به گزارش صبح الوند به نقل از خبرنامه دانشجویان ایران، حسین نادیان// ریشه تفرقه در دنیای اسلام به دو آموزه ناسیونالیسم افراطی(برتری نژادی) و نگاه تکفیری به مذاهب (برتری مذهبی) برمی گردد که انگلستان و قدرت های استعماری برای تسلط بر سرزمین های اسلامی از آن بهره بردند و سرانجام باعث فروپاشی امپراطوری عثمانی پس از جنگ جهانی اول شد. برتری طلبی نژادی و مذهبی چیزی نیست که به راحتی بتوان از یکدیگر تفکیک نمود و به صورت جداگانه با آن ها مقابله کرد، چرا که در یک ریشه و بنیان اساسی پیوند خورده اند که همان تکبر و خوی برتری طلبی انسان است. در واقع علت اصلی فساد، گمراهی و شقاوت تمام انسان ها و اندیشه ها، مکاتب و مذاهب و نیز حکومت ها به روحیه استکباری منتهی می شود. بنابراین روشنفکری غیر دینی برپایه برتری نژادی و ارتجاع دینی برپایه برتری مذهبی همانند دو لبه قیچی برای نابودی تفکر راستین اسلامی کوشیده اند.
استعمار در جوامع اسلامی دو یادگار خبیث و تخم کینه از خود به یادگار گذاشت تا بتواند تسلط خود را در منطقه اسلامی حفظ کند. از یک سو به لحاظ ساختار و ایجاد حکومت، بین امت واحداسلامی مرزهای جغرافیای ترسیم کرد و حکومت اشغال گر رژیم صهیونیستی را در قسمتی از این مرزهای ساختگی اسلامی جای داد. با قطعه قطعه کردن سرزمین های اسلامی حکومت های ضعیف و وابسته ای به وجود آمد که برای بقای خود لازم بود به قدرت های استعماری تکیه کنند و نیز بدین گونه امنیت ولد نامشروع اسرائیل تأمین می شد. از دیگر سو برای تداوم این نظم ساختگی در سرزمین های اسلامی لازم می بود تا اندیشه و تفکر مذهبی انحرافی ایجاد شود تا از آن ها دفاع و محافظت کنند.بنابراین استعمار به لحاظ تفکر، مثلث شوم صهیونیسم، وهابیت و بهائیت را ایجاد کرد. صهیونیسم انحراف مذهبی در دین یهود است و بهاییت مذهب ساختگی در شیعه و وهابیت فرقه گمراه در مذهب تسنن است که توسط استعمار به وجود آمده است و از حکومت های مرتجع رژیم صهیونیستی، پهلوی وعربستان سعودی و پادشاهان وابسته به استعمار حمایت می کنند.
برتری مذهبی و برتری نژادی زمانی با یکدیگر پیوند می یابند که وهابیت برتری نژاد عرب، بهاییت برتری نژاد عجم و صهیونیسم برتری نژاد یهود را دنبال می کنند. اما همین برتری جویی ها چون از یک ریشه و بنیان برخاسته اند در پیروی از استکبار جهانی به ویژه آمریکا با یکدیگر رقابت می کنند.
استکبار بار دیگر به دنبال ترسیم ساختارهای جدید در سرزمین های اسلامی است که جنگ های نیابتی در منطقه غرب آسیا به دنبال ایجاد نظم نوین جهانی اتفاق افتاده است. عنوان کردن جنگ مذهبی و اختلافات شیعه و سنی در حوادث عراق، لبنان، سوریه و یمن انحراف آشکار از اصل ماجراست.
لازم به ذکر است که از ابتدای انقلاب تاکنون سه نظریه در مورد مرزهای اسلامی وجود داشته است. نظریه ملی گرایی اسلامی، نظریه انثلاب دائم و صدور مطلق انقلاب و نظریه ام القری و امت اسلامی به رغم اشتراکاتی که با یکدیگر دارند هر کدام تأکیدها و تمایزات ویژه ای نیز دارند. ملی گرایی اسلامی بیشتر به مرزهای جغرافیایی و ملت اسلامی ایران به مفهوم دولت-ملت جدید نظردارد.
اما نظریه صدور انقلاب مبتنی بر مفهوم انقلاب دائم و استمرار آن حداقل در جهان اسلام می اندیشد و مصالح ملی را آشکارا در سایه قرار می دهد. برخلاف دو نظریه مذکورنظریه ام القری برمفهوم حکومت اسلامی و مصلحت حکومت نظر دارد.
بنابراین نگاه اگر برای تحکیم امنیت ملی یا جلوگیری از فتنه های مذهبی و ثبات در منطقه تلاش می شود از آن روست که تهدید مرزهای ام القری تهدید مستقیم حکومت اسلامی است که حفظ آن از اهم واجبات دانسته می شود. اکنون باید به این پرسش پاسخ دهیم که امام خمینی به عنوان معمار کبیر نظام جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری به عنوان جهت دهنده اصلی حکومت اسلامی بعد از امام خمینی و نیز قانون اساسی جمهوری اسلامی چه دیدگاهی نسبت به مرزهای دولت های اسلامی دارند؟ پاسخ به این سؤال رویکرد اصلی نظام اسلامی را در حوادث منطقه به خوبی نشان می دهد که شرح مبسوطی لازم دارد. تنها به ذکر دو جمله از امام خمینی بسنده می شود که فرمودند: الآن چشم همه مردم دنیا به ایران دوخته شده است و اگر شکستی در جنگ پیش آید خیال نکنید که این شکست برای ایران است، بلکه برای همه مستضعفین عالم واقع می شود. و در جای دیگری نیز بیان داشتند: تمام کشورهای اسلامی بدانند که ایران ابدا نظری به کشورهای آن ها ندارد. ایران برای جمعیت خودش همه چیز دارد و این طور نیست که یک کشور سرکش باشد که بخواهد همه چیز را تحت سلطه خود درآورد.ایران جنگابتدایی با هیچ کس نخواهد کرد.
انتهای پیام/.
دیدگاه شما