به مناسبتي گذرش به درگز از بخش‌هاي شمال خراسان افتاد. حال كه لباس نظام را از تن درآورده بود احساس مي‌كرد از زندگي عقب افتاده است. به كشاورزي پرداخت. در همين ايام دست تقدير مادر و خواهر را هم از او گرفت و سخت تنها ماند.
مدتي بعد به پيشنهاد برادر بزرگش احمدخان با دختر يكي از هم‌ولايتي‌هايشان كه حالا ساكن درگز شده بودند ازدواج كرد و دو سال بعد در سال 1323 خلوت خانه‌شان به وجود پسري روشن شد كه علي نام گرفت.
علي هنوز يك ساله نشده بود كه پدر و مادر تصميم گرفتند به مشهد كوچ كنند و مقيم شهر امام هشتم شوند. مادرش شهربانو به او بسيار علاقه‌مند بود.
كودكي علي تا پنج سالگي در مشهد گذشت تا اينكه در سال پنجم پدر تصميمي گرفت كه در آينده فرزندش خيلي موثر بود.
علي نوجواني‌اش را در شهرهاي مختلفي گذراند. شاهرود، آمل، گنبد كاووس و ... اين مهاجرت‌ها باعث شد او فردي خونگرم و زودجوش بار بيايد و همه جاي ايران را سراي خود بداند. او سال‌هاي دوره متوسطه را در دبيرستان فخرالدين اسعدي گرگان، طي كرد و سال آخر را در تهران گذراند. علي بعد از گرفتن ديپلم به گرگان بازگشت و در همان ايام براي كمك به خانواده به تدريس پرداخت.
او مي‌گويد: همان تدريس يك ذخيره خوبي براي ما درست كرد و در همين فاصله من خودم را پيدا كردم.
خودم را كاملا مهيا كردم كه نظامي بشوم و دنبال كار ورود به دانشكده افسري بودم كه الحمدا... موفق شدم.
علي در نخستين روز ورودش به ارتش درسي آموخت كه هرگز فراموشش نكرد و هميشه از آن به عنوان يكي از مقدرات زيباي الهي نام مي‌برد.
آن روز نوزدهم مرداد 1343 بود كه پذيرفته‌شدگان دانشكده افسري براي گذراندن يك دوره مقدماتي به اردوگاه اقدسيه آمده بودند تا پيش از آغاز سال تحصيلي، با آداب و مقررات ارتش آشنا شوند.
ستوان علي صياد شيرازي، بعد از يك مرخصي كوتاه، همراه هفده نفر از هم‌دوره‌اي‌هايش براي گذراندن دوره مقدماتي به اصفهان رفت. اين دوره يك سال طول كشيد. اين بار راهي تبريز شد تا خودش را به لشكر 2 تبريز معرفي كند.
در سال 1350 علي بعد از مدت‌ها تحقيق و گشتن در شهرهاي مختلف، سرانجام همسر ايده‌آلش را در خانه عمويش محمودخان شجاع يافت.
وي مي‌گويد: خداي متعال در زندگي دستم را خيلي گرفت. در بعد ازدواج، من در شهرستان‌هاي مختلف هم بودم، دنبال ازدواج هم بودم، ولي هر كس معرفي مي‌شد همان وضع ظاهرش را كه مي‌ديدم احساس مي‌كردم نمي‌توانم با او زندگي كنم. اين از جاهايي بود كه نماز در زندگي من نقش ايفا مي‌كرد چون فقط نماز را داشتم و آگاهي‌ام محدود بود و معرفتم كم بود.
اين نماز همه جا مرا عجيب مراقبت مي‌كرد، همين جا هم همين‌طور. يادم افتاد در شهرستان خودمان پدرم يك موقعي پيشنهادي كرده بودند كه من آن موقع نپذيرفته بودم گفتم مي‌روم سراغ همان.
او از بستگان خودم بود. يعني دخترعمويم. چون آنجا كه مي‌رفتم آنچه كه در ظاهر مي‌ديدم حجاب بود. حجاب در خانواده آنها برقرار بود، احساس كردم اعتماد من به چنين همسري مي‌تواند جلب شود اين بود كه با خيال راحت انتخابم را بر همين مبنا نهادم.
نيروي زميني به تقليد از نيروي هوايي تصميم گرفته بود براي اعتلاي زبان انگليسي افسران خود، دوره‌هايي در تهران بگذارد. به همين منظور در همه يگان‌ها از داوطلبان آزمايش به عمل آمد كه علي يكي از پذيرفته‌شدگان لشكر خودشان بود.
او با همسرش به تهران آمد و در پايان دوره كه توسط استادان امريكايي تدريس مي‌شد، به عنوان نفر اول كلاس معرفي شد. اما آنچه كه مهم بود او در تهران با يكي از گروه‌هاي مذهبي آشنا شده بود كه جلساتي داشتند و با استفاده از آيات و روايات تلويحا حكومت شاهنشاهي را غير مشروع مي‌دانستند.
علي به مباحث اين جلسات علاقه‌مند شده بود. مدتي طول نكشيد كه اعلام شد نيروي زميني مي‌خواهد براي تربيت متخصص در رشته هواسنجي بالستيكي دو نفر را به امريكا بفرستد. بعد از آزمون‌هاي مختلف علي صياد شيرازي و علي الهي هر دو از لشكر 81 براي اين دوره انتخاب شدند. او همسرش را به خانه پدرش در مشهد برد و بعد از زيارت امام رضا (ع) آماده سفر شد.
وقتي پرواز 457 پان امريكن، با سه ساعت تأخير در فرودگاه نيويورك به زمين نشست و آن دو جوان به شهر فرت‌سيل در ايالت اوكلاهما منتقل شدند.
در هتلي نزديك پادگان به هر يك اتاقي داده شد. علي وقتي در اتاقش مستقر شد، ساكش را باز كرد و از ميان وسايل شخصي‌اش يك جلد كلام‌ا... مجيد با ترجمه فارسي الهي قمشه‌اي و تعدادي مجله مكتب اسلام كه به زبان انگليسي منتشر شده بود بيرون آورد.
سپس قطبنمايش را بيرون آورد و حساب و كتابي كرد تا جهت قبله را يافت. صبح فردا دوره عالي هواشناسي بالستيك با حضور افسران امريكايي و پانزده كشور جهان در مركز توپخانه ارتش امريكا رسما آغاز شد. در كلاس بيست نفره A جز دو علي همه امريكايي بودند.
پس از مدتي درس‌ها به پايان رسيد و از دانشجويان امتحان گرفتند، نتايج كه اعلام شد همه شگفت‌زده شدند، هر دو ايراني، رتبه بسيار بالايي آورده بودند. از نظر امتياز، علي صياد شيرازي با 96 امتياز نفر اول شده بود و علي الهي نيز 7/94 امتياز آورده بود در حالي كه امتياز اغلب دانشجويان خارجي در حول و حوش 60 تا 70 بود و آمريكايي‌ها نيز وضعيت مطلوبي نداشتند.
علي لحظه‌شناس خوبي بود، تصميم گرفت از اين فرصت‌ها براي گفتگو درباره دين استفاده كند. با فرارسيدن ماه رمضان علي تصميم گرفته بود روزه‌اش را بگيرد. چنان حال روحاني خوبي داشت كه نمي‌خواست فضيلت ماه مبارك را از دست بدهد. امريكايي‌ها هنگام ناهار وقتي مي‌ديدند ناهار نمي‌خورد كنجكاو مي‌شدند و علت را مي‌‌پرسيدند، علي مي‌گفت: ما روزه‌ايم با كنجكاوي مي‌پرسيدند روزه يعني چه؟ و همين بهانه‌اي مي‌شد براي بحث درباره روزه و اسلام. سرانجام دوره در امريكا به پايان رسيد. علي به عنوان نفر ممتاز اين دوره از ميان دانشجويان 15 كشور جهان، خوشحال و سرفراز با كارنامه‌اي پرافتخار به ميهن بازگشت.
بعد از چند روز مرخصي، همراه همسر و دختر كوچكش به كرمانشاه رفت. شايد او انتظار داشت به پاس اينكه در ميان نظاميان زبده 15 كشور جهان ممتاز شده است در لشكر مورد تقدير قرار بگيرد و از وجودش استفاده بهتري شود! فرقي نمي‌كند كه علي به پادگان شاه‌آباد غرب «اسلام‌آباد» برود يا جاي ديگر.
به هر ترتيب پس از مدتي خدمت در شاه‌آباد خبر رسيد كه ستوان شيرازي را فرمانده نيرو خواسته است. عازم تهران شد صبح علي‌الطلوع در منطقه لويزان تهران، دفتر فرمانده نيروي زميني بود. سپس از سه روز رفت و آمد به دفتر ارتشبد اويسي موفق به ملاقات 4-5 دقيقه‌اي گرديد.
در كتاب «در كمين گل سرخ»، روايتي از زندگي شهید سپهبد علي صياد شيرازي نوشته محسن مومني صفحه 71 به نقل از شهيد آمده است كه مي‌گويد: رفتم داخل و جمعا اين ملاقات ما 4-5 دقيقه بيشتر طول نكشيد، آن هم سرپا، ديدم نامه‌اي را دارد مطالعه مي‌كند، معلوم است كه همان بود كه از ارتش امريكا آمده بود و در مورد من نوشته بودند و ترجمه‌اش كرده بودند كه اويسي داشت مي‌خواند.
مدام از زير عينك من را نگاه مي‌كرد و مي‌گفت جناب سروان شما براي ما خيلي افتخار آفريدي و بعد به اصطلاح تشكر مي‌كرد، گفت: خوب شما الان بايد بروي درس بدهي، واقعا مي‌گويم، لحظه لحظه معلوم بود كه مقدرات الهي، حساب و كتابش معلوم است. حرفي كه به اويسي زدم ببينید چقدر در سرنوشت من اثر داشت، چون من از قبل نمي‌دانستم چه بايد بگويم.
گفتم كه آموزش چنين موضوعي اصلا آن جا كه هستم امكان‌پذير نيست. گفت چطور؟ مگر كجا هستي؟ گفتم در شاه‌آباد غرب هستم و اين آموزش متكي به تكنولوژي مدرني است كه فقط در مركز توپخانه اصفهان وجود دارد. سري تكان داد و آمد جلو تشكر و تقدير كرد و با ما دست داد و خداحافظي كرديم و آمديم.
پيش از اينكه علي به كرمانشاه برسد نامه‌اي از نيروي زميني آمده بود مبني بر اينكه ستوان علي صياد شيرازي سريعا خود را براي تدريس به مركز توپخانه اصفهان معرفي كند. قبل از ترك كرمانشاه، مومنان آن شهر كه علي را از جلسات مذهبي مي‌شناختند به علما و مذهبيان اصفهان معرفي كرده بودند و همه چيز را براي او مهيا کردند، پس از عزيمت به اصفهان علاوه بر انجام امور، در كسوت نظامي در حوزه علميه اصفهان براي تعدادي از طلاب زبان انگليسي تدريس مي‌كرد.
ادامه دارد...

دیدگاه شما

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
کنگره ملی8000شهیداستان همدان