به گزارش صبح الوند، مهدی محمدی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: نوع رفتار هیات اروپایی در تهران بویژه ملاقات پنهان با دو چهره کاملا شناخته شده نزدیک به جریان فتنه، اگر در کنار برخی پدیدههای دیگر گذاشته شود، حقیقت مهمی را درباره نحوه بازنویسی راهبرد سیاسی - اطلاعاتی کشورهای غربی علیه ایران آشکار میکند.
میدانیم و آمریکاییها خود از مدتها قبل گفتهاند که پیگیری پروژه تغییر رژیم در ایران یا تغییر رفتار رژیم به گونهای که عملا به دگرگون شدن ماهیت انقلابی آن بینجامد لوازم متعددی دارد که در راس آن باز شدن پای غربیها به داخل کشور و عادی ـ بخوانید غیرقابل جلوگیری - شدن ارتباط آنها با اپوزیسیون ایرانی است.
فقط به عنوان یادآوری، فراموش نکنیم که مارک پالمر، تحلیلگر کمیته خطر جاری در آمریکا، 7 سال قبل، وقتی گزارش «ایران: یک رهیافت جدید» را مینوشت (گزارشی که منابع غربی هنوز هم از آن به عنوان یکی از پایههای سیاستگذاری امنیتی واشنگتن علیه تهران یاد میکنند) همه چیز را به یک جمله ختم کرد: «اگر میخواهید پروژه براندازی در ایران پیش برود، نخستین و مهمترین گام بازگشایی سفارت آمریکا در تهران است».
تردیدی نیست که وقتی کسی چون پالمر درباره «ضرورت بازگشایی سفارت آمریکا در تهران» به عنوان گام نخست یک پروژه براندازی موفق سخن میگفت در واقع به اهمیت مقوله از جنس ارتباط مستقیم، بدون واسطه و عملیاتی میان غرب و اپوزیسیون ایرانی نظر داشت. کارکرد اصلی سفارتخانههای آمریکا در تمام کشورهایی که پروژههای براندازی نیمه سخت در آنها اجرا شده هم همین بوده است که «میدان» را به خوبی بشناسند، ارتباطات را برقرار کنند، نقشها را تعریف کنند، حمایتها را بهوجود بیاورند و در نهایت روز عملیات، هم تقسیم کار کنند و هم بر اجرای درست پروژه نظارت.
این البته فقط یک نشانه تاریخی است. انبوهی از کدها وجود دارد که نشان میدهد دولت آمریکا بویژه با بازخوانی تجربه شکست خورده فتنه 88 در پی طراحی مدل جدیدی از پروژه اپوزیسیونسازی و کودتای نیمه سخت در ایران است که هدف آن دقیقا همان چیزی است که اکنون آمریکاییها آن را انکار میکنند یعنی تغییر رژیم در ایران.
دیپلماسی هرگز نباید ما را فریب دهد. وظیفه دیپلماتها کاهش خطر ایران و مدیریت تهدید ایران از طریق تولید فشار جهانی بر روی آن و همچنین خلع ید آن از توانمندیهای حیاتی در حوزههای راهبردی – مانند برنامه هستهای - است اما از دید آمریکا و اسرائیل جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک موجودیت انقلابی مسالهای نیست که بتوان فقط به مدیریت آن توسط دیپلماتها بسنده کرد. واشنگتن و تلآویو عقیده دارند فراتر از مدیریت، مساله ایران باید حل شود و حل این موضوع هم کار سرویسهای اطلاعاتی است نه دیپلماتها و سرویسها هم مجازند از همه ابزارهای ممکن استفاده کنند اما هرگز نباید از یاد ببرند که همه راهها به درون ایران ختم میشود و مساله ایران بنا نیست و نمیتواند از بیرون حل شود.
اکنون نشانههایی وجود دارد که ثابت میکند در حالی که دیپلماتها ظاهرا بسیار پرکارند، سرویسهای اطلاعاتی با آرامش پشت سر آنها پنهان شده و در حال پیش بردن سناریوی خویشند؛ بگو و بخندهای دیپلماتیک هیچ تغییری در خط مشی آنها ایجاد نکرده است.
این پدیدهها را کنار هم بگذارید:
1- هیاتی که ظاهرا متعلق به پارلمان اروپاست به تهران سفر کرده و مخفیانه با نسرین ستوده و جعفر پناهی دو چهره شناخته شده فتنه 88 در سفارت یونان در تهران ملاقات کرده است.
نمایندگان مجلس میگویند وزارت امور خارجه نقشی جدی در هماهنگی این دیدار ایفا کرده است.
2- تقریبا بلافاصله پس از توافق ژنو، دولت یازدهم گامهای بسیار معناداری در حوزه سیاست داخلی برداشته است: سندی تحت عنوان منشور حقوق شهروندی ارائه شده که باطن آن چیزی غیر از جرمزدایی از جرائم سیاسی و امنیتی و بستن دست نظام در برخورد با پروژههایی شبیه فتنه 88 در آینده نیست، مقامهای دولتی تلاشهایی جدی برای گرفتن پرونده حقوق بشر از قوه قضائیه و سپردن آن به وزارت امور خارجه را آغاز کردهاند، آزادی عمل بسیار جدی در حوزههای سیاسی و رسانهای و حتی تشکیلاتی به عوامل جریان فتنه داده شده است، نوعی روند درگیری با سپاه در ادبیات برخی از مقامهای دولتی مشاهده میشود و رئیسجمهور شخصا اصرار دارد خود را در تقابل با نظامیان نشان بدهد؛ سخنگوی دولت هم آشکارا گفته است پیگیری موضوع رفع حصر در دستور کار دولت قرار دارد منتها بنا نیست درباره آن سر و صدای رسانهای زیادی انجام شود. همه این موارد موید تحلیلی است که پیش از توافق ژنو هم وجود داشت و آن این بود که دولت و جریانهای سیاسی حامی آن قصد دارند از یک توافق در سیاست خارجی به مثابه سکویی برای پرش در سیاست داخلی به سمت اهدافی استفاده کنند که ریسک حرکت به سوی آنها بدون بهرهمندی از یک فشار اجتماعی هیجانی، بسیار بالا ارزیابی میشده است.
3- جریان فتنه در محافل داخلی خود بیش از هر چیز روی مفهوم استفاده از فرصت دولت روحانی برای ایجاد یک شبکه اجتماعی نیرومند و بازگشت آزادانه به جامعه مدنی و نهایتا حرکت مجدد از جامعه مدنی به سمت حکومت، تاکید دارد.
4- طرف غربی هیچ ابهامی در این زمینه باقی نگذاشته است که قصد دارد پس از موضوع هستهای یا حتی همزمان با آن به سراغ درگیریهای خود با ایران بویژه در حوزههای حقوق بشر و منطقهای برود. وندی شرمن در اظهارنظری بسیار جالب توجه به کنگره گفته است تنها تعهدی که آمریکا در مذاکرات ژنو داده این است که در حوزههای هستهای تحریم جدیدی علیه ایران وضع نکند، و لذا کنگره میتواند به تصویب تحریم در حوزههای غیرهستهای ادامه بدهد. در واقع آمریکاییها تغییر محاسبات ایران در موضوع هستهای را مقدمه تغییر محاسبه در دیگر حوزهها میدانند و برای این کار به دو ابزار مهم نیاز دارند: اول، تمرکز بر تقویت جریان فتنه در ایران از طریق سوق دادن هر چه بیشتر آن به سمت شبکهسازی اجتماعی (که البته آمریکاییها به استفاده از واژه میانهرو برای آنها علاقه دارند) با این پیشفرض که فشار خارجی هر چقدر هم جدی باشد بدون وجود یک اپوزیسیون پای کار در داخل که مطالبات و ادبیات غربیها را نمایندگی کند به مطلوب خود نمیرسد و دوم، تداوم فشار تحریمها بر مردم ایران و متقاعد کردن آنها به اینکه مشکل تحریمها به طور اساسی حل نخواهد شد مگر اینکه سیاستهای کلان نظام در همه حوزههای امنیت ملی تغییر کند.
5- به وضع اوکراین هم نگاهی بکنید. برای نخستین بار و در یک تجربه جدید، مقامهای آمریکایی نوع جدیدی از مداخله در امور یک کشور را تجربه میکنند که مبتنی است بر حضور مستقیم و علنی در میان معترضان که در آن خود به خود جرائمی مانند جاسوسی یا ارتباط با بیگانگان بیمعنا میشود. اجازه بدهید محتاطانه نتیجه بگیریم. این بحث هنوز بسیار خام است و زوایایی مهم دارد که فعلا به طور علنی نمیتوان درباره آن بحث کرد. به طور بسیار خلاصه، سرویسهای غربی ظاهرا در حال رسیدن به این جمعبندی هستند که میتوانند مدل جدیدی از پروژه اپوزیسیونسازی، توانمندسازی اپوزیسیون و ارتباط با اپوزیسیون را در ایران تجربه کنند و تصور میکنند روحیه تعاملی دولت با طرفهای خارجی مسیر را برای آنها تسهیل خواهد کرد. رفتارهای دولت در حوزههای مختلف بویژه محافظهکاری نمایان آن در مقابل اقدامات طرف غربی و تلاش برای سرایت دادن استراتژی مذاکره و بده بستان به سایر حوزههای امنیت ملی از جمله موضوع حقوق بشر، غربیها را هر چه بیشتر متقاعد کرده است که اکنون فرصتی بیبدیل برای تجدید حیات اپوزیسیون با رویکردی اجتماعی و با ارتباطات تعریف شده، مستمر و ارگانیک با بیرون از ایران، پدید آمده و نگاه مثبتی هم که دولت به مساله تعامل با غرب دارد – که از جمله در مذاکرات تلفنی و حضوری مستقیم با مقامهای آمریکایی و اروپایی متجلی شده - مجال دسترسی مستقیمتر و جدیتر سرویسهای غربی به نیروهای اپوزیسیون در ایران را فراهم خواهد کرد بدون اینکه نگرانیهای امنیتی سابق وجود داشته باشد. در درازمدت، عمق پیدا کردن این فضا بدون تردید به شکلگیری تهدیدهای بسیار مهمی علیه کشور خواهد انجامید و روزی خواهد رسید که دوستان دولتی ما خواهند دید پشت سر دیپلماتها، جاسوسها در حال انجام کار خود بودهاند و دیپلماتهای غربی هم کاری جز تسهیل پروژه و برداشتن گام اول در مسیری که انتهای آن تلاش برای پروژه تغییر رژیم است انجام ندادهاند. آن روز است که خواهیم دید مساله هستهای بالکل بهانهای بیش نبوده است و البته باز همان روز است که اهل اعتدال خواهند دید آنچه کشور را حفظ میکند «سرهنگها» و «سربازها» هستند و لاغیر.
دیدگاه شما