به گزارش صبح الوند، در روز همدان سلامی کنیم به این خاک پاک و دیار آبا و اجدادی که ما را در خود پروراند و ناصیهمان را به انبانی مملو از افتخار و غرور قرون پر کرد، سلام همدان سلام بر بوعلی سینایت؛ حجتالحق، شرفالملک، حکیم هزارهها، افتخار همدان و ایران، با آن بلندای تفکر و احترام جهانی، سلام همدان من، سلام همدان اذان مغرب حوالی بازار و مسجد جامع، همدان بازار مظفریه، کوچه استر، کوچه حمام، قاشقتراشها، امامزاده یحیی، جلالی، پل پهلوانا، محله حاجی، کوچه ملاجلیل، چُرچره، چاپارخانه، قلیانی.
«هستیمان فقط درِ بستیمان»
سلام همدان عظمت و شور مراسم سوم اباعبدالله، همدانِ نذری و بخشش، همدان بازار مسگرها، دباغخانه، زغالیها، سلام همدان با آن معماری زیبای میدان مرکزیات، سلام بر تو ای همدان با بوی گیاهان دارویی و عطاریهای خبرهات، سلامی از عمق جان به همدان و طبیعت و رودخانههای بینظیرش، طبیعت تاریکدره و دره مرادبیک، همدان و کوچه میرهادی، نانوایی پشت بختیاریها با آن جمله نوشتهشده بر ورودی آن «هستیمان فقط درِ بستیمان».
همدان گرده و انگشتپیچ، کماج و غذاهای بینظیر کدبانوهایش، همدان ، همدان ما، تو را از عمق جان درود میفرستیم که ما این شهر را از قلب خود دوست میداریم، با غمها و شادیهایش زندگی کردهایم، عاشقانههای خود را روی خشخش برگهای پاییزیاش قدم زدهایم، راز نیاز و حاجت خود را در ایام اعتکاف به پناه افطار جمع باصفای مسجد جامش بردهایم، گاهی هروله پیرغلامان و نی نوازی سوزناک در سوم عاشورایش قلبمان را چنگ زده.
من این مردم را میشناسم، دلنگرانیها و دغدغههایشان، شوخیهایشان، نغزگویی و نکتهسنجیهایشان را با جان لمس کردهام، همدان خون پدربزرگی که هیچگاه ندیدهام را در رگهایم به جریان میاندازد یکی میگفت آزادیخواه و مشروطهچی بوده نمیدانم گاهی هم در بینالنهرین از مقابل مغازهاش عبور میکنم و میگویم کاش زنده بود با اسمورسم یا بی اسمورسم.
من در این شهر نفس کشیدم...
هنوز گاهی دایی مادرم را در بازار مسگرها در حال چکش کوبیدن به یاد میآورم، بچههای بسیج او را میشناسند «آدای» پیرمردی که عمری حفاظت و حراست ائمه جمعه و برقراری نظم در صفوف نمازگزاران را با آن بازوبند و پیشانیبندی که میبست بر عهده داشت، در طی سالها ندیدم خانهاش یک متر بزرگتر شود یا حتی از چکش زدن در آن مغازه کوچک دست بردارد، سرباز پیر خمینی با آن صورت خسته و چین مابین ابروان اکثر مردان همدانی برایم چای لبسوز میریخت و نصیحتم میکرد.
من در این شهر نفس کشیدم روز بمباران به اتفاق خانواده وحشت را تجربه کردم، گاهی به رسم پهلوانان و حتی جاهلها حس میکردم دیگران باید به من احترام بگذارند و حتی دعوا کردم چه میدانم جوشوخروش جوانی و دیوانگی در روزهای بلوار و کلپا، حالا ما میگیم زدیم شما هم بگین زده، یک زمان روشنفکر شده بودم مثلاً فکر میکردم بیشتر میفهمم شبها کافیشاپی در سعیدیه بالا که 12 شب به بعد ما را پذیرایی میکرد و حرفهای صد من یه غاز برای تغییر کل جهان و گل کاشتن در بیابانها، دوستانی حتی از میان گَل بازان و کفتردوستان این شهر هم داشتهام فلان دامرضا، باور کنید یا نه بعضیهایشان خیلی خوباند هرچند با لهجهای سخن میگویند که فهمیدنش برای همدانیهای امروز سخت است.
«روز همدان» حرمت حریم و شرف و غیرت و ناموس است
من غیرت بچه مذهبیها و حزباللهیهای همدان را خوب میشناسم با آن سپاهیان صدهزارنفره، باسمهای و اداواصول نیست واقعی و به جان است چرخیدن در مجلس عشاق بیترس سربریده است، مثل سردار همدانی مثل شوهانی و دیگران.
میدانم تیپ سوم زرهی، تیپ 27 محمد رسولالله، لشکر مهندسی امام علی، تیپ 32 انصارالحسین، تیزپروازان پایگاه نوژه چهها کردهاند، خوب میفهمم اینها سرمایههای جاودانه این دیارند که استقلال و اقتدار تمامعیار امروز مدیون جانفشانی آنهاست هرچند هنوز کار بسیار است و شاید تازه جنگ اصلی اقتصادی آغازشده باشد که تا پیشاز این شیطنتهای دشمنان و دستدرازیهایشان مزاحم بود و تنها همین اکنون و امروز است که عرصه اقتدار و دفاع به حدی رسیده که با خیالی آسوده به دست جوانان همین مرزوبوم به دست بچههای جهادی و مخلص آن به دست نخبگان خوشفکرش، کار کارستان بر زمین مانده در طی قرون را به ثمر برسانیم.
آره قربانت برم، روز همدان برای ما تنها یک نام نیست حرمت حریم و شرف و غیرت و ناموس است، افتخار به یک تاریخ و تمدن دیرپاست امروز و دیروز که شهر و کشور نشدهایم خدایناکرده تازه به دوران رسیده نیستیم پشتمان قرص به بوعلی و عینالقضات و میرسیدعلی، آخوند ملاعلی، شیخ بهاری، ملاحسین قلی شوندی، میرزای همدانی، آیتالله تاللهی، مفتح و بسیاری دیگر است، شعر مفتون، ذوقی و غمام و میرزاده عشقی که همه بیتالغزل معرفت است در جان ما جریان دارد، استغنا و کیمیاگری و رندی را از بابا آموختیم و میر سید علی یادمان داد «هر که ما را یاد کرد ایزد مر او را یار باد، هر که ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد» که این مرام رندی و غمازیست «گرم عیب گوید بداندیش من بیا گو ببر نسخه از پیش من» و در حکایات از علمای بزرگ هم خواندهایم که به حاسدان غیبتکننده خود وجوهی میدادند که همچنان به شستن شوخ گناه از آنان اشتغال ورزند.
کار دست همدانی شهره است
همدان با تولیدکنندگان و تاجران خوشنامش، شهری که تخم گیاهان دارویی آن در قرون ماضی مشهور بوده و بایزید نقلی دارد که وقتی تخم معصفر را با خود از همدان برد تعدادی مور را همراه انبان خویش کرده بود که برای بازگرداندن آنها به همدان بازگشت و استدلال آورد اینها تولیدکننده این گیاهان معطرند و نباید از خانه خویش آواره شوند.
محصولات چرم همدان آنقدر مشهور بوده که در یکی از مشهورترین اشعار استان همسایه ما به زبان لری آمده «کوش ارت سینم پونزه قرونی؛ غزن قفلیدار کار همدونی»، یعنی کار دست همدانی شهره بوده، یکی مثل غلامرضا مشکی با کارخانه کبریتش اسمورسمی داشته، صابونسازان خوشنام همدان و بسیاری صنایعدستی از سراجی، نمدمالی، چلنگرسازی، موتابی، سنگتراشی و غیره شهره آفاق بودهاند چون این مردم از همان دوران مادها تا امروز همواره کار و تلاش کردهاند و هر مانع طبیعی را رفع و هر دشمن غداری را با چنگ و دندان از دیار خود بیرون کرده یا گاه به طور کامل در فرهنگ خود هضم کرده و به شکل خود درآوردهاند.
همدان همهچیز دارد و سود و سهمی نمیبرد
یکبار گفتیم همدان از جنگ جهانی تا مشروطه تا انقلاب تا دفاع مقدس و همه مقاطع تاریخی نوعی وزنه تعادل و محور حفظ اصالتها و هویت ایران اسلامی بوده و شاید با درک همین جایگاه است که مقام معظم رهبری بارها و بارها ویژه بودن همدان را در نگاه بلند خویش یادآوری کردهاند.
اکنون دیگر هنر ماست که برای دستیابی به آن آینده بلند بار دیگر کمر همت بربندیم و با اعتماد به جوانان خوشفکر و دلسوز دیارمان و مبتنی بر تجارب موی سپیدان مجربمان، راه اعتلای روزافزون این دیار را هموار کنیم، گاهی باید از مسائل بخشی و اختلافات گروهی و دعواهای بیحاصل بر سر منافع فراتر رفته کمی هم به سرزمین و آیندگان خود خدمت کنیم فقط کمی به همان اندازه که ما بر اجداد خود خرده میگیریم به پیشرفت دیارمان کمک کنیم.
گاهی حس میکنیم همدان همهچیز دارد و سود و سهمی نمیبرد اینها واقعاً با این جایگاه تمدنی با این منابع غنی، با این موقعیت جغرافیایی و آبوهوای خوش پذیرفته نیست، مشکلات هست، نامرادیها وجود دارد، گاهی حتی بدخواهانی هستند که مانعتراشی هم کنند، با اینحال گفتهاند تاریخ را پیروزمندان مینویسند و وقتی بنویسند دیگر کسی از نامرادیها و شدائد مسیر ذکری نمیآورد و این البته طبیعی هم هست که پیروزمندان تاریخ را بنویسند که اگر بنا بود مغلوبان خود را پیروز جلوه دهند خوشامد هیچکس نبود. همدان پیروز و سربلند باد
عطا شعبانی راد
دیدگاه شما