به گزارش صبح الوند، به دستور حضرت، فرزندانش امام حسن عليهالسلام و امام حسين عليهالسلام، بدن مطهر او را در زمين مرتفعى كه عرب به آن «نجف» مىگويد، مدفون ساختند. بدون اينكه مردم بدانند محل دفن آن حضرت كجاست.
آرى على عليهالسلام شخصيت عاليقدرى كه با زور بازوى وى كمر كفر و سطوت شرك و بت پرستى در هم شكست و با جانبازيهاى مردانهاش، تعاليم اسلام در سراسر عربستان گسترش يافت و مردم به دين خدا گرويدند، بواسطه كينه ديرينهاى كه دشمنان از وى بدل گرفته و در سينه پنهان داشته بودند، چنان از خلافت و روى كار آمدن وى نگران و ناراضى بودند كه اگر دستى به قبر او پيدا مىكردند، از تعرض به ساحت مقدس و مدفن مقدس آن حضرت خوددارى نمىنمودند.
از اين رو مدفن اميرالمؤمنان در حدود 150 سال همچنان از انظار عموم پنهان بود و فقط ائمه طاهرين و عدهاى از شاگردان مخصوص آن بزرگواران از محل دفن آن حضرت آگاه بودند، و در فرصتهايى كه دست مىداد، دور از چشم دشمنان، تربت پاك شاه مردان را زيارت مىكردند.
با اين وصف روزى هارون الرشيد در بيرون كوفه كه دشت وسيعى بود، به صيد آهو رفت. به فرمان او اطراف بيابان را قرق كردند و از هر طرف آهوان را رم مىدادند تا به تيررس خليفه قرار گيرند. ناگهان چشم هارون الرشيد به يك گله آهو افتاد و آنها را دنبال كرد، شكارچيان وى نيز تازىها و بازهاى شكارى را رها كردند كه نگذارند آهوان فرار كنند.
آهوان بسرعت از تلى بالا رفتند و در آنجا خوابيده و آرام گرفتند. شكارچيان و هارون الرشيد ديدند همين كه سگها و بازهاى شكارى نزديك بلندى مىرسند هر كدام به سويى پرت مىشوند.
آهوان بدون هيچ واهمهاى از بلندى به زير مىآمدند و همين كه سگها و بازهاى شكارى را بطرف آنها رها مىكردند به نقطه مرتفع تل بالا رفته و آسوده مىخوابيدند ولى هر بار كه سگها و بازها براى صيد آنها مىخواستند از بلندى بالا روند به طرز اسرارآميزى سقوط مىكردند.
از اين رو مدفن اميرالمؤمنان در حدود 150 سال همچنان از انظار عموم پنهان بود و فقط ائمه طاهرين و عدهاى از شاگردان مخصوص آن بزرگواران از محل دفن آن حضرت آگاه بودند.
مدفن اميرالمؤمنين عليهالسلام به دست يكى از دشمنان آن حضرت كشف شد و زيارتگاه خاص و عام گرديد. هارون و همراهان تا سه بار شاهد اين وضع بودند، شكارچيان تعجب كردند و هارون حيران ماند. هارون دستور داد براى وى خيمه زدند و سفارش كرد بروند كوفه و مردى سالخورده كه از اوضاع آن محل اطلاع داشته باشد پيدا نموده بياورند پيرمردى فرتوت از قبيله بنى اسد را پيدا كردند و نزد هارون آوردند. هارون از پيرمرد پرسيد: آيا راجع به اين نقطه اطلاعى دارد و از گذشتگان خبرى شنيده است؟
پيرمرد گفت: اگرخليفه به من تامين بدهد كه خودم و اين محل در امان باشد اطلاعى كه دارم در اختيار مىگذارم.
هارون گفت: خدا را گواه مىگيرم كه از جانب من هيچگونه صدمهاى به تو و اين محل نخواهد رسيد.
پير مرد گفت: پدرم براى من نقل كرده كه در زمان پدرش شيعيان عقيده داشتند كه اين بلندى محل حضرت اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليهالسلام است. خدا اينجا را حريم امن خود قرار داده است و هر كس بدان پناه برد در امان خواهد بود.
هارون تا اين را شنيد از اسب پياده شد و آب خواست و وضو گرفت و در همان نقطه به نماز ايستاد سپس خود را به زمين افكند و تا سه روز گريه و زارى كرد...
هارون دستور داد گنبدى بر آن تربت پاك بنا كردند و هر بار كه به كوفه مىآمد به زيارت آن حضرت مىرفت.
بدينگونه مدفن اميرالمؤمنين به دستيكى از دشمنان آن حضرت كشف شد و زيارتگاه خاص و عام گرديد.
نشريه كوثر شماره 10 صفحه 52
مصطفى محمدى اهوازى
دیدگاه شما