به گزارش صبح الوند، نمايندگي مردم استان همدان در مجلس خبرگان رهبري طي دوره هاي دوم و سوم، نمايندگي ولي فقيه در استان همدان، تجديد بناي حوزه علميه زنگنه، تجديد بناي كتابخانه بزرگ غرب كشور و حوزه علميه آيت الله آخوند همداني و تدريس كتاب كفايه از جمله فعاليتهاي اين عالم رباني است.
او 21 رمضان سال 1347 هجري قمري مصادف با 1308 هجري شمسي در روستاي شورين همدان به دنيا آمد .
مرحوم آيت الله موسوي همداني در دوران حيات پر بركتش از محضر علما و بزرگاني چون حضرات آيات آخوند همداني، بروجردي، سلطاني، گلپايگاني و امام خميني كسب فيض كرد.
آيت الله موسوي همداني در دوران حكومت ستمشاهي همراه و همگام با ديگر علما به مبارزه با حكومت طاغوتي پرداخت.
او در دوران دفاع مقدس نيز باحضور در جبهه هاي حق عليه باطل و تشكيل محافل نوراني، رزمندگان اسلام را به لحاظ روحيه در برابر دشمن بعثي تقويت مي كرد.
زندگی نامه خودنوشت آیت الله موسوی همدانی (امام جمعه سابق همدان)
دوران تحصيل
پس از گذراندن دوره ابتدايى، در سال 1363قمرى، تحصيلات علوم حوزوى را در حوزه علميّه همدان آغاز كردم. درسهاى مقدّمات تا سطح عالى را در خدمت اساتيد محترم اين حوزه تحصيل كردم و در اواخر، توفيق حضورِ محضرِ مرحوم آيةاللّه العظمى آخوند ملّاعلى معصومى همدانى(ره) را بهدست آوردم. در آن زمان حوزه علميّه همدان كه با همّت آن مرحوم تأسيس شده بود از حوزههاى علميّه فعّال و پر رونق بود و داراى طلّاب درسخوان و كوشا بود و اين بر اثر مراقبت كامل و محبّت و تربيت علمى و اخلاقى آن مرحوم بود كه خود يكى از شاگردان و دستپروردههاى ممتاز مرحوم آيةاللّه العظمى حائرى مؤسّس حوزه علميّه قم و از تربيت شدگان مكتب اخلاقى و تربيتى مرحوم آيةاللّه آقاى حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى(ره) به شمار مىآمد.
استادان
اينجانب در طول تحصيل در حوزه از اساتيد زيادى بهره بردم كه نام برخى از آن بزرگواران را در ذيل مىآورم:
مرحوم آيةاللّه سلطانى(ره)، مرحوم آيةاللّه مجاهدى(ره)(استاد كفاية الاصول)، مرحوم آيةاللّه العظمى بروجردى(ره) (استاد خارج فقه)، مرحوم آيةاللّه العظمى امام خمينى(ره) (استاد خارج اصول)، مرحوم آيةاللّه العظمى گلپايگانى(ره) (استاد خارج فقه)، مرحوم آيةاللّه العظمى محقّق داماد(ره) (استاد خارج فقه و اصول).
دوستان و معاشران
اينجانب در ايّام تحصيل با دوستانى معاشر بودهام كه عبارتاند از:
آقاى حاج ميرزا على آقا عراقچى همدانى، آقاى حاج سيّد هاشم حميدى همدانى، آقاى حاج شيخ على نيّرى آقاى حاج ميرزا على آقا ثابتى، آقاى حاج سيّد جواد علم الهدى، مرحوم آقاى حاج سيّد محمد علمالهدى و... .
عوامل مؤثّر بر گرايش به مسائل سياسى و اجتماعى
علاوه بر معاشرت با استادان و دوستان و فضاى مناسب حوزه علميّه قم، دهسال اقامت در تهران (1353 - 1363) و ارتباطِ كارى با جامعه روحانيّت مبارز و حضور در جلسات سياسى و اجتماعى آنان و استفاده از افكار بلند و روشن آن بزرگان به ويژه شهيدان بزرگوارى چون مطهّرى، بهشتى، مفتّح، باهنر، شاه آبادى و نيز آيةاللّه مهدوى كه جلسات پربار و تعيين كنندهاى در جهت هدايت انقلاباسلامى و تنظيم حركت جامعه و تسريع در روند پيروزى انقلاب زير نظر امام راحل(ره) داشتند، موجب گرايش و علاقه اينجانب به مسائل سياسى و اجتماعى گرديد.
فعّاليّتهاى علمى
در زمينه تأليفات چندان موفّق نبودهام. ترجمه دو جلد از بحارالانوار و تأليف دو جزوه كوچك به نام مهدى موعود(عج) و رسالت جهانى پيامبر اسلام(ص) از آثار قلمى اينجانب است؛ امّا در زمينه تدريس همواره در حوزه علميّه همدان از مقدّمات تا سطح (رسائل و مكاسب) و در حوزه قم، شرح لمعه و رسائل و مكاسب را تدريس كردهام. در حال حاضر نيز مشغول تدريس كفاية الاصول در حوزه همدان مىباشم.
فعّاليّتها و مبارزات سياسى و اجتماعى
قبل از پيروزى انقلاب اسلامى به امور تبليغ و ترويج دين و ارشاد و هدايت جامعه مخصوصاً در ايّام ماه مبارك رمضان و ماه محرّم و صفر مشغول بودم. در زمان حيات مرحوم آيةاللّه بروجردى(ره) كه تبليغ در ماه مبارك رمضان سال 1339 شمسى به قروه كردستان رفته بودم، پس از پايان ماه عدّهاى از مردم خدمت مرحوم آيةاللّه بروجردى آمدند و بنده را به عنوان روحانى محلّ خواستند و ايشان هم قبول كرد و حقير را به آن شهر اعزام فرمود. چون شهرستان قروه در آن زمان مركز فعّاليّت فرقه ضالّه بهائيت بود، مرتّب با مشكلات و مسائل اجتماعى حادّى روبهرو مىشديم.
پس از رحلت آن مرجع بزرگ و آغاز نهضت اسلامى ملت ايران به رهبرى امام راحل(ره)، وظايف ديگرى احساس شد. مبارزه آشكار با رژيم باحادثه مدرسه فيضيّه - كه حقير در آن حضور داشتم و شاهد قضايا بودم و حتى در معرض خطر نيز قرار گرفتم - آغاز شد. پس از بازگشت به قروه و شرح جريان قم و حادثه فيضيّه و توزيع اعلاميّههاى فراوانى كه با خود برده بودم، با تهديد ساواك كردستان روبهرو شدم و به مركز ساواك سنندج احضار شدم و با تعهّد و شنيدن سخنان رئيس آن مركز از آنجا خارج شدم و چون اوّل كار بود، دستگيرى و شدّت عمل بيشتر را مصلحت ندانستند. در سال 1342شمسى به قم بازگشتم و از محضر بزرگان مستفيد و ضمناً در ايّام تعطيلى حوزه از سوى بيت حضرت امام(ره) و به پيشنهاد مرحوم آيةاللّه اشراقى (داماد امام) در شهر نراق مشغول امور تبليغى شدم كه - بحمداللّه - ثمرات خوبى داشت. در سال 1352 يا 1353شمسى به دعوت هيئت امناى مسجد فرشته تهران و ترغيب بعضى از دوستان به تهران رفتم و تا سال 1363شمسى در همان مسجد مشغول انجام وظيفه بودم.
در مدّت ده سال حضور در آنجا علاوه بر برنامههاى متنوّعى كه در مسجد داشتم، با عالمان و بزرگان ديگر و جامعه روحانيّت مبارز همكارى و ارتباط داشتم و در اكثر جلساتى كه براى تنظيم برنامه مبارزاتى در مقاطع مختلف تشكيل مىشد - چه در مركز جامعه روحانيّت و چه در مناطق ديگر تهران - شركت داشتم و در زمان اوجگيرى مبارزات در سال 1356 و 1357شمسى كه درگيرى شديدى بود و از سوى رژيم شاه دستور داده شد كه از پذيرش مجروحان در مراكز درمانى خوددارى شود، نقاط مختلفى از منازل مردم مهيّاى پذيرش مجروحان شده بود، اينجانب نيز منزل خود را كه محلّ سكونت خودم بود، تخليه كردم و با تهيّه تختخواب و وسايل و لوازم كمكهاى اوّليّه در اختيار آسيب ديدگان قرار دادم.
بعد از پيروزى انقلاب اسلامى حضور در اقامتگاه امام(ره)، مأموريّت حضور در كاخ نياوران و استقرار در آنجا به اينجانب واگذار شد. تشكيل كميته در مسجد فرشته براى حفاظت و حراست و تأمين امنيّت در محدوده كميته و حفاظت از منازل طاغوتيان فرارى و كمك به تمركز و نظم كميتهها و راهاندازى و ساماندهى كلانترىهاى اطراف از ديگر فعّاليّتهاى اينجانب بود.
مدّت دو سال در ديوان عدالت ادارى مشغول انجام وظيفه بودم. پس از آن براى پىگيرى «فرمان هشت مادهاى» حضرت امام(ره)، به آذربايجانغربى اعزام شدم. امامت جمعه و نمايندگى حضرت امام(ره) در استان همدان به تقاضا و پىگيرى مردم شريف همدان و با حكم مبارك حضرت امام(ره) در سال 1363 شمسى از ديگر مسئوليّتهاى اينجانب بود.
دوران دفاع مقدّس و جنگ تحميلى
تأثير حضور روحانيّت و عالمان و طلّاب در تقويت و حفظ روحيّه رزمندگان و تبيين جاىگاه ارزشى جهاد و دفاع از انقلاب و نظام اسلامى و ارزش شهادت و مقام رفيع شهيد از مطالب روشن و بديهى است، بهطورى كه اكثر اوقات، خود آقايان روحانى تحت تأثير روحيّه بالاى اين جوانان عزيز و بسيجيان عاشقِ شهادت و پاكبازان مخلص قرار گرفته، تحوّلى در درون آنان بهوجود مىآمد. حقير هم طبق وظيفه اسلامى و روحانيّتى خود، بارها در آن جبهههاى مقدّس حضور يافتم و خاطرات فراوان و شيرينى از آن دوران عشق و ايثار دارم كه براى اختصار تنها به يك مورد اشاره مىنمايم.
در سال 1360شمسى از تهران به همراه برادران مسجد با مقدارى از كمكهاى مردمى به سوى جبهههاى جنوب و خوزستان رفتيم. بر چهره نورانى و پر از معنويّت و خلوص رزمندگان اسلام بوسه زده، دقايقى در هر سنگر توقّف كرديم و هدايا را تقديم نموديم و به پادگان شهيد بهشتى اهواز بازگشتيم و شب را در آن پادگان مانديم. اوّل مغرب، نماز جماعت، با شكوه و معنويّت خاصّى اقامه شد و پس از آن براى حاضران سخنرانى كردم.
پس از خوردن شام خوابيدم و سحرگاه وقتى كه از خواب برخاستم، گوشم با صداى مناجات و راز و نيازى عاشقانه رزمندگان اسلام مرا به خود جذب كرد. وقتى دقّت كردم، ديدم در جاىجاى محوّطه وسيع پادگان اين جوانان كم سنّ و سال با خداى خود خلوت نموده، مشغول تهجّد و دعا هستند. از اين حالت روحانى و معنوى چنان لذّت بردم كه لحظاتى فقط به اين منظره زيبا خيره شده، از اخلاص اين عاشقان و شب زندهداران در خود احساس انفعال شديدى كردم.
پس از شركت در مراسم صبحگاهى از اين مجاهدان خداحافظى كرده، از پادگان خارج شديم. ديدم بيرون پادگان عدّهاى زن و مرد براى ملاقات فرزندان خود آمده بودند. در اين بين خانمى آمد و سلام كرد و گفت: من آمدهام پسرم را ببينم، امّا پسرم نمىآيد تا او را ببينم. سپس گفت: چون چشم پسرم خيلى ضعيف است، مىخواهم خواهش كنم او را به كارى كه مناسب با چشمش باشد، بگمارند. سرانجام پس از پىگيرى زياد پسر او را پيدا كردم. او نوجوانى پانزده يا شانزده ساله بود و عينك پرموجى به چشم داشت؛ معلوم بود كه چشم او خيلى ضعيف است. وقتى نزد مادرش آمد، مادر او را به گرمى در آغوش كشيد. به او گفتم: «چرا نمىآمدى تا مادرى را كه از راه بسيار دور آمده است، ببينى؟» گفت: «مىترسيدم اگر مادرم مرا ببيند، با خود ببرد و من نمىخواهم بروم».
نمايندگى در مجلس خبرگان
در انتخابات دوره دوم مجلس خبرگان رهبرى به عنوان نمايندگى استان همدان برگزيده شدم.
از تصميمات مهم و سرنوشتساز مجلس خبرگان تعيين و تفويض ولايت امر و مسئوليّت رهبرى و زعامت جامعهاسلامى به حضرت آيةاللّه خامنهاى - أعزّه و أيّده اللّه بعزّته و قدرته و أظهرهُ اللّه على أعدائه أعداء الإسلام - بود و اين فطانت به عنايت و هدايت الهى بود. حضرت امام راحل(ره) هم با اشارتى كه در زمان حيات پربركت خود به شايستگى و مزاياى خاصّ معظّمٌله داشتند، راهنماى خبرگان رهبرى در اين تصميم سرنوشتساز بود و اينانتخاب، به لطف الهى تمامى افكار و آرزوهاى دشمنان و رؤياهاى شيطانى آنان را نقش بر آب كرد و همانند تعيين اميرمؤمنان على(ع) بهوسيله خود رسول اللّه(ص) براى زعامت و ولايت بر مسلمانان بود و با اين كار، تشويشها و اضطرابها كه بهصورت شبه هولناكى درآمده بود، خاتمه يافت.
مسئله ديگرى كه آن هم به نوبه خود تصميمى مهم و سرنوشت ساز بود، تجديد نظر در مرجع تشخيص صلاحيّت نامزدهاى خبرگان بود كه با تصويب و آراى قاطع خبرگان رهبرى پس از بحث و تبادل نظر صورت گرفت و اين مهم به شوراى محترم نگهبان محوّل شد كه در اين مسئله سرنوشتساز هم تشويش و اضطرابى كه از احتمال اشتباه و خطا و تحريف و تزيين باطل و تضعيف حق وجود داشت، مرتفع گرديد و راه نفوذ فاقدان شرايط مسدود شد.
آيت الله سيد ابوالحسن دبستاني معروف به موسوي همداني در مورخه 86/08/10 به علت عارضه مغزي در بيمارستان وليعصر قم به لقاء الله پیوست.
دیدگاه شما