به گزارش صبح الوند، سرتیپ بسیجی دکتر بهمن کارگر در لوحی محمد جواد زمردیان را به عنوان مدیر نمونه بنیاد در سال 1392 انتخاب کرد. در بخشی از این حکم آمده است: مقطع نورانی هشت سال دفاع مقدس دوره ای درخشان و بی نظیر در تاریخ شکوهمند ملت ایران اسلامی و گنجینه ای ارزشمند از حماسه، رشادت، ایثار و ارزش های والای انسانی و الهی است که حفظ و ماندگاری آن می تواند منبع فیاضی برای بهره مندی همه نسل ها و در همه عصرها باشد.
از این رو نظر به تلاش متعهدانه و شایسته جنابعالی در حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس به عنوان مدیر نمونه کشوری بنیاد در سال 1392 انتخاب می شوید.
محمد جواد زمردیان به عنوان فرزند اول خانواده در تاریخ 7 فروردین ماه 1349 در خانواده ای به دنیا آمد که پدر و مادر از نعمت سخن گفتن و شنیدن محروم بودند اما با مشقت های فراوان 4 فرزند خود را پرورش می دهند.
محمد جواد و یا جعفر زمردیان در سال 65 در سن 16 سالگی برای اعزام به جبهه در دوره های آموزشی شرکت و به عنوان غواص در عملیات بزرگ کربلای 4 که در ساعت 22:30 مورخ 3 دی ماه سال 65 آغاز شد حضور یافت.
محمد جواد زمردیان و حدود 60 تن دیگر از رزمندگان ایرانی در این عملیات به اسارت نیروهای عراقی در می آیند و زمردیان بعد از 4 سال اسارت و بی خبری خانواده از حیات او و در حالی که جسد شهید دیگری به نامش در باغ بهشت همدان به خاک سپرده می شود از اسارت آزاد و به آغوش خانواده باز می گردد.
بعد از فعالیت وی در جایگاه های مختلف به مدیریت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس همدان منصوب و به همراه نیروهای فعال و خدوم این اداره کل در همدان، هم اکنون حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس همدان در مجموعه بنیاد کشور جزء برترین هاست ضمن اینکه مدیرکل این اداره در سال 92 عنوان مدیر نمونه را دریافت کرد.
زمردیان سال گذشته با حضور در برنامه ماه عسل توانست خانواده شهید آرمیده در همدان را که شباهت فراوانی به او داشت و به نام او در همدان آرمیده بود بیابد.
شهید ایرج خرم جاه از سیبستان البرز شهیدی بود که یونس خاک نام گرفت و سنگ مزار جدیدش در سال 92 با حضور مادر و خانواده اش در همدان تعویض شد و در مراسم با شکوهی با حضور تعداد کثیری از مردم مومن همدان و مجری گری احسان علیخانی در گلزار شهدا از خانواده او استقبال شد.
مختصر شرح احوالی درباره شهید خرم جاه
ایرج خرمجاه سال 1351 در روستای «سیبستان» منطقه سیفآباد استان البرز به دنیا آمد و بیست و هفتم دیماه 1365 ( مرحله اول عملیات کربلای 5) در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید، این شهید از غواصان لشکر 10 سیدالشهدا بود.
گزیدهای از وصیتنامه شهید ایرج خرمجاه:
بسم ربالشهدا و صدیقین
و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
(سوره آل عمران، آیه 168 )
هرگز مپندارید کسانیکه در راه خدا کشته شدند مردهاند بلکه زنده هستند و در نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
خدایا در لیاقت کسانی نگاه میکنی که در حال نوشتن دعا هستند. خدایا من هم از آن کسان هستم.
با سلام و درود بر آقا امام زمان (عجلالله تعالی فرجهالشریف) و نایب برحقش امام امت و با سلام بر مجروحین و جانبازان اسلام که با از دست دادن عضوی از بدن خود درس مقاومت و شجاعت را به ما دادهاند و با درود به ارواح طیبه شهدا از صدر اسلام تاکنون، از کربلا تا کربلاهای غرب و جنوب ایران اسلامیT آنها که با اهدای خون خود درخت اسلام را آبیاری کرده و خواهند کرد و درس شهادت به ما آموختند.
خداوندا، آیا قلمها توانستهاند که واقعه خیبر، بدر و احد را بیارایند؟ خدایا من که هیچ هستم و نمیتوانم و زبان گویا ندارم که بتوانم آن حماسهها را بیارایم. خدایا تو صبر بده به مادران و پدران و خانوادههای معظم شهدا.
خداوندا، عنایتی فرما و صبری به ایشان بده که شیطان نتواند در این خانوادههای محترم و در دلهای ایشان نفوذ کند و به این فکر بیفتند که فرزندشان بیجهت به جبهه رفته و شهید شده است، خدایا به مادران شهدا صبر بده که چنین فرزندان فداکاری در اینجامعه تربیت کردهاند و تحویل جامعه دادهاند تا از کشور عزیزمان پاسداری و حفاظت کنند که این عزیزان با اهدای خون خود دین خود را به اسلام ادا کردهاند، خدایا کسانی که در اینجامعه اسلامی به این کشور خیانت میکنند، همانا که منافقین هستند، خداوندا نیست و نابودشان بگردان.
پیام کوچکی هم به برادران همرزم و بسیجی دارم. برادران تا خون در رگ دارید و تا جان در بدن دارید با کفار بعثی عراق و تمامی جنایتکاران شرق و غرب بجنگید و اسم صلح تحمیلی را در نطفه خفه کنید تا در راه خدای مهربان به شهادت برسید.
براداران، کشته شدن در راه خدا، در راه حسین (علیه السلام) و در راه آزادی مستضعفان جهان، افتخار است و من کوچکتر از آن هستم که به شما وصیت کنم که در قاموس شهادت واژه وحشت نیست.
وصیت به مادر مهربان و خانواده عزیزم.ای مادر عزیز، زبان من توان گویایی با تو ندارد به غیر از خجالت و شرمندگی چیزی ندارم چون من میدانم که چه زحمتهایی برای من، برادرانم و خواهرم کشیدهای. من نمیتوانم که روی همیشه مهربان شما را نگاه بکنم ولی از تو عاجزانه میخواهم من که در نزد خداوند متعال رو سیاه هستم، تو رو سپیدم کن و حلالم کن. مادر جان، جان به فدایت. تو خیلی مهربان هستی اما نامهربانی در کنارت ایستاده؛ او را یاری بده و به او مهربانی بیاموز.
مادر عزیزم اگر خداوند بزرگ شهادت را نصیبم کرد و من گناهکار را پذیرفت تو گریه مکن. لباس سیاه مپوش که دشمنان اسلام خشنود شوند. اگر تو گریه کنی خصم زبون استفاده میکند و خوشحال میشود.
دیدگاه شما