به گزارش صبح الوند،
یادداشت به مناسبت سالگرد شهید سردار حاج قاسم سلیمانی
بسم رب الحسین... بسم رب الانصار الحسین... بسم رب العشاقِ الحسین...
کاش به صبح نمیرسید آن شب...
صبحی که معطر به نفسهای شما نباشد، فایدهاش به چیست؟
خود خورشید هم از هرم نفسهای شما گرمیاش را وام میگرفت.
صبح به صبح وقتی خورشید گرمیاش را به زمین میپاشید، خیالمان تخت میشد که شما_منبعِ نورِ عظیم_آن بالا، کمی پایینتر از پروردگار آسمانها ایستادهاید و حواستان به ما هست.
شما حواستان به عمه سادات بود، که مبادا حرامیان به ساحتِ مقدسِ بیبی زینبمان، دست دراز کنند...
شما حواستان به سرزمینمان بود.
شما حواستان به سید و سالار، به یادگارِ امامِمان بود که مالک اشترش بودید...
شما حواستان به فرزندانِ معصومی که پدرانشان در راه وطن، آسمانی شده بودند، بود.
اصلا شما، حواستان به همه چیز و همه کس بود!
بعد از آن شب اما، دیگر خورشید از پشت کوهها، طلوع نکرد!
گرچه شب به صبح رسید، خورشیدش اما بی فروغ بود.
بیگمان، او هم در سوگِ شما نشسته بود!
شما که از پیش ما رفتید، دنیا سرد شد، بی روح شد.
حالا یک سال است که دنیا از هُرم نفسهای شما محروم است.
یک سال است که جهان، یک سردار، یک انسانِ وارسته، یک ابَر مرد، یک حاج قاسم، کم دارد.
قلبهایِ ما، اما هنوز، به یاد شما میتپد و
گوشهایمان، پر است از صدایِ پر صلابت شما.
مگر میشود، قابِ لبخندِ شیرین و پر محبتِ شما، از چشمهایمان، از قلبهایمان، پاک شود؟!
به گمانم هرگز!
و شاید از همین است، که ما بی شما زنده ماندهایم هنوز.
زنده اما دلآشوب...
و آشوبِ دلهایمان تنها روزی آرام خواهد گرفت که مهدیِ فاطمه، منتقمِ خونِ پاکِ شهدا از راه برسد، ان شاءالله
نوشته فاطمه تخمهچی
۵ دی ۹۹
دیدگاه شما