اوقات شرعی

 

آخرین اخبار

14. شهريور 1393 - 18:06   |   کد مطلب: 7702
قاب متحرك خاطراتم را كه مرور مي‌كنم مي‌بينم چقدر برايم خاطره‌انگيز است، چقدر به آن دل بسته‌ام، خاطراتي كه با آن بزرگ شده‌ام، خاطرات مشتركي كه هر كدام نه‌تنها مال من يا هم‌سن و سال‌هاي من است بلكه برگي از تاريخ كشورم نيز هست.

به گزارش صبح الوند،دهه شصت، آري دهه شصت را مي‌گويم، دهه‌اي كه بسيار پرتكاپو بود، دهه‌اي كه بسياري از اتفاقات را به خود ديد؛ 8 سال جنگ تحميلي، 8 سالي كه بيش از هزاران نفر جان خود را فداي سربلندي ميهن كردند، تحريم‌هايي كه يكي پس از ديگري دشمنان بر پيكره نهال نوپاي انقلاب وارد مي‌كردند تا به خيال خودشان مردم اين سرزمين را به زانو درآورند.
مقاومت‌ها، پيروزي‌ها، شادي‌ها و گريه‌هاي مردم، شهيدان رجايي و باهنر، سرود يار دبستاني من آهنگي كه خيلي‌ها با آن خاطره دارند، صف‌هاي طولاني نفت و ماجراي بخاري نفتي‌ها و كتوني‌هايي كه مادر پشت بخاري مي‌گذاشت تا براي صبح كه به مدرسه مي‌رويم حسابي گرم شود، تلويزيون‌هاي سياه و سفيد با آن جعبه چوبي بزرگ كه شبيه كمد بود و خاطره‌اي متفاوت و بسيار تلخ از رحلت بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي امام خميني(ره)؛ كسي كه رهبري مردمي آزاده را عهده‌دار شد تا دستبند اسارت و بندگي را از پاي آنها باز كند.
روزهايي كه به ما مي‌گفتند بچه‌هاي دهه شصت؛ بچه‌هاي جنگ و شايد هم بچه‌هاي اول انقلاب.
ما دهه شصتي‌ها بچه‌هايي بوديم كه با كوچكترين قهر پدر و مادر گريه‌مان مي‌گرفت، تنها اسباب‌بازيمان نيز همان عروسك و ماشين پلاستيكي بود كه جاده‌اش نيز حاشيه‌هاي قالي دستباف مادر بود كه با چه عشقي آنها را مي‌بافت.
بچه‌هاي دهه شصت بچه‌هايي بودند كه بوي كاغذ رنگي‌هاي عيد را به خوبي به ياد دارند با همان ماهي‌هاي قرمز و تنگ بلوري كوچكش.
راستي به ياد داري ساعت 5 بعدازظهر هر جا كه بوديم خودمان را به پاي تلويزيون مي‌رسانديم و درازكش؛ منتظر نمايش برنامه كودك مي‌شديم مجري‌هايش نيز خانم‌ها رضايي و خامنه بودند.
يادش بخير، عاشق مداد رنگي 24تايي بوديم آن هم از نوع جعبه فلزي‌، آن روزها آرزوي پدر و مادرهايمان اين بود كه روزي دكتر يا مهندس شويم.
يادش بخير عيد نوروز وقتي مي‌رفتيم مهماني و كسي نبود و ما روي در خانه‌شان مي‌نوشتيم «آمديم نبوديد...»
براي درس علوم لاي دستمال يا توي ليوان پلاستيكي لوبياي سبز مي‌كاشتيم و مي‌برديم مدرسه و كلي هم پُز مي‌داديم.
قايم‌ باشك، دوزبازي، گل يا پوچ، يه قل دوقل، لي‌لي حوضك، مچ انداختن، آب‌ بازي با نايلون و هزاران بازي ديگر از بازي‌هاي آن دوران ما بود.
پيك نوروزي مثل استخواني بود كه توي گلويمان گير مي‌كرد نه پايين مي‌رفت و نه بالا مي‌آمد.
تمام عشقمان آن روزها اين بود كه زمستان‌ها راديو اعلام كند به خاطر باريدن برف، فردا مدرسه‌ها تعطيل است. يادش بخير صبح‌هاي جمعه و مسابقه محله، براي اينكه بتوانيم اين مسابقه را ببينيم صبح زود از خواب بيدار مي‌شديم... واقعاً خدا خير بدهد آقاي روشن‌پژوه را كه باعث شده بود سحرخيز شويم.
قلك‌هايي كه توي مدرسه به ما مي‌دادند كه از پول خرد پرشان كنيم و بفرستيم براي آماده كردن مايحتاج رزمندگان در جبهه‌ها.
حتماً به ياد داريد زماني را كه آزادگان از عراق برمي‌گشتند چه شور و حالي بين مردم بود، بوي اسفند تمام محل را برمي‌داشت و ريسه‌هاي لامپ رنگي بود كه از اين سر كوچه تا آن سر كوچه مي‌بستند و همه به هم، شيريني تعارف مي‌كردند...
مونا متولد اسفند 61 است و امروزه دستي بر قلم دارد و مي‌نويسد. پاي صحبت‌هايش كه مي‌نشيني از خاطرات آن روزها مي‌گويد؛ از اينكه بهترين خاطره‌اش مربوط به آزادي دايي‌اش بعد از 10سال از دست حزب بعث عراق و تلخ‌ترين خاطره‌اش مربوط به رحلت امام خميني(ره) است.
او مي‌گويد: بچه‌هاي دهه شصت خيلي سختي كشيدند، مي‌گويد هنوز هم صداي بمباران‌ها در گوشم است، اما با همه اينها دنياي قشنگي ما داشتيم دنيايي كه پر بود از لطافت، سادگي و شادي.
مونا مي‌گويد: بچه‌هاي دهه شصت بين دهه‌هاي ديگر معروف‌ترند؛ چراكه خيلي اتفاقات مهم انقلاب را تجربه كردند، خاطرات انقلاب نوپا را و اكنون زماني است كه در عرصه‌‌هاي مختلف حضور مؤثر و پررنگي داشته باشند.
صادق نيز كه متولد 67 و دانشجوي ارشد تربيت بدني است، مي‌گويد: من به آينده بچه‌هاي دهه شصت خيلي خوش‌‌بين هستم؛ چراكه سختي‌هاي آن دوران از ما شصتي‌ها "مرد" ساخته است. ما با كوله‌باري از تجربه بيرون آمديم.
او مي‌گويد: بهترين كارتون آن زمان براي من جيمبو بود، هواپيمايي كه اشتباهاً كوتوله از آب درآمده بود، ولي حلال بسياري از مشكلات بود.
از الهام نيز كه متولد 61 است پرسيديم كه كدام دهه بهتر است، گفت: نمي‌توان واقعاً پاسخ اين سوال را گفت، چراكه اگر اين سؤال را از بچه‌هاي دهه 70 يا 80 بپرسي مي‌گويند دهه ما، اما من به عنوان يك مادر سعي مي‌كنم خاطرات و ارزش‌هاي آن دوران را براي فرزندم بيان كنم به فرزندم خواهم گفت كه چرا آن روزها مردم ما ايستادگي كردند، انقلاب كردند و چه كساني جانشان را براي اين مرز و بوم فدا كردند.
دهه شصت براي آنها كه يادشان مي‌آيد يادآور حسي از بيم و اميد بود و انتظار دعا براي سلامتي رزمندگان كه لابه‌لاي آن اتفاقات نيز زندگي جريان داشت.
بعضي از بچه‌هاي آن دوران قهرمان بودند بچه‌هايي چون حسين فهميده كه نامش زينت‌بخش كتاب فارسي دبستان شده است.
يادش بخير آن روزها امام امت مي‌گفت: «من تمام اميدم به شما دبستاني‌هاست حالا هم به هر جاي اين سرزمين كه بنگري مي‌بيني بچه‌هاي ديروز حماسه‌سازان امروز ايران اسلامي هستند.»
دهه شصت يعني پخش صحنه‌هاي نبرد رزمندگان اسلام در جبهه‌ها بعد از اخبار سراسري، دهه شصت يعني صف‌هاي طولاني مردم براي گرفتن كوپن كالاهاي اساسي، دهه شصت يعني پخش برنامه‌ قصه ظهر جمعه با صداي محمدرضا سرشار، دهه شصت يعني رد شدن قيمت گوشت از صد تومان و پخش برنامه‌ معروف «گوشت‌هاي 120 تومن» با صداي منوچهر آذري در برنامه صبح جمعه با شما، دهه شصت يعني زدن چسب‌هاي بزرگ ضربدري روي شيشه‌ها و رنگ كردن جلوي چراغ ماشين‌ها براي در امان ماندن از ديد هواپيماهاي دشمن، دهه شصت يعني بيدار شدن با بوي نفت بخاري نفتي، دهه شصت يعني آزادي هزاران اسير، دهه شصت يعني سريال طولاني اوشين، دهه شصت يعني برنامه ديدني «ديدني‌ها» با اجراي جلال مقامي، دهه شصت يعني آدامس خروس‌نشان، دهه شصت يعني از دست ندادن يك وجب از خاك كشور.
ليلا نادعلي

دیدگاه شما

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
کنگره ملی8000شهیداستان همدان