اوقات شرعی

 

آخرین اخبار

23. ارديبهشت 1393 - 4:15   |   کد مطلب: 6217
زاد روز امیرمؤمنان(ع) در دیار اسلامی ایران، روز پدر نامگذاری شده و در این روز جا دارد یادی از کبوتران سبکبال و شهدای خونین‌بالی کنیم که امروز جایشان در کنار فرزندانشان خالی است.

به گزارش صبح الوند، سالروز میلاد حضرت علی(ع) به عنوان روز پدر نام‌گذاری شده تا در این روز قدردان زحمات پدران مهربانی باشیم که تمام سختی را به جان می‌خرند تا فرزندانشان در آسودگی و آرامش باشند.

در این روز که به نام پدر نامگذاری شده جا دارد یادی از کبوتران سبکبال و شهدای خونین‌بالی کنیم که پر کشیدند و رفتند اما جایشان در میان ما و در کنار فرزندان دلبندشان خالی است.

نمی‌دانم برای پدر آسمانی‌ام چه باید نوشت و از چه گفت؟!، اما خوب می‌دانم باید بی‌پدری را با گوشت و پوست و استخوانت لمس کنی تا بتوانی تمام دلتنگی‌هایت را در قالب یک جمله بنویسی.

اشک، پهنای صورتم را می‌پوشاند؛ اما می‌نویسم تا هدیه ناقابلی را به بابای مهربانم تقدیم کنم برای روز پدر...، تا هر کس با خواندش برای روح پدران آسمانی ایران‌زمین ستاره‌ای از صلوات را هدیه کند.

آنگاه که عطش دیدن پدر؛ تو را از همه چیز بازمی‌دارد، فقط به دنبال این هستی که خدایا! کاش معجزه‌ای شود؛ یک لحظه ببینمش و آغوش گرمش را حس کنم...

همه این افکار از ذهنم می‌گذرد غافل از اینکه پدرم دیگر زمینی نیست و آسمانی شده است.

به غلط گفتم،... پدرم از همان اول آسمانی بود و با شهادتش، آسمانی‌تر شد.

بابای خوبم!

دلم برایت تنگ شده؛ آنقدر که در روز پدر وقتی در خیابان سر می‌چرخانم و می‌بینم دختر‌کان، برای پدرانشان هدیه می‌خرند با حسرت به آنها نگاه می‌کنم و هزاران بار آرزو می‌کنم، «ای کاش بودی»...

دلتنگ که می‌شوم، دلم آغوش پدر را می‌خواهد، از همه جا و همه کس که خسته‌ می‌شوم، نگاه مهربانش را می‌طلبم اما مثل همیشه دیگر نیست که آرامم کند.

اما نه؛ باز به غلط گفتم، او هست، وجودش را حس می‌کنم، نگاه مهربانش را می‌فهمم، فقط کافی است چشمانم را ببندم و تجسم کنم بودن همیشگی‌اش را.

بابای خوبم! تنها چند روز مانده به روز پدر... تمام راه‌ها را پیاده قدم می‌زنم تا شاید راهی بیابم که آرام شوم؛... اما نمی‌شود، کاش بودی تا برایت از زندگی می‌گفتم، از فراز و نشیب‌هایش، از سختی‌هایش و از...

می‌گفتم که؛ بابای خوبم! همه چیز در مادیات خلاصه نمی‌شود، برخی تصور می‌کنند، تو رفتی و خانواده‌ات همه چیز دارند! اما خبر ندارند وجود تو برایم بزرگترین ثروت است و من نیز به دنبال آرامشم... اما باز هم تو نیستی.

بابای مهربانی‌ها...

از روزی که درخت هلو را در باغچه حیاطمان کاشتی و رفتی؛ هر بار شکوفه‌هایش را می‌شمارم به یاد مهربانی دست‌های مهربانت...

درخت هلو قد کشیده و هزاران شکوفه داده، اما تو هنوز نیامدی و با هر تلنگری بر در، دلم می‌لرزد که بابای من کجاست؟

بابای من! مادرم پیر شده، رنج سال‌ها نبودنت موهایش را سپید کرده، سال‌هاست که با خنده‌هایم، غم‌هایم را می‌پوشانم؛ مبادا کسی بداند در دلم چه غوغایی است؟

تمام رنج‌های مادر را دیدم اما سکوت اختیار کردم، چون می‌دانستم چه سخت است برایش بزرگ کردن فرزندانی که در نبودنت خواب را از چشمان قشنگش ربوده.

بابای خوبم؟

همه می‌گویند شهید، انتخاب شده خداست و دعایش گیرا، پس برایم دعا کن، برای من و تمام دخترانی که بغض‌هایشان را در پشت لبخندشان پنهان کردند تا کسی رنج‌های پنهانشان را در نبود پدر و پناه زندگی نفهمد.

می‌خواهم برایت بهترین دختر دنیا باشم تا به بودنم ببالی و بدانی گرچه حضور فیزیکی تو نیست اما حس بودنت همیشه با من است.

روحت و یادت در روح و یادم عجین شده و نمی‌گذارد اشتباه کنم، بیراهه روم و یا خطا کنم...

به تو قول می‌دهم من و همه فرزندان شهدا که امروز دور هم جمع می‌شویم ایران را می‌سازیم بهتر از دیروز و سبزتر از همیشه...

فاطمه جانی

دیدگاه شما

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
کنگره ملی8000شهیداستان همدان