به گزارش صبح الوند، ادای دین به مرحوم حاج رحیم نداف برآنم داشت که دلنوشتهای به یاد آن مرد بزرگ بنویسم.
ولی قبل از هر چیزی به خوانندگان محترم عرض کنم که هر چیزی که از ذهنم گذشت با طنز و شوخی همراه بود چرا که هیچ دیداری با استاد عزیزم مرحوم نداف نداشتم مگر اینکه ایشان شوخی و طنز را ضمیمه صحبتشان میکردند.
آشنایی من با ایشان به سال ۶۵ برمیگردد که دبیر ریاضی، جبر و هندسه دبیرستان شریعتی بود.
دبیری بسیار جدی و ممحض در تدریس با سواد بالای ریاضی. در کلاس که بود گویی شان وزیری برای خودش قائل بود. رییس دبیرستان را هم عددی حساب نمیکرد. وقتی دانشآموزی را از کلاس بیرون می کرد رییس دبیرستان هم میدانست نباید وساطت کند مگر قبل از آن با آقای نداف هماهنگ کرده باشد.
مرحوم نداف در کار تدریس بسیار منظم بود. بعد از برگزاری امتحان، پاسخنامه را با خط خوش میزد پشت شیشه و ورقها را با دقت تصحیح میکرد و جای هیچ اعتراضی نمیگذاشت.
معمولا بخشی از ساعت کلاس را به امور سیاسی اختصاص می داد و به تحلیل مسائل روز می پرداخت. تحلیلی که از نظام و حضرت امام(ره) جانانه دفاع میکرد و انتقاداتی را نیز متوجه مسئولان مینمود که از روحیه نقادانه ایشان نشات میگرفت.
در آن زمان آقای نداف شبها در داروخانه شبانهروزی کمیته امداد امام خمینی(ره) مشغول بود بدون دریافت ریالی و فقط برای رضای خدا.
استاد نداف نسبت به بچههای رزمنده،بسیجی و حزب اللهی احساس مسئولیت میکرد. کلاسهای فوق العاده ریاضی بدون دریافت حتی یک ریال حقالزحمه برگزار میکرد و قرار گذاشته بود هر کس امتحان نهایی یا دانشگاه قبول شود به او ناهار دهد و سر قرارش هم بود.
آقای نداف ذرهای و بلکه کمتر از ذرهای به مال و منال دنیا وابسته نبود و بسیار آزاده بود و همین روحیه موجب شده بود که زبانش به نقد منصفانه و عاقلانه باز باشد و بدون رو در واسی ما فی الضمیر خودش را بگوید.
استاد عزیزمان در اوج بندگی و اخلاص سیر میکرد نمونهای کوچک آن تقید ایشان به نماز جماعت و جمعه است. معمولا نمازهای مغرب و عشا را در مسجد میرزاتقی اقامه میکرد و هر هفته در نماز جمعه حاضر میشد. بعضی از مواقع با اصرار زیاد می توانستم در راه برگشت از نماز جمعه او را برسانم ولی عمدتا قبول نمیکرد و با اتوبوس برمیگشت. در یادوارههای شهدا حتی المقدور حضور مییافت و عموما در راهپیمایی ها شرکت می کرد.
دو سال قبل در ایام دهه فجر زیارتشان کردم گفتم آقای نداف وقتی بدید خدمت برسم خاطرات قبل از انقلاب و دوران زندانیتان را بنویسم. تصمیم داشتم در روزنامه منتشر کنم. گفت: ” تو که نمیفهمی” آخه خاطرات من به درد کی میخوره و چند نصیحت فرمودند که در خاطرم نمانده است.
تازه معلم شده بودم آقای نداف را دیدم. از حالم جویا شد گفتم افتخار پیدا کردهام همکار شما باشم، توصیهای ندارید؟ گفت یک توصیهای بهت میکنم. در کلاسهای رشته ریاضی هم جدی درس بده و هم جدی بپرس، در کلاسهای رشتهی تجربی خوب درس بده ولی جدی نپرس و در کلاسهای رشته انسانی نه جدی درس بده و نه جدی بپرس و یک کم آسان بگیر.
دوستانی که با روحیه آقای نداف آشنا بودند به راحتی این صحبتها را متوجه میشوند.
آخرین باری که زیارتشان کردم به حدود ۲۰ روز قبل برمیگردد. برای اقامه نماز مغرب و عشا تشریف آورده بودند مسجد مهدیه. رنگش بسیار زرد و مدارکی در دست داشت. برادر عزیزم حاج محسن صیفیکار هم حضور داشتند. از مرحوم علت زردی صورت را پرسیدم گفتند نمی دانم باید برم جواب آزمایش را از آزمایشگاه درمانگاه الوند بگیرم ببرم پیش دکترم در بیمارستان بوعلی. دهانش خشک شدهبود.
گفتم اجازه بدید براتون آبمیوهای بگیرم با اصرار راضی شد. از فروشگاه کورش روبهروی مسجد مهدیه دو تا رانی پرتغال خریدم و درشون رو باز کردم و ریختم داخل لیوان و تعارفشان کردم. گفت آخه” خره” من میتوانم این آبمیوه را بخورم!
این همهاش برای من ضرره. گفتم اجازه بدید برم آبمیوه طبیعی بگیرم ولی نپذیرفت حتی حاضر نشد که تا درمانگاه الوند برسانمشان. گفت فعلا فرصت دارم بهتر است که پیاده برم. باز هم به شوخی گفت یک موی سبیلتون رو برای تبرک بده ببرم.
آخر دنیا همین است و آنچه میماند کارهای نیک انسانهاست. آقای نداف عاش سعیدا و مات سعیدا شد. استاد نداف انبانی از اعمال صالح و نیک و اعمال ما تقدم را ذخیره کرد و با خود برد و شاگردان صالح و باقیات صالحاتی که برایش شد اعمال ماتاخر.
خدایا چنان کن که سرانجام کار / تو خشنود باشی و ما رستگار
غلامرضا فریدونی
انتهای پیام/د
دیدگاه شما