محمد جواد بیات در صبح الوند نوشت:
بعد از كنارهگيري سرهنگ صياد شيرازي از فرماندهي نيروي زميني، جنگ دو سال ديگر ادامه يافت. او ابتدا به ديدار امام شتافت. در اين ملاقات ساعت 9 و 30 دقیقه 14/5/65 حضرت امام فرمودند: «(خودتان) احساس كرديد كه من در اين مدت به شما اعتماد داشته و دارم و شما را فردي لايق و مؤمن ميدانم و اميدوارم با اين وضعي كه داريد... (اينجا) كه هستيد اهميتش بيشتر از قبلي است كه كار اجرايي بود. توجه كنيد در بعضي مسائل آقايان كه هستند ممكن است كماطلاع باشند و شما كه اطلاع داريد كاري كنيد كه مسائل خوب پيش برود. هر چه بيشتر سعي كنيد بين ارتش و سپاه برادري باشد. شما به خدا اتكال كنيد كه اتكال به خدا موجب ميگردد خدا با شما باشد.
سه روز بعد از پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران، ارتش عراق در يك حمله گسترده، به سوي خرمشهر هجوم برد و تا 30 كيلومتري اين شهر رسيد. اما با اشاره امام دوباره نيروهاي مردمي به جبهه رفتند و در يك جنگ تن به تن انسان با تانك، دشمن را تا مرزهاي بينالمللي به عقب راندند. هنوز جنگ تمام نشده بود. كارواني از غرب در سوداي حكومت بر مردم ايران، پيش ميآمد!
آن روز صياد در جنوب بود كه خبر حمله سنگين دشمن از غرب را شنيد. رهبران سازمان مجاهدين خلق كه در ركاب حاكم عراق بودند، وقت را براي حمله به ايران مناسب ديدند. سازمان مجاهدين خلق ايران كه روزي براي نجات مردم ايران از استثمار امريكا پا به ميدان مبارزه گذاشته بود، بر اثر نفوذ ايدئولوژيهاي التقاطي چنان به انحراف افتاد كه در تاريخيترين لحظات ايران بر سر سفره صدام حسين نشست و به سوي مردم ايران آتش گشود. اين چنين بود كه مردم ايران آنان را منافق ناميدند. آن شب در حالي كه آنان در اسلامآباد، در بيمارستان امام خميني(ره) مجروحان را قتل عام ميكردند، راديوشان به مردم كرمانشاه نويد ميداد كه فردا به سوي آنان ميآيند. خبر سقوط اسلامآباد غرب، در تهران مردان شوراي عالي دفاع را سردرگم كرده بود. همان شب امير صياد شيرازي، مرد روزهاي سرنوشتساز عازم منطقه شد.
او نقل ميكند: «شبانه خودم را با يك فروند هواپيماي فالكون، به كرمانشاه رساندم و صحنه پیشروي دشمن را از نزديك مشاهده كردم و متوجه اوضاع شدم... با يك فروند هليكوپتر از فرودگاه به سمت يكي از قرارگاههاي تاكتيكي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مستقر در طاق بستان حركت كرديم... صبح روز پنجم مرداد عمليات مرصاد با رمز «يا علي» آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمي براي ياران صدام برپا شد كه زماني براي پشيماني نمانده بود.
پايان جنگ براي علي صياد شيرازي، آغاز خيزش به سوي دنيا به بهانه زندگي نبود. مگر از منظر يك مؤمن تمام لحظات تلخ و شيرين جنگ، مملو از جلوههاي زندگي نبود كه اكنون براي جبران عقبماندگيهاي آن دست از پا نشناسد! او مانند ديگر رزمندگان مؤمن به عهدي كه با خداي خود بسته بود، صادق بوده و در انتظار آن روز موعود سر از پا نميشناخت.
بعد از تشكيل ستاد كل نيروهاي مسلح سرتيپ صياد شيرازي به عنوان رئيس بازرسي اين ستاد منصوب شد. مدتي بعد از سوي فرماندهي كل قوا مسئوليت جانشيني اين ستاد نيز به او محول شد.
اكنون بعد از جنگ هم باز بيشتر وقت او براي سازماندهي نيروهاي مسلح صرف ميشد. همه كساني كه سربازيشان را در آن ستاد گذراندهاند، به ياد دارند كه هر روز در مراسم صبحگاهي، سرتيپ صياد خود به ميدان ميآمد و به همه تمرين ميداد. اين آغاز يك روز سراسر كار براي او بود. او به سربازان و افسران جوان عشق ميورزيد. براي تربيت آنان سر از پا نميشناخت. از هيچ فرصتي براي يادآوري خاطرات حماسههاي جنگ، دريغ نميكرد. او در قالب هيأت معارف جنگ موفق شد فرماندهان بزرگ عملياتهاي مختلف را به دانشگاه افسري بكشاند. بعد از تدريس و نقد و بررسي نظري هر عمليات، در پايان هر دوره دانشجويان به اتفاق اساتيد و با حضور همه فرماندهاني كه از ارتش و سپاه در آن عمليات نقش داشتهاند، در منطقه حضور يابند و از نزديك محل حوادث را ببينند. اين فرصت براي فرماندهان مغتنم بود تا خاطراتشان را بازگو كنند.
بعد از سالها دوري از خانه و خانواده، حالا براي رسيدگي به فرزندانش فرصت بيشتري ميگذاشت. به دقت به درس و مشق آنان ميرسيد. اعمال وحركاتشان را زير نظر ميگرفت و در مسائل مختلف به آنان مشاوره ميداد. در انتخاب همسر براي دخترش از ميان همه خواستگاران دانشجويي بسيجي را مناسب دامادي خود يافت.
در سال 1367 به فكر تأسيس انجمني براي رسيدگی به كودكان استثنايي افتاد. موفق شد علما، روانشناسان و مسئولان را به ميدان بكشاند و سميناري براي چگونگي رسيدگي به كودكان استثنايي برگزار كند.
عارفان بزرگي مانند آيتا... بهاءالدينی با ديده احترام به او مينگريستند. او بخشي از برنامههاي 10 سال آخر زندگياش را به طور جدي به خودسازي خود اختصاص داد. مرتب با علماي بزرگ اخلاق ديدار داشت. در جلسات شركت و نكات مهم را يادداشت ميكرد. روزهاي دوشنبه و پنجشنبه را روزه ميگرفت. با قرآن مأنوس بود و تفاسير آن را ميخواند. شبهاي جمعه اول هر ماه در خانهاش مراسم روضهخواني بود.
روز عيد غدير 1377، سرتيپ علي صياد شيرازي از سوی حضرت آيتا... خامنهاي فرماندهي كل قوا به درجه سرلشكري نائل شد. آن روز وقتي به خانه برگشت خطاب به خانواده گفت: «بسيار شاد و خرسندم، البته نه به خاطر اين درجه، بلكه به خاطر رضايتي كه اميد دارم امام زمان(عج) و مقام معظم رهبري از من داشته باشند. مقام، درجه و اسم و رسم در نظر من هيچ جايگاهي ندارد.»
عصر آن روز وقتي با خانوادهاش به امامزاده صالح رفت، دست به دامن همسرش شد تا دعا كند او شهيد شود. او گفت: دعا ميكنم همه با هم شهيد شويم. پس از بازگشت مادر از حج علي به مشهد رفت. او آن شب همراه خواهر بزرگش كه از درهگز آمده بود، به حرم رفت. اين كه در آن شب در آنجا چه گذشت و علي چه گفت و چه شنيد، تنها خدا ميداند و بس.
اما همان شب در تهران خيابان ديباجي، همسايگان او چند مورد رفت و آمد مشكوك ديده بودند. پيكاني در آن نيمه شب چند بار طول خيابان را پيموده بود. رفتگر شهرداري را ديده بودند كه ناشيانه خيابان را جارو ميكرده و حركات و نگاههايش غير عادي بود... اما در مشهد، علي هنگامي از حرم برگشت كه آفتاب صبح جمعه تابيده بود. او سر راهش نان سنگك و پنير و خامه گرفته بود. مانند هميشه خود بساط صبحانه را پهن كرد و بعد پدر و مادرش را دعوت به صبحانه كرده بود. بعد گويي كه عجله داشته باشد، به سراغ بستگانش رفته و تا ظهر به خانه اغلب آنها در مشهد سر كشيد. آنها ميگويند انگار از سرنوشت خود خبر داشت!
سرانجام حدود ظهر به سوي تهران پرواز كرد.
صبح شنبه 21 فروردين، وقتي كه او فرازهاي آخر دعاي عهد را زمزمه ميكرد، مقابل خانهاش منافقي در لباس خدمتگزار در كمين او نشسته بود. در سازمان آنها شاید سرلشكر علي صياد شيرازي به خاطر جانبازيهايش در راه دفاع از استقلال ايران به اعدام محكوم شده بود!
اكنون رهبران سازمان مُصر بودند مأموريت ناتمام فروردين 1361 را تمام كنند. لحظه موعود فرا رسيد. ساعت 6 و 45 دقیقه در باز شد و ماشين امير بيرون آمد. او منتظر ماند تا فرزندش مهدي درِ پاركينگ را ببندد و به او برسد. معمولاً سر راهش او را هم به مدرسه ميرساند... ادامه ماجرا را پليس چنين گزارش ميدهد.
«...مهاجم ناشناس در پوشش كارگر رفتگر به محض خروج امير صياد شيرازي از منزل در حال سوار شدن به اتومبيل خود، به وي نزديك شد. امير صياد شيرازي وقتي متوجه آن مرد رفتگرنما شد منتظر ماند تا او خواستهاش را بيان كند.
مرد مهاجم پاكت نامهاي را به دست تيمسار صياد شيرازي داد تا آن را بخواند. او در حال باز كردن پاكت بود كه ناگهان مرد ناشناس با سلاح خودكاري كه پنهان كرده بود وي را هدف چند گلوله از ناحيه سر، سينه و شكم قرار داد و از محل حادثه گريخت. بر اساس اظهارات شاهدان، مهاجم فراري پس از تيراندازي، به طرف خودروي پيكان كه در فاصله چند متري منزل امير صياد شيرازي توقف كرده بود، دويد و به كمك همدست خود از محل گريخت.
پيكر غرق به خون صياد دلها ابتدا به بيمارستان فرهنگيان سپس به بيمارستان 505 ارتش منتقل شد اما سرانجام زائر كوي رضوي بر اثر شدت جراحات به شهادت رسيد. خبر شهادت سرلشكر علي صياد شيرازي همه ايران را تكان داد. صبح روز 22 فروردين، مردم تهران به نمايندگي از همه ايران، سياهپوش و مغموم به خيابان ريختند تا قهرمان سالهاي نبرد را تشييع كنند.
ابتدا رهبر معزز انقلاب اسلامي در ستاد كل نيروهاي مسلح بر سر پیکر پاک يار ديرين نشست و بوسه بر تابوت او زد.
آنگاه نم باران بود. توفان بود و سيل خلايق، در آن درياي مواج انسانهاي متلاطم تنها عكس بود كه همچنان آرام بود. گويي به ملت ميگفت: من بازخواهم گشت، بازخواهم گشت سرافراز، دريغ براي چه؟ من بازخواهم گشت همچنان در لباس سربازي، هنوز كار من تمام نشده است!
و چه زيبا در بخشي از پيام ولي امر مسلمين حضرت آيتا... العظمي امام خامنهاي مد ظله العالي در شهادت سپهبد صياد شيرازي آمده است:
«امير سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداكار دين و قرآن، نظامي مؤمن و پارسا و پرهيزكار، سپهبد علي صياد شيرازي به دست منافقين مجرم و خونخوار و روسياه به شهادت رسيد. اين نه نخستين و نه آخرين باري است كه دل نوراني و سرشار از عشق و ايمان و وفاداري به آرمانهاي بلند الهي هدف تير خشم و عناد از سوي زمره جنايتکار و فاسدي كه ادامه حيات خود را به دشمنان اسلام دانسته است قرار ميگيرد و دست خائن و خودفروختهاي نهال ثمربخش اين انسان والايي را قطع ميكند. او مانند ديگر مردان حق از روزي كه قدم در راه انقلاب نهادند همواره سر و جان خود را براي نثار در راه خدا به روي دست داشتند. سرزمينهاي داغ خوزستان و گردنههاي برافراشته كردستان سالها شاهد آمادگي و فداكاري اين انسان پاك نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهههاي دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و خودگذشتگي او حفظ كرده است.
... رحمت و فضل بيكران الهي بر روح شهيد عزيزمان علي صياد شيرازي و لعنت و نفرين خدا و فرشتگان و بندگان صالحش بر ايادي منفورو مطرود استكبار.
... صميميترين درود خدا را به روح پاك او و خون به ناحق ريخته او نثار ميكنم.»
گرداورنده، به عنوان عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به رسم امانت بدون هيچگونه دخل و تصرف در منابع با هدف قُرب الهي و تنوير افكار و آشنايي نسل جوان بر خود لازم ديد، با جمعآوري مطالب در هفت قسمت به درج پارهاي از زندگي سراسر درس و عبرت شهيد والامقام صياد شيرازي بپردازد.
شايد مرور بر سيره سفركرده ديار عشق ما را تا سرمنزل مقصود رهنمون باشد. قصد تحليل از زندگي سراسر شور و شعور، ايمن امام و سرباز راستين ولايت به سر افتاد، با خود انديشيدم با كدام تحليل؟! بهتر آن است كه خود حديث مفصل خواني از مُجمل.
دیدگاه شما