علیرضا رضاخواه: سیمور هرش روزنامهنگار شهیر آمریكایی ۶ سال پیش در مقالهای نسبتاً طولانی در نشریه «نیویوركر» از همكاری «جورج بوش» رئیسجمهور وقت آمریكا و برخی كشورهای منطقه برای تضعیف ایران، سوریه و حزبالله لبنان خبر داده بود. وی تصریح كرده بود: برای تضعیف محور مقاومت در خاورمیانه، دولت جورج بوش تصمیم به تغییر اولویتهایش در این منطقه گرفته و با همكاری برخی دولتهای عربی و از طریق ایجاد سازمانهای زیرزمینی در لبنان، پروژهی مقابله با حزبالله لبنان در بیروت را كلید زده است.
نتیجه این همكاری به وجود آمدن گروههای تكفیری افراطی شد كه گرایشهای بسیار زیادی به «القاعده» دارند. او در مقالهاش صراحتاً عنوان كرده بود كه با هدف تضعیف دولت بشار اسد و فشار به حكومت سوریه برای مذاكره و كنار آمدن با رژیم صهیونیستی، جریان موسوم به محور سازش با چراغ سبز جورج بوش به حمایتهای مالی و لجستیكی گستردهای از گروههای افراطی تكفیری پرداخته است. چند سال بعد و به دنبال آغاز موج تحولات در خاورمیانه شاهد تكرار همان سناریو، این بار از سوی یك رئیسجمهور دموكرات هستیم.
افزایش حضور جریانهای تندرو در سوریه و فعالیت گسترده تكفیریها در كشورهای اسلامی از حاشیهی خلیج فارس گرفته تا شمال آفریقا، بیانگر احیای نسل جدیدی از القاعده میباشد كه هرچند در تاكتیك و روشهای عملیاتی چون حملات انتحاری، كشتار مردم بیگناه، خشونت بیحد و حصر و ... شباهت زیادی با نسلهای پیشین دارد اما یك تغییر استراتژیك و كلیدی در اهداف آن دیده میشود و آن هم چرخش از مبارزه با «كفار» به مبارزه با فرق و مذاهب داخل امت اسلامی است. انفجارهای زنجیرهای تكفیریها در عراق كه این روزها به بخشی از زندگی روزمرهی مردم در این كشور تبدیل شده است، كشتار مسلمانان بیگناه در افغانستان و پاكستان، انفجارهای اخیر در ضاحیه و طرابلس لبنان و جنایات فجیع گروه موسوم به «النصره» در سوریه برخی از بارزترین نمونههای تحولات اخیر در منطقه میباشد.
* بنیادگرایی اسلامی؛ پروژه یا پروسه
بررسی ریشهشناسی واژهی (fundamentalist) به معنای «بنیادگرا» نشانگر خواستگاه غربی- مسیحی این واژه است. هرچند این روزها بیش از همه از این اصطلاح برای برچسبزنی به جریانهای اسلامی استفاده میشود. جالب این است كه در گذشته به پروتستانها «بنیادگرا» میگفتند؛ چراكه ایشان در برابر كاتولیكها كه مرجعیت دینی و كتاب مقدس را از طریق تفسیر انحصاری كتاب مقدس به وسیلهی روحانیون پذیرفته بودند، تنها بر مرجعیت كتاب مقدس تأكید داشتند و به نوعی نصگرایی معتقد بودند. پروتستانها میخواستند از خلال تاریخ و زمان، نقبی به اصول نخستین مسیحی و شیوهی زندگی مسیح و حواریونش (یا همان سلف صالح) بزنند و شعار بازگشت به مبانی خالص مسیحی را تحقق بخشند. بعدها «پیوریتنیسم»، همان انگارهی مذهبی كه امروز اصلیترین عنصر فرهنگی و مذهبی تمدن آمریكایی است، ادامهی همین مسیر در مسیحیت پروتستان قلمداد شد.
جریان سلفیگری تكفیری در اسلام نیز همچون جنبشهای اعتراضی مسیحی، ناشی از یك حركت انشعابی از بدنهی اصلی دین مادر و ایجاد فرقهای نو توسط «ابن تیمیه حرانی» در قرن هفتم هجری بود. ابن تیمیه معتقد بود كه مسلمانان حق ندارند در فهم قرآن برداشتهای عقلی خود را حاكم كنند. وی بر این باور بود كه «باید بسنده كنیم به آنچه از ظاهر قرآن میفهمیم و دربارهی متشابهات قرآن هم باید سكوت كرد»(نصگرایی). ابن تیمیه بسیاری از مواردی را كه مسلمانان نشانهی احترام به بزرگانشان میدیدند مصداق شرك معرفی كرد و با ارائهی ایدههای متفاوت دربارهی اسلام و كفر، بسیاری از مسلمانان را تكفیر كرد. او برای تبلیغ سخنانش بارها مناظره كرد، سالها زندان رفت و كتابها و شاگردان بسیار متعصبی برجاگذاشت كه سالها روش او را در حوزههای علمیهی شام، مصر و حجاز ادامه دادند.
با این حال ابن تیمیه مخالفان سرسخت و جدی هم در میان اهل سنت داشته و دارد. «سَبُكی» محقق معاصر وی میگوید: «او در پوشش پیروی از كتاب و سنت، در عقاید اسلامی بدعت گذاشت و اركان اسلام را در هم شكست. با وحدت مسلمانان مخالفت كرد و سخنی گفت كه لازمهی آن جسمانی بودن خدا و مركب بودن ذات اوست. با چنین سخنانی حتی از ۷۳ فرقه هم بیرون رفت.» علاوه بر این واقعیت كه اندیشههای ابن تیمیه به عنوان سنگ بنای فرقهی وهابیت بدعتی ناهمگون در بدنهی اصلی دین مبین اسلام است، اسناد و مدارك متعددی در رابطه با تزریق این اندیشه به بدنهی اسلام توسط استعمار انگلیس وجود دارد.۱
به هرحال اندیشمندان سیاسی در تبیین چرایی شكلگیری اندیشههای بنیادگرایانه و تكفیری در اسلام كه تبلور آن در شبكهی تروریستی القاعده قابل مشاهده است، نظریات مختلفی را ارائه كردهاند. برخی با تأكید بر عوامل بیرونی، افراطگرایی در اسلام را واكنشی به حضور نیروهای خارجی و استعمارگر دانسته و برخی متأثر از اندیشههای مسیحی، آن را به ذات شرّ انسان پیوند زدهاند. برخی نیز اندیشهی افراط در جوامع اسلامی را محصول تقابل سنت و مدرنیسم تعریف كردهاند.
همه این استدلالها هنگامی قابل قبول است كه با اصالت قائل شدن برای بنیادگرایی در اسلام، این پیشفرض را بپذیریم كه اندیشهی تكفیری و تبلور عملی آن یعنی شبكهی تروریستی القاعده، یك پروسه و فرایند طبیعی در بطن تاریخ اسلام است. این در حالی است كه بررسی تاریخی روند شكلگیری آنچه غربیها آن را بنیادگرایی در اسلام میخوانند، نشان میدهد كه این اندیشه بیش از آنكه یك پروسه و فرایند طبیعی برآمده از ساختار دین و شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جوامع باشد، پروژهای ساخته و پرداختهی استعمار و غرب است.
* این ما بودیم كه القاعده را به وجود آوردیم
هیلاری كلینتون، وزیر سابق خارجهی آمریكا چندی پیش در نشستی با برخی از اعضای كنگره، پیرامون چگونگی مواجههی آمریكا با القاعده در خاورمیانه با اذعان به این واقعیت كه دولت رونالد ریگان برای مقابله با نفوذ شوروی در افغانستان، دو گروه القاعده و مجاهدین را به وجود آورد، صراحتاً گفت: این ما بودیم كه القاعده را به وجود آوردیم. وی اظهار داشت: ما گذشتهی مشتركی با سازمان القاعده داریم. كسانی را كه امروز با آنها در افغانستان و پاكستان میجنگیم ۲۰ سال پیش خودمان به وجود آوردیم؛ زیرا در جنگ علیه شوروی سابق از آنها استفاده میكردیم. ما القاعده را به وجود آوردیم زیرا نمیخواستیم شوروی سابق بر آسیای مركزی چیرگی یابد و ریگان، رییسجمهور وقت آمریكا با مشاركت كنگرهی آن زمان كه تحت رهبری دموكراتها بود، از طرح ایجاد القاعده جهت مقابله با اتحاد جماهیر شوروی استقبال كرد.
كلینتون در ادامه تصریح میكند: دموكراتها از این ایده حمایت و تأكید كردند. ما با دستگاه اطلاعاتی پاكستان و عوامل پاكستانی وارد عمل شدیم تا مجاهدانی را از عربستان و سایر كشورها استخدام كنند. اندیشهی وهابیت را تزریق كردیم و توانستیم بر شوروی سابق در سایهی عملیات این افراد پیروز شویم.
پیش از این نیز «ژاك اتالی» مشاور عالی فرانسوا میتران، رییس جمهور سابق فرانسه، ۲ هفته قبل از حملهی نظامی آمریكا به افغانستان در نشریهی «اكسپرس» نوشت: گروههای تروریستی كه آمریكا در افغانستان با آنها درگیر است، همان گروههایی هستند كه خود غرب به ویژه آمریكا آنها را به وجود آورد. اتالی میافزاید: رهبران این گروهها از جمله بن لادن، شاگردان سابق سازمان سیا هستند. منابع مالی آنها را آمریكا و متحدان نزدیكش فراهم كردهاند و پیامهای مرگبارشان را شركتهای بزرگ غربی به سراسر جهان مخابره میكردند. در یك كلام، این امكانات سیاسی، فنی و مالی غرب بود كه امروز علیه خودش به كار رفته است. واقعیاتی كه اسناد آن را در مصاحبهها و مقالات افرادی چون ویلیام كیسی، رییس سابق سیا، زبینگیو برژینسكی، مشاور سابق امنیت ملی آمریكا و بسیاری دیگر از شخصیتهای سرشناس غربی میتوان دید.
* جوجهها به لانهشان بازمیگردند
«مالكوم ایكس» از رهبران جنبش حقوق مدنی در آمریكا و سخنگوی وقت جنبش «ملت اسلام» در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ هنگامی كه یك خبرنگار آمریكایی نظرش را در رابطه با ترور جان اف كندی، رییسجمهور آمریكا پرسید، گفت: «Chickens Coming home to roost» یعنی «جوجه ها به لانه شان بازمیگردند». مالكوم ایكس از این اصطلاح انگلیسی استفاده كرد تا به صورت كوتاه به خبرنگار بفهماند، اتفاقی كه برای جان اف كندی روی داد نتیجهی عملكرد وی در ترویج خشونت علیه سیاهان و مدارا با طرفداران نژادپرستی در ایالات متحده بوده است.
واقعیتی كه سرانجام دامن رییسجمهور آمریكا را نیز گرفت. شاید اگر مالكوم ایكس هنوز زنده بود و سؤالی مشابه در رابطه با پدیدهی تكفیریها و حامیان آن در خاورمیانه از وی پرسیده میشد، باز هم از همان پاسخ بهره میجست. نگاهی به چگونگی عملكرد شبكهی تروریستی القاعده نشان میدهد این جریان چه به صورت سازمانیافته و چه به صورت یك اندیشهی خشونتطلب، همواره بیشترین تهدید را متوجه جریانهای حامی خود كرده است.
استفاده از گروههای تكفیری برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی، آزمون خود را در منطقه خاورمیانه پس داده است. حمایت فكری، مالی و اطلاعاتی برخی از كشورها در منطقه و خارج از منطقه از گروههایی چون طالبان، القاعده، سپاه صحابه، لشكر جهنگوی، شبكهی حقانی و ... انعكاس مطلوبی در این كشورها نداشته است.
زیرا اندیشهی تكفیری چاقویی است كه برخلاف آنچه مرسوم است دستهی خود را هم میبرد. آنچه امروز پاكستان را به یكی از بیثباتترین كشورهای خاورمیانه تبدیل كرده است، آنچه باعث شده سفارت تركیه در مالی مورد حمله قرار گیرد، قتل فجیع سرباز انگلیسی در خیابانهای لندن، حمله به ساختمان مركز تجارت جهانی در نیویورك، بمبگذاری اخیر در ماراتن بوستون، قدرتگیری روزافزون القاعده در داخل خاك عربستان، افزایش تهدید جریانهای سلفی در آلمان، همه و همه پژواك قاعدهی القاعده هستند؛ این واقعیت كه «جوجهها به لانهشان بازمیگردند».
پینوشت:
۱. برای توضیح این نكته كه ایجاد فرقهی وهابیت به دستور مستقیم وزارت بريتانيا بوده است، میتوانید به كتابهایی چون «پايههای استعمار» اثر خيری حماد، «تاريخ نجد» اثر سنت جان ويلبی، خاطرات حاييم وايزمن، اولين نخستوزير رژيم صهيونيستی و نيز خاطرات مستر همفر و وهابيت، نقد و تحليل از دكتر همايون همّتی مراجعه كنيد.
دیدگاه شما