اوقات شرعی

 

آخرین اخبار

11. شهريور 1394 - 9:32   |   کد مطلب: 13780
مردم با دیدن همین سریال های داخلی بیشتر لذت خواهند برد تا این که سریالی با محتوای پوچ که بعضا دویست، سیصد قسمت هم ساخته می شوند را دنبال کنند؛ سریال حریم سلطان که خیلی اسم در کرده بود را یکی دو بار از عمد تماشا کردم و متوجه شدم که واقعا آن ها برای رساندن مفاهیم انسانی و اخلاقی خیلی از ما عقب تر هستند...
برای این که راحت تر زندگی کنم کارهایی کردم که اصلا دوست نداشتم/البته کم فروشی هم نکردم/واقعیت‌هایی در مورد دستمزد بازیگران

به گزارش صبح الوند به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا برخی از آدم ها یک چیز خاصی دارند که مختص خودشان است با همه فرق می کنند شاید مردم حتی اسم آن ها را ندانند اما برایشان آشنا هستند.. بازیگری علاوه بر استعداد؛ توانایی و فاکتورهای لازمه دیگر، نیاز به آن چیز خاص دارد تا بتوانی در این هنر ماندگارتر از سایرین باشی. عباس محبوب هنرمند ارزنده کشورمان علاوه بر دارا بودن فاکتورهای فوق؛ صدایی دارد که متعلق به خودش است؛ صدایی که شاید گاهی سبب شود برای مخاطبین یک ویژگی بارز باشد؛ گپ ساده و جذابی از خاطره ها؛ احساسات و کارهای هنری او   را با هم می خوانیم...   

 

نقش هایی که ایفا می کنید چقدر به شخصیت خودتان نزدیک است؟

خیلی نزدیک نیست اما من سعی کردم که خودم را به شخصیت ها نزدیک کنم؛ اصلا فرق یک بازیگر با افراد دیگر در این است که بتواند از شخصیت واقعی خود فاصله بگیرد و نقش خود را به خوبی ایفا کند؛ در پایان میزان موفقیت بازیگر در این زمینه هم بستگی به نظر مخاطبان دارد.

اما به نظر می رسد که خود بازیگر هم در شکل گیری شخصیت هایی که در طول عمر هنری خود بازی می کند نقش دارد؛ مثلا خود شما بیشتر در کار طنز جا افتاده اید...

بارها و بارها گفته ام که بازیگر باید توانایی ارایه هر نقشی را داشته باشد؛ آنتونی کوئین اسطوره بازیگری برای من است؛ او هم نقش جدی داشته، هم طنز، در فیلمی پلیس بوده و در فیلم دیگر یک شخصیت تاریخی را بازی کرده است؛ البته در همه دنیا این طور است؛ اگر بازیگری در یک نقش خوب ظاهر شود؛ پیشنهاد های بعدی، متاثر از این موضوع خواهند بود. من هم از این قائده مستثنی نبوده ام. شما اگر به کارهای من دقت داشته باشید متوجه می شوید که در کارهای طنز هم جدی هستم و شوخی هایم بیشتر در لایه های همان شخصیت جدی، شکل می گیرد؛ یک فیلم نمی توانید مثال بزنید که من با ادا واطوار مردم را خندانده باشم.

علاقه شخصی خودتان به سمت چه کمدی ای است؟

بیشتر کمدی موقعیت را دوست دارم چون غیر از این می شود لودگی؛ نه طنز؛ خود من کارهای رضا عطاران را خیلی دوست دارم همان طور که  می دانید در ترش و شیرین هم با او کار کردم و به گفته خود او یکی از شاه سکانس های سریال که من و خانم امیر جلالی حضور داشتیم را در آوردند. من در آن سریال  نقش یک بنگاهی را بازی می کردم و در آن سکانس قرار بود خانه ای را به او اجاره بدهم؛ حین بالا رفتن از راه پل ها، خانم امیر جلالی می گفت: این خونه پله هاش زیاده و من می گفتم: بابا پله ها رو ول کن، این جا کلانتری دم گوشتونه  و امنیت کامل برقراره؛ او می گفت: بیمارستان هم نزدیک این خونه ست؛ خیلی شلوغ و پلوغه؛ من گفتم این که امتیاز این خونه ست اگر خدای نکرده، مشکلی براتون پیش بیاد سریع به بیمارستان می روید؛ گفت این مدرسه دیگر خیلی بده من حوصله سر و صدا رو ندارم؛ گفتم چهار روز دیگه نوه ات راحت می ره مدرسه و می آد خونه؛ خلاصه رسیدیم طبقه بالا متوجه شدیم صاحبخانه، خانه را اجاره داده است؛ امیر جلالی گفت چقدر حیف شد؛ گفتم چی حیف شد؟ شانس آوردی؛ یک خانه بهتر سراغ دارم این جا به درد نمی خورد؛ سن و سالی از شما گذشته؛ این کلانتری همش سر و صدا و دعوا داره؛ بیمارستان هم که صدای آژیرو و رفت و آمد؛ مدرسه هم سر و صدای بچه ها و شلوغ پلوغ؛ گفت: تو که همش تعریف می کردی؛ چی شد؟ گفتم: اون زمانی بود که داشتیم می رفتیم بالا؛ الآن که دیگه خونه اجاره رفته و منتفی شده؛ البته این سکانس به دلایلی پخش نشد.

در تمام سال های عمر هنری خود، این حس را از مردم گرفته اید که در این زمینه موفق بوده اید؟

پاسخ به این سوال شاید کمی خود پسندی باشد؛ اما خدا را شکر تا این لحظه مردم همیشه از کارهای من راضی بوده اند؛ مسئله مهم این است که قبل از این که وارد بطن کار شوم و به آن عمق دهم؛ همیشه سعی کردم نقش ها را با دیالوگ های صادقانه ایفا کنم چون اعتقاد دارم که این گونه بیشتر به دل مخاطب می نشیند. مسئله دیگری که دوست دارم بگویم این است که همه به من می گویند که ما شما را در نقش های مختلف کمدی و جدی دیده ایم؛ در کاری دو سکانس هستید اما در کار دیگر سرتاسر، حضور دارید؛ چطور به این شکل کار می کنید؟ برای من نقش کوچک و بزرگ مهم نیست؛ چیزی که اهمیت دارد ارایه بهترین حالت از بازی من است؛ ممکن است سرتاسر کار هم حضور داشته باشید اما تاثیری که باید بگذارید را نداشته باشید.

تا به حال پیشنهاد از این دست به شما شده که حضوری پر رنگ در  کار داشته باشید اما این تاثیری که می گویید را نداشته باشد؟

بارها و بارها؛ البته در کنار این هم، کارهایی بودند که حضورم کم، اما اثرگذار بوده است. در نوروز 93 سریالی به اسم خوب؛ بد؛ زشت پخش شد. من در این سریال دو سکانس بازی کردم اما به عقیده کارگردان و بعدها مردم تاثیر خوبی در سریال داشتم؛ سعی کردم در همان یکی، دو سکانس طوری که باید، حق مطلب را ادا کنم. واقعا موفقیت یک بازیگر به همیشه حضور داشتن او بستگی ندارد. یک مثال دیگر برایتان می زنم. در سریال زیر تیغ، آقای کاظم بلوچی یک سکانس داشت؛ از زندان می آمد در خانه، خبری را می داد و می رفت اما به قدری این سکانس تاثیر گذار بود که هنوز از یادم نرفته است.

البته منظور من بیشتر این بود که شما تا به حال کاری کردید که بر خلاف این عقیده تان باشد و یا واضح تر، برای پول نقشی را پذیرفته باشید؟

بله، هیچ گاه نباید دروغ گفت. مسائل مالی شوخی بردار نیست؛ من هم برای این که راحت تر زندگی کنم؛ کارهایی کردم که دوست نداشتم. به هر حال من که نمی توانم از دیوار مردم بالا بروم؛ حداقل دلم خوش بود که دارم کار می کنم. البته مسئله ای که وجود دارد این است که من در همان کارها هم سعی کردم کم فروشی نکنم؛ ببینید، در اکثر مواقع کاراکترها به نوع بازی من نزدیک بوده و توانسته ام آن ها را در بیاورم اما کل قصه خوب نبوده است. من پارسال تله فیلمی بازی کردم به اسم بن بست آخر؛ واقعیتش این است که خیلی علاقه ای نداشتم بازی کنم اما چون وقتم آزاد بود؛ قبول کردم.

حالا چرا داستان را دوست نداشتید؟

ببینید، ما در کارهای هنری خود بعضی اوقات دچار تکرار می شویم؛ قصه آقایی سن و سال داری که در محلی تنها زندگی می کند و با خانمی آشنا می شود؛ (با خنده) عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی دهد! البته این مال کاراکتر بود؛ من که این طور نیستم.

ای کاش با خانمتان می آمدید، تا ببینیم باز هم این طوری می خندید؟

اتفاقا تا جلوی در دفتر شما آمد اما من ترسیدم بیارمش داخل؛ از آن جایی که من خیلی خوشتیپ هستم همسرم دائم مرا کنترل می کند (باز هم می خندد) از شوخی گذشته همین داستان را خدا بیامرز هادی اسلامی و خانم ثریا قاسمی در فیلم خواستگاری به کارگردانی مهدی فخیم زاده کار کرده بودند؛ یک قصه تکراری که حتی من به کارگردان هم این موضوع را گوشزد کردم.

دستمزدی که بابت کار در این سال ها گرفته اید؛ تناسب با کاری که ارایه کردید داشته است؟

خدا را شکر؛ ببینید خیلی ها می خواهند بدانند که دستمزد بازیگران چقدر است؛ من یک چیزی می گویم که برخی مخاطبانتان هم در جریان قرار بگیرند؛ عده ای فکر می کنند که ما حقوق می گیریم؛ این حرفی است که بارها شنیده ام؛ اما دستمزدها  به سوابق شخص؛ کاری که ارایه می کند و شرایط و عوامل دیگر بستگی دارد. برای مثال بازیگری در یک سریال، شش سال درگیر است و نمی تواند کار دیگری را قبول کند؛ فرد دیگری در همان کار، یک ماه حضور داشته و مردم هم برخی اوقات می گویند فلانی در آن سریال دستمزد بالایی گرفته اما دیگری کمتر گرفته است و اصلا توجهی به تفاوت کار آن دو با هم ندارند. برخی مواقع هم کارگردان خوب است و بازیگر دلش می خواهد با دستمزد کمتری با او کار کند. یک جاهایی هم بستگی به قدرت خود بازیگر دارد؛ حتی شهرها هم برای خود قیمتی دارند. تهران یک قیمتی دارد؛ شهرستان قیمت دیگری؛ اگر در تهران باشیم شب به شب کنار خانواده هستیم اما در کار دیگر که باید کیلومترها فاصله داشته باشیم و سختی های خاص خود را دارد دستمزد ها بالاتر است.

به هر حال این هم سختی کار شماست...

سختی در هر کاری یک معنا و مفهومی دارد؛ برخی اوقات اتفاقاتی در کار ما می افتد که دیگر نمی شود اسمش را سختی گذاشت. خاطرم است حدود 20 سال پیش عده ای از همکاران برای ساخت فیلمی به یک روستای دورافتاده سفر کرده بودند؛ به آن جا که می رسند برایشان آب و چای می آورند؛ فردا صبح از خواب بیدار می شوند و به دنبال شیر آب می گردند؛ متوجه می شوند که در آن روستا فلکه ای وجود ندارد و مردم از همان آب رودخانه که مشغول شستن گاو بودند؛ آب می نوشند؛ برای مردم آن جا این موضوع امری عادی بوده است اما همین موضوع سبب بیمار شدن اکثر عوامل آن کار شد؛ البته الآن که دیگر این طور نیست اما هر چه دور از محل زندگی خود باشی؛ کار هم سخت تر خواهد شد.

تجربه هنرمند چقدر در این دستمزد ها تاثیر دارد؟

من 30 سال در اداره تئاتر بودم؛ یک روز یکی از اساتید بزرگ بازیگری روبروی من نشسته بود؛ دو تا جوان وارد دفتر کار ما شدند. آن ها به او گفتند که ما می خواهیم یک فیلم سینمایی کار کنیم و بودجه آن چنانی نداریم؛ این نقش را برای شما در نظر گرفته ایم؛ خلاصه داستان را به او دادند و او هم خواند اما به آن ها گفت بهتر است که این کار را با کس دیگری انجام دهند؛ با بودجه کمی که دارید نمی توانید دستمزد مرا بدهید؛ این ماجرا برای 20 سال پیش است؛ در آن دوران یک فیلم را نهایتا با سه میلیون تومان می بستند؛ یکی از جوان ها گفت کل بودجه ما یک میلیون است؛ آن آقا هم گفت از این پول، 800 هزار تومان را باید به من بدهید؛ آن ها با تعجب گفتند: دستمزد شما که 400 هزار تومان است؛ او هم گفت: بله درست است؛ آن 400 هزار تومان بیشتر به خاطر این است که شما تازه کار هستید و من می دانم که قرار است چه بلایی سر من بیاورید. این خاطره را گفتم تا شما بدانید که در توافق دستمزد تجربه و سابقه طرفین و سختی کار چقدر تاثیر گذار است.

شما گفتید برخی از مردم فکر می کنند بازیگران حقوق دریافت می کنند؛ و بارها با این موضوع برخورد داشتید...

بله، چندین و چند بار؛ یک شب من در مهمانی بودم؛ آقایی نزدیک من آمد احوالپرسی کرد و گفت: پسر من دیپلمش را تازه گرفته و از سربازی هم معاف شده؛ الآن بیکاره؛ نمیشه تا زمانی که کار درست و حسابی براش پیدا شد بیاد وردست شما و بازیگر بشه!! می گفت پسرم خیلی با استعداده و ادای فامیل را هم خیلی خوب در می یاره؛ اگر می شه بیارمش صدا سیما و استخدامش کنید؛ من هم گفتم به او بگویید فتوکپی شناسنامه و دیپلمش را بیاورد صدا و سیما، آن ها خودشان ایشان را استخدام می کنند؛ گفت: چقدر راحت و خوب؛ من تا آمدم بگویم که بنده خدا، چون آن طور سوال کردی من به شوخی جوابت را دادم؛ سوال بعدی را پرسید و گفت: ببخشید، وقتی که استخدام بشه حقوقش چقدره؟ گفتم: که حقوق هم می خواهد؟ گفت: آره، مگه شما خودتون حقوق نمی گیرید؛ گفتم: بله، ماهی چهار صد، پونصد هزار تومان می گیرم؛ گفت شما بعد این همه سال، ماهی این قدر می گیرید؟ گفتم: بله، پسر شما هم اگر خواست بازیگر شود باید ده سال بیاید؛ اگر آن ها دیدند این کاره است برایش حقوق در نظر می گیرند؛ گفت: هی آقا، حقوق نباشه که فایده ندارد؛ این شازده همین الآن اندازه حقوق شما پول تو جیبی از من می گیره...

تا به حال مقابل بازیگران تازه واردی که به لطف قدرت مالی وارد این حرفه شده اند؛ کار کرده اید؟

بله، برخی موارد واقعا اعصاب آدم به هم می ریزد؛ کلی طول می کشد که 4 تا دیالوگ  بگویند و تازه دست آخر هم آن حسی که شایسته است؛ در کار بوجود نمی آید.

تفاوت افرادی مثل شما که با عشق و علاقه بازی می کنید با این دست افراد تازه وارد چیست؟

ببینید؛ من سال 68 یکی از نقش های اصلی را در نمایشی بازی می کردم؛ مجید مظفری، عنایت بخشی و ابوالفضل پورعرب به کارگردانی هادی اسلامی در این نمایش ایفای نقش می کردند؛ تقریبا دو ساعت قبل از اجرا به خانه رفتم و متوجه شدم که پدرم فوت کرده؛ دکتر را بالای سرش آوردم و او هم تایید کرد که سکته کرده است؛ تا به خودم جنبیدم؛ فهمیدم که ای دل غافل! من چند دقیقه دیگر باید سر صحنه باشم. فاصله منزل ما تا تئاتر شهر چیزی حدود نیم ساعت بود؛ با هر بدبختی خودم را قبل از آغاز نمایش به آن جا رساندم. حالا آن طرف قضیه؛ هادی اسلامی به بچه ها می گوید که عباس محبوب کجاست؟ به خانه زنگ می زنند؛ کسی جواب نمی دهد؛ به اجبار، خود هادی لباس من را به تن می کند تا به جایم بازی کند؛ یک دفعه، من از راه می رسم و به من می گوید: خجالت نمی کشی؟ برایت متاسفم؛ اسم خودت را هم گذاشتی بازیگر! لباس ها را پرت کرد و رفت؛ اما من، آن لحظه ابراز نکردم که پدرم فوت کرده است چون نمایش به هم می ریخت و باید کار را تعطیل می کردیم. به خودم گفتم پدر عباس محبوب فوت کرده نه صدر اعظم این نمایش و بدون گریم روی صحنه رفتم؛ نمایش هم بسیار سخت و پر دیالوگ بود. از قضای روزگار محمد شیری و یکی دیگر از دوستان که در آن زمان با هم برنامه سیمای اقتصاد را بازی می کردیم برای عیادت از پدر من، به منزل ما می روند و بعد هم با دکتر که کنار منزل ما مطب داشت؛ صحبت می کنند و دکتر به آن ها می گوید پدر عباس فوت کرده؛ عباس یک دفعه تو سر خود کوبید؛ گفت تئاتر و رفت. آن ها به تئاتر شهر می آیند و چند دقیقه قبل از پایان نمایش می رسند؛ کنار هادی اسلامی می روند و به او می گویند پدر عباس فوت کرده است؛ من و هادی سابقه دوستی زیادی داشتیم؛ وقتی خبر را به او رسانده بودند بسیار ناراحت شده بود؛ اجرای ما که تمام شد او برخلاف همیشه که سریع از سالن خارج می شد این بار روی سن آمد و گفت می خواهم از یک بازیگرم عذر خواهی کنم و دست او را ببوسم؛ این بازیگر به همه ما ثابت کرد که تئاتر از چه ارزش و نظمی برخوردار است؛ تمام داستان را برای مردم تعریف کرد؛ بچه ها هم تا آن زمان فکر می کردند که من با احمال کاری، دیر رسیده ام؛ در آن لحظه هادی مرا بغل کرد و دیگر نتوانستم جلوی گریه ام را بگیرم. اما حالا، تازگی ها من سر کار بودم و یک خانم جوانی هم در این کار بودند؛ دیدم دارد گریه می کند؛ گفتم چی شده؟ گفت: مامی جونم رفته کیش؛ داشته راه می رفته ناخن پاش به سنگ گرفته و شکسته ، الآن اصلا روحیه کار کردن ندارم.

توصیه تان به افرادی که تازه وارد این کار شده اند؛ چیست؟

ببینید؛ خیلی ها فکر می کنند که ورود به دنیای بازیگری کار سختی است و اگر آمدند دیگر همه چیز تمام می شود؛ در حالی که کاملا برعکس است. این که تو بتوانی در این حیطه دوام بیاوری اهمیت بالایی دارد؛ به نظر من رمز موفقیت در هر کاری دو مسئله است؛ یک؛ داشتن تسلط روی کاری که می کنید؛ دو؛ باید در کارتان صداقت داشته باشید.

نظرتان راجع به فیلم های سوپر مارکتی چیست؟ ضمن این که خود شما هم تجربه بازی در آن ها را داشته اید...

درست است که این واژه سوپر مارکتی کم کم جا افتاده است اما به نظر من به این معنا نیست که کیفیت فیلم پایین باشد؛ شما فیلمی را با درجه کیفی "الف" فرض بگیرید که در سینما اکران می شود؛ خوب هم می فروشد و بعد هم دی وی دی کار در مارکت ها فروخته می شود تا این جا همه چیز خوب است اما اگر فیلم دیگری به این شکل فروخته شود؛ می شود سوپر مارکتی و شانه تخم مرغی... به نظر من که کار بسیار درستی است؛ فیلم ها با این روش برای مردم در دسترس تر می شوند و هر کسی می تواند از سر کوچه خود فیلم ها را تهیه کند؛ اگر این روش هم نباشد که سی دی فروش های غیر مجاز کار را به دست می گیرند و هر سی دی را با قیمت و کیفیت نازل به فروش می رسانند. خاطره ای به ذهنم رسید؛ من در فیلم چک با فرهاد آئیش بازی کردم؛ سه روز از پخش سی دی اورجینال فیلم نگدشته بود که در میدان تجریش با شخصی مواجه شدم که سی دی کپی کار را به فروش می رساند؛ تازه به همراه سه فیلم دیگر کپی کرده بود و همه را هزار تومان می فروخت؛ این ضعف ما را نشان می دهد؛ در اکثر کشورهای دنیا هنگامی که به سینما می روید و فیلمی را می بینید؛ از سینما که بیرون می آیید؛ دی وی دی کار را به فروش می رسانند؛ اما به چه صورتی؟ شما مثلا 4 یورو می پردازید و فیلم را می بینید اما برای تهیه دی وی دی فیلم باید 8 یورو بپردازید؛ در ضمن دی وی دی که شما می خرید به هیچ عنوان کپی نمی شود. از همه این ها مهم تر؛ آن ها فیلم خریداری شده را، حتی به دوستان خود هم نمی دهند؛ فرهنگشان طوری است که هر کسی برای دیدن یک اثر هنری خودش هزینه می کند؛ اگر خیلی لطف کنند شاید فیلم را همان جا در خانه خودشان برای دوستشان نمایش دهند ولی هرگز دی وی دی را به او نخواهند داد.

آیا تهیه کنندگان فیلم هایی که فقط برای پخش در مارکت ها ساخته می شوند؛ مشکل سایر تهیه کنندگان در زمینه مالی را دارند؟

بله؛ آن ها هم همین مشکلات را دارند؛ خیلی فرقی ندارد؛ من نمی خواهم از تهیه کنندگان دفاع کنم اما کار تهیه، خصوصا فیلم سینمایی مثل این می ماند که شما یک گونی پول به دست گرفته اید و تا پایان کار همین طور پول ها را پخش کنید و هیچ تضمینی هم برای برگشت پول خود نخواهید داشت؛ تهیه کنندگی واقعا هزینه بر است تازه در این حین ممکن است فیلم شما دو سال هم توقیف شود؛ خود من فیلمی را با نام بازگشت به آینده کار کرده ام؛ فیلم پر هزینه ای که سه سال است اکران نشده؛ حتی در جشنواره اصفهان کلی صحبت و تقدیر از فیلم شد اما هنوز نمی دانم به چه دلیلی اکران نشده است؛ سه سال پیش حدود 500 میلیون تومان هزینه ساخت شده است و تا الآن هنوز سرمایه خود تهیه کننده هم  برنگشته است چه برسد به سود...

بگذریم؛ در این سال ها با کدام یک از بازیگران راحت تر کار کرده اید؟

من حدود 110 نمایش تئاتر، 130 سریال و 25 تا فیلم سینمایی کار کردم؛ طبعا با بازیگران زیادی همکاری داشته ام و با تمام آن هایی که کار خود را به خوبی انجام داده اند؛ راحت بوده ام.

اولین کار تصویری شما در چه زمانی بوده است؟

اولین کار تصویری ام فیلم کوتاهی بود که در سال 45 کار کردم و بعد از آن هم یک کار تلویزیونی که در واقع افتتاحیه تلویزیون ملی وهمین شبکه یک فعلی بود؛ به اسم «مردی با دودل» که در آن کار خدا بیامرز رضا ژیان و همین طور مصطفی طاری بازی می کردند؛ سال 50 هم اولین فیلم سینمایی را به کارگردانی ساموئل خاچیکیان بازی کردم؛ من قبل از انقلاب، دو، سه تا بیشتر، فیلم سینمایی کار نکردم.

جایی گفته بودید در نمایش مردی با دودل صدایتان را تغییر دادید و همان صدا را تا به امروز با خود دارید؛ مگر این موضوع امکان دارد؟

چقدر خوب یادتان مانده، بله ما باید در حضور هیئت ژوری که متشکل از هفت نفر بود امتحان می دادیم؛ یکی از این داوران داوود رشیدی بود که خودش تحصیل کرده تئاتر در فرانسه است؛ من نسبت به سن و سالم باید صدای بزرگ تری را ارائه می دادم؛ نظر هیئت نسبت به بازی من خوب بود اما به صدای من ایراد گرفتند؛ هر چند خودم معتقد بودم اگر با صدای معمول صحبت کنم؛ اصلا به نقش نمی آید؛ جوان هم بودم و یک کم از ایراد آن ها ناراحت و ناامید شدم تا این که آقای ژانتین رئیس وقت اداره تئاتر و آقای رشیدی که هر دو عضو داوران بودند گفتند که ما با دقت به صدای او توجه کردیم؛ درست است که صدا سازی کرد؛ اما از ابتدا تا انتها صدای او نه لرزشی داشت و نه گرفت؛ ریتم را هم تا آخر حفظ کرد؛ البته این طور نبود که صدایی که الآن دارم تحت تاثیر آن نمایش تغییر کرده باشد اما توانستم از این امکان خدا دادی استفاده کنم.

صدای خاصتان شما را به سمت دوبله نکشانده است؟

اتفاقا همین اخیرا در دو فیلم، کار دوبله کرده ام؛ نه به صورت حرفه ای اما جسته و گریخته این کار را نیز انجام دادم اما هیچ گاه به فکر این نبودم که خیلی حرفه ای به سمت دوبله بروم.

خاطرم است که مجموعه سیمای اقتصاد در زمان خود خیلی گرفته بود اما رفته رفته هم شما در آن کار کمرنگ شدید و هم خود مجموعه رنگ و لعابش را از دست داد...

آن موقع فقط دو کانال تلویزیونی بود و سریال سازی به این صورت رواج نداشت کار ما هم یک طنز انتقادی بود و اکثر مردم منتظر این بودند که سه شنبه ها برسد و این کار را ببینند؛ همان هنگام که برنامه پخش می شد خود ما فکر می کردیم به قدری خط قرمزها را رد کرده ایم که ممکن است جلوی کار را بگیرند. شاید خاطرتان نباشد؛ ما ده سال، هرهفته این برنامه را داشتیم و بعد از این که کار تمام شد چه بسا ما در کارهای دیگر هم حضور داشتیم اما مثل آن ده سال، به چشم نمی آمدیم؛ در همان زمان مجموعه محله برو و بیا را هم تقریبا به این شکل کار می کردند یا سریال سلطان و شبان که کوچه خیابان های تهران در زمان پخش اش خالی می شد؛ اما الآن دیگر همچین کارهایی که مردم را به خانه بکشاند وجود ندارد؛ البته کارهای خوب هم هست اما مثل سابق توجه عامه مردم را به خود جلب نمی کند.

دلیل این امر چیست؟

از طرفی مردم مثل سابق میل و رقبت ندارند؛ دلیل دیگر هم این است که امروز روز اگر در زمان پخش، سریالی را نبینید می توانید یک ساعت بعد آن را دانلود کنید و علاوه بر این بارها و بارها شبکه های مختلف آن را پخش می کنند. (با خنده ادامه می دهد): در آن دوران رئیس پلیس تهران مدام مشغول نوشتن نامه به صدا و سیما بود و تشکر می کرد از برنامه هایی که  آمار جرم در سطح شهر را پایین آورده بودند.

سریال های ترکیه ای چند سالی مردم ما را مخاطب خودش قرار داده است؛ آیا آن ها را دنبال می کنید؟

راستش را بخواهید الآن خیلی سریال نگاه نمی کنم؛ بیشتر علاقه ام به تلویزیون به خاطر دیدن اخبار است؛ در مورد این سریال ها هم تا جایی که شنیده ام نه آموزنده اند و نه با فرهنگ ما همگونی دارند؛ علاوه بر این تاثیرات منفی را هم می توانند در جامعه بگذارند؛ فکر می کنم مردم با دیدن همین سریال های داخلی بیشتر لذت خواهند برد تا این که سریالی با محتوای پوچ که بعضا دویست، سیصد قسمت هم ساخته می شوند را دنبال کنند؛ سریال حریم سلطان که خیلی اسم در کرده بود را یکی دو بار از عمد تماشا کردم و متوجه شدم که واقعا آن ها برای رساندن مفاهیم انسانی و اخلاقی خیلی از ما عقب تر هستند؛ البته امام علی یک جمله خوبی دارد که می فرماید فرزندان خود را با در نظر گرفتن گذر زمان تربیت کنید و ما هم باید بر اساس تغییرات زمانه آثار جدید را خلق کنیم؛ مطمئنم همان سریال سلطان و شبان که آن همه مخاطب داشت اگر الآن؛ در سال 93 پخش شود فقط اندکی از مردم به تماشایش می نشیند چون آن سریال برای زمان خودش ساخته شده است؛ ما باید با همان قدرت و کیفیت اما متناسب با زمان و طرز فکر مردم خود سریال بسازیم. الآن ما دیگر نمی توانیم بچه های خود را مجبور کنیم الک دولک بازی کنند؛ بچه امروزی با انواع و اقسام کنسول های بازی کامپیوتری آشنا است؛ در بخش فیلم سازی و سریال هم باید به این موضوع توجه کرد.

برچسب‌ها: 

دیدگاه شما

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
کنگره ملی8000شهیداستان همدان