به گزارش صبح الوند به نقل از دانا، محمد مهدی تقوی طی یادداشتی نوشت:تاریخ بارها ثابت کرده است «صد روز» فرصتی فراخ برای بزرگترین کارهای سیاسی است. اگر یک روی زنگار گرفته سکه چرخان سیاست را سقوط امپراتوری «صد روزه» ناپلئون بناپارت - آخرین امپراتور جمهوری فرانسه - در سال 1815 میلادی پس از فرار از تبعید و بازگشت به تاج و تخت در نظر بگیریم، چرا روی دیگر نو و براق آن را تجدید حیات صد روزه «هاشمی 2013» در سپهر سیاست جمهوری اسلامی ایران آن هم پس از 3 ناکامی دموکراتیک(2 بار در جلب آرای مردم به عنوان آقای نماینده سیام تهران و «هاشمی 2005»، نامزد ریاست جمهوری و سپس عدم احراز صلاحیت برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری 1392) نینگاریم؟ به ویژه که چرخشهای مزبور هر یک حدود سه دهه با دو انقلاب بزرگ معاصر فاصله داشتهاند؛ دو انقلابی که بارها تاثیرگذاریشان بر تاریخ نوین با یکدیگر مقایسه شده است و دو انقلابی که با محک وفاداری به آرمان های اصیل خود، فرزندانشان را، چه بناپارت باشد چه رفسنجانی، چه امپراتور از پا افتاده باشد چه پدرسالار از نو به پا خاسته، در معرض قضاوت تاریخی دشواری قرار دادند.
صبح 24 خرداد(روز برگزاری یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری) حتی طرفداران دوآتشه حجتالاسلام رفسنجانی – شاخص ترین نامزد ردصلاحیت شده توسط شورای نگهبان – که حال از منع حضور ایشان در رقابت برای بازگشت به راس قوه مجریه شوکه شده بودند چنین می پنداشتند که هر که از داخل صندوق رای درآید باز هم رفسنجانی به پایان حیات سیاسی خود در نظام جمهوری اسلامی رسیده است.
به زعم آنان وی پس از دریافت 2 «نه» محکم از مردم، حال «نه» نهایی را از حاکمیت دریافت می کرد. سه چراغ خاموش هیئت ژوری در هر رشته ای می تواند حکم به سقوط یک قهرمان دهد اما گویی قهرمان داستان ما با خوش اقبالی و البته به لطایفالحیل آن سه لامپ سوخته را در بازار مکاره سیاست با یک لامپ روشن تاخت زده است به طوری که صد روز پس از آغاز به کار «آشیخ حسن روحانی» به عنوان هفتمین رئیس جمهور ایران گوش های شنوا دوباره صدای آشنای طنین گام های چهارمین رئیس جمهور که دیگر سال هاست ردای ریاست انتصابی مجمع تشخیص مصلحت نظام را بر دوش دارد را در راهروهای پاستور تشخیص می دهند.
بله! آقای هاشمی رفسنجانی به لطف تکیه زدن یار «روحانی»اش بر کرسی قدیم خود و با ورود پیکره کارگزاران قدیمش به هیئت دولت، به لحاظ روحانی و جسمانی احیا شده است. حال اگر کاربرد دوپهلوی «روحانی» در جمله پیشین، از صنایع ادبی باشد باید با خود اندیشید وقتی رفسنجانی در وقت اجماع اصلاحطلبان روی یکی از دو کاندیدایشان – آقایان عارف و روحانی - تاکید کرد رئیسجمهور آینده باید یک «روحانی» باشد چه بدعتی در صنایع سیاسی گذاشت.
هنوز یک ماه از انتخابات 24 خرداد نمیگذشت که آقای هاشمی سرزده به ملاقات رئیس جمهور برگزیده که هنوز ساکن مرکز مطالعات استراتژیک مجمع بود، رفت و گفت: «آمدهام ببینم کارها خوب پیش می رود یا نه؟».
گویی او نه از جایگاه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بلکه در قامت مبصر منتخب ملت صحبت می کرد.
کمی بعد وی در محفلی ضمن اشاره به انتخابات ریاست جمهوری و پیروزی حسن روحانی در این انتخابات گفت: «بنده بسیار خوشحالم که کسی به سمت ریاست جمهوری رسید که انرژی و انگیزه اش از من بیشتر است و من هم هر کمکی بتوانم به وی می کنم. بنده هر چه دارم از انقلاب و کشور و مردم دارم و تا زنده ام برای این کشور و انقلاب و مردم نفس می کشم.»
سایت روز نو بدیل رسمیتر روزآنلاین، یکی از پایگاه های مجازی اصلی حامی فتنه سبز، در ادامه می آورد: «آیتالله رفسنجانی افزود: تا زنده ام از روحانی حمایت می کنم. امیدوارم با ایشان همکاری شود. متاسفانه مشکلات ما زیاد است اما انشاءا... راهی باز شود که بتوانیم مشکلات را حل کنیم و با دنیا تعامل کنیم. ما نباید برای خود دشمن بتراشیم و شایسته است در دنیا به دنبال تعامل باشیم؛ انشاءا...».
وصف «آیتالله» - آن طور که حامیانش صدایش می زنند- از ویژگی های رئیسجمهور منتخب آن روز و فعلی امروز، آنگونه است که وصف آن سلطان قجر از ظلالسلطان. گویی شرط «تا زنده ام» بیش از آن که قیدی باشد برای خود وی، ریسمان ارادتی است بر گردن دوست.
او طوری از روحانی آدرس می دهد که انگار منتخب مردم گزینه جایگزین او در انتخابات بوده است و این شیخ تکنوکرات ها بوده که با گشاده دستی شاه کلید پیروزی در انتخابات را به شیخ دیپلمات ها پیشکش کرده و حال در حال شکسته نفسی است.
همچنین سخنان آقای هاشمی در مورد «تعامل با دنیا» و «پرهیز از دشمنتراشی» نیز نوعی تعیین تکلیف برای دستگاه دیپلماسی دولت جدید تلقی می شود. دستگاهی که متولی اش محمدجواد ظریف همانند آقای هاشمی به داشتن ارتباطات کلیدی با گردانندگان جهان به خود میبالد.
«وطن امروز» در آخرین شماره خود پیش از توقف انتشار در تیرماه 92 از قول نزدیکان ظریف و منابعی در وزارت خارجه او را عضو «حلقه نیویورکیها» معرفی کرد؛ حلقه ای که مدعی است سررشته امور سیاسی و اقتصادی جهان را در دست دارد.
در دهه 1370 اطرافیان آقای هاشمی نیز ایشان را به نزدیکی با حلقه های مشابه تصمیم گیرنده در جهان مفتخر می کردند که از آن میان ادعای دوستی با خاندان های سلطنتی مرتجع دنیا به ویژه آلسعود هنوز ورد زبان آن هاست.
حال که به قول برخی نشریات آمریکایی دولت آقای روحانی خواهان مذاکره مستقیم با آمریکا شده است بد نیست نقبی به آخرین تلاش جدی رفسنجانی رئیس مجلس دوران حیات حضرت امام خمینی(ره) در این باب بزنیم. آقای هاشمی در فروردین سال 90 گفتوگویی با «فصلنامه مطالعات بینالمللی» انجام داد که بلافاصله توسط روزنامه «شرق» منتشر شد. در آن مصاحبه وی ضمن دفاع از مواضعش در سیاست خارجی طی دوران ریاست مجلس و ریاست جمهوری، آن را «عملگرایانه» خواند و گفت: «اسلام ما را از مذاکره با کسانی که مخالف نظراتمان هستند منع نکرده بلکه ما فقط از مذاکره با آن هایی که قصد جنگ یا نابودی مان را دارند منع شده ایم.»
اما مگر به قول محمد خاتمی در گفتوگوی معروفش با کریستین امانپور، سیاست های کاخ سفید در جایی به جز تلآویو تعیین می شود؟ و آیا صهیونیست هایی که آمریکا را اداره می کنند انگیزه ای جز فرضیه دومی که رفسنجانی مطرح می کند دارند؟
آقای هاشمی همچنین در مصاحبه مزبور از نامه محرمانهاش به حضرت امام خمینی(ره) پرده برمیدارد که به صورت دستنویس بود و توسط یک فرستاده ویژه به منزل پیر جماران ارسال شد. رفسنجانی می گوید در آن نامه از امام(ره) خواسته بود در مورد 7 پیچ جاده که جمهوری اسلامی پس از ایشان با آن مواجه می شود تعیین تکلیف کنند که مسئله مذاکره مستقیم با آمریکا مهمترین این پیچ ها بود: «شرایطی که در آن نه صحبتی و نه رابطه ای بین ما و آمریکا نباشد دوام پذیر نیست چرا که آمریکا قدرت پیشرو جهان است.»
امروز همه می دانیم حضرت امام(ره) آن روز با خواسته «هاشمی جوان» مخالفت فرمودند و کشتی انقلاب با سکانداری حضرت آیتالله العظمی خامنهای رهبر حکیم انقلاب، تا ربع قرن دیگر با صلابت همه طوفان ها را تا امروز در نوردید تا به روزگاری برسد که آمریکا دیگر قدرت پیشرو جهان نیست. حتی تحریم های همه جانبه علیه ایران بیش از آن که به نفع آمریکایی ها باشد، دست آویزی برای آنهایی است که مذاکره مستقیم با آمریکا را راه نجات از بن بست می دانند. شاید به همان دلیلی که اغلب شرکت های چندملیتی آرزو می کنند تحریم های ایران برداشته شود.
فراموش نکنیم افشاگری سال گذشته در مورد شرکت نفتی کانادایی را که مهدی هاشمی را به گرفتن حق دلالی بابت فروش نفت ایران متهم می کرد و باز فراموش نکنیم مهدی هاشمی چگونه بلافاصله پس از آن افشاگری ها که خطر تعقیب قضائی اش در انگلستان را افزایش می داد به رغم اطمینان از دستگیری در داخل، خود را سراسیمه از لندن به تهران رساند. البته حالا انگار نه انگار مهدی هاشمی پرونده ای جدی در دستگاه قضایی دارد!
همچنین باید در این زمینه به فعالیت های برخی موسسه های خیریه و فرهنگی به نام مهدی هاشمی، محمد عطریانفر یا دیگر وابستگان کارگزاران نور تاباند که در دوران دولت های سازندگی و اصلاحات به شکلی غریب مجوز واسطه گری معاملات نفتی سنگین با شرکت های خارجی را از دولت های وقت دریافت کرده بودند؛ شرکت هایی مثل هالیبرتون که از متعلقات خانواده راکفلر محسوب می شوند.
این روزها وزارت خارجه به شدت زیر فشار است تا مطابق میل آقای هاشمی رفتار کند و مسیر ملاقات های دیپلماتیک را به جای نهاد ریاست جمهوری به مجمع تشخیص تغییر دهد چنان که در همین مدت زمان کوتاهی که از عمر وزارت ظریف می گذرد آقای هاشمی مقامات خارجی بسیاری را همانند رئیسجمهور یا وزیر خارجه به حضور پذیرفته است در حالی که دست کم 2 رئیس قوه بالاتر از ایشان در سلسله مراتب جمهوری اسلامی ایران حضور دارند.
ملاقات های متعدد با کیم یونگ نام رئیس پرزیدیوم کره شمالی، رئیس مجلس سنای الجزایر، معاون نخست وزیر اکراین، خاویر سولانا مسئول سابق سیاست خارجی اتحادیه اروپایی و فرستاده نخستوزیر ژاپن که همگی در چارچوب های رسمی صورت گرفته اند و همچنین اظهار نظرهای دردسر ساز برای دستگاه دیپلماسی ایران از جمله متهم کردن بشار اسد رئیس جمهوری سوریه به حمله شیمیایی علیه مردم خودش و اظهار نظرها و نامه های تفرقه انگیز که به طور مداوم روی سایت رسمی رفسنجانی منتشر می شود-نظیر نامه اخیر نویسنده کویتی به وی که احمدی نژاد، رئیس جمهور سابق ایران را متهم به دامن زدن به جنگ شیعه و سنی می کند- تنها نیمه آشکار میل آقای هاشمی به دخالت در دستگاه دیپلماسی است و وزارت خارجه نیز هیچ مقاومتی در برابر آن نمی کند.
طرفه این که اولین مانور مطبوعاتی کلیددار روابط کلیدی وزارت خارجه با کسی بود که نه تنها مهر مشاورت رسانه ای، انتخاباتی و جنگ روانی آقای هاشمی بر پیشانی اش خورده است بلکه خود در محافل مطبوعاتی بارها به این خدماتش اعتراف و افتخار کرده است. در نخستین هفته شهریورماه و درست در شب پایان ضرب الاجل واهی آمریکا برای حمله یکجانبه به سوریه، آقای ظریف پیام ظریفی میفرستد و با دعوت از محمد قوچانی و تیم مصاحبه اش از هفته نامه آسمان- که چندی پیش غلامحسین کرباسچی کارگزار اول کارگزاران افتخار اداره اش را بر عهده گرفت – نخستین گقتوگوی مطبوعاتی اش را بلافاصله پس از اولین نطق تلویزیونی خود با یک رسانه غیردولتی، غیرعمومی و غیرتخصصی اختصاص می دهد طوری که محمد قوچانی نیز انگشت به دهان می شود: «ما هم هرگز چنین فکر نمی کردیم چون تاکنون هیچ یک از وزرای خارجه ایران چه در دولت های اصلاحطلب و چه در دولت های اصولگرا یک رسانه مستقل و غیردولتی را برای اولین گفتوگوی مطبوعاتی خود برنگزیده بودند و ظریف با این انتخاب نشان داد چه اندازه برای دیپلماسی عمومی احترام قائل است.»
آقای دکتر ظریف در این گفتوگو در پاسخ به این سوال آسمان که «چرا ایرانی ها در صنعت لابی آمریکا غایب هستند؟» می گوید: «چون ما هنوز آمریکا را آنطور که باید نمی شناسیم بنابراین نمی توانیم از این امکانات داخل ایالات متحده استفاده کنیم. نکته دیگر این است که ما توانمندی های خودمان را در داخل جامعه آمریکا دست کم گرفته ایم. یک جمعیت عظیم و فرهیخته ایرانی در آمریکا هستند که ما اینها را از خودمان رانده ایم. البته تلاش هایی به ویژه در دولت های آقایان رفسنجانی و خاتمی برای جذب این افراد انجام شده بود.»
اتفاقی نیست که پس از این ملاقات، قوچانی - که کشف بزرگ محمد عطریانفر مغز متفکر کارگزاران بوده است(حتی این دو پس از فتنه 88 در یک دادگاه محاکمه شدند) و توسط وی وارد حلقه نزدیکان آقای رفسنجانی شد و هنوز هم پس از همشهری و شرق و هممیهن و شهروند، سردبیر نشریاتی است مثل آسمان، تجربه، مهرنامه و اخیرا روزنامه اقبال که آشکارا وامدار عطریانفر، کرباسچی و سایر کارگزاران در سایه هستند - در مقدمه مصاحبه آسمان با ظریف، او را تا ارتفاعی به آسمان می برد که شاید تا پیش از این فقط رفسنجانی را برده بود.
طرفه اینکه قوچانی پیش از آن که به زعم خود «همراه ظریف از درهای وزارتی عبور کند و وارد اتاق های پشتی وزارت خارجه شود و در جلسات دیپلماتیک حضور به هم رساند» باب «دیپلماسی عمومی» ظریف را با تبلیغات عمومی گشوده بود و حتی چند گامی هم فراتر رفته بود چرا که از نخستین مقاله او درباره وزیر جدید خارجه هیچ چیز جز این استنباط نمی شد که از نگاه وی و دیگر اطرافیان آقای هاشمی، حتی همین دولت روحانی هم «تدبیر»ی است با «امید» رسیدن به «دولت ظریف» و خلاصه این پروژه ای است بی سر و صدا برای گذشتن از یک روحانی به نفع یک تکنوکرات، عبور از سنت های گذشته به نفع سلطه جهانی. چیزی که همیشه شعار قوچانی و تکنوکرات هایی بوده که با آن ها دمخور است.
او همچنین در سرمقاله معروف «دوم خرداد دوم» که جلد شماره نیمه تیرماه 92 «مهرنامه» را به خود اختصاص داد نوشت: «روحانی باید کاری که خاتمی و هاشمی دیر بدان رسیدند یعنی رئیسجمهور ساختن به جای رئیسجمهور شدن(پس از پایان دوره ریاست جمهوری) را از هماکنون شروع کند و برای فکر اعتدال کادرسازی کند. ایران 1400 میتواند دوم خرداد سوم را تجربه کند.»
بدیهی است با حجم تبلیغات موجود رسانه های زنجیره ای در رابطه با دکتر ظریف، منظور از رئیسجمهور ساختن برای آینده چیست.
اما نکته این جاست که مشاور سابق آقای هاشمی بر ظریف هم متوقف نمی شود و درباره جنس دولت های بعدی نیز پیشگویی می کند. قوچانی دوباره همان ژستی که در ماه های پیش از انتخابات 1384 گرفته بود را به خود می گیرد؛ ژستی که او را یک نویسنده اصلاحطلب معرفی می کرد که همزمان هم مشاور انتخاباتی کروبی بود، هم معین و هم رفسنجانی اما در بزنگاه اصلی انتخابات، زیرآب اصلاحطلبان و 2 نامزد دیگر را به نفع آقای رفسنجانی میزد. او به عنوان سردبیر روزنامه و مجلات وابسته به کروبی، دوباره همین بلا را در انتخابات 88 بر سر او آورد و او را به گزینه اصلی مورد حمایت آقای هاشمی(و جنبش سبز) فروخت.
در انتهای مقاله «دوم خرداد دوم» او علیرغم همه تعارف های مرسوم با دکتر روحانی پیروز انتخابات، یک بار دیگر انگشتر حکمیت را ظاهرا بی طرفانه اما در واقع مزورانه از انگشت بیرون می آورد و ادعا می کند ادامه حضور اصلاحطلبان و اصولگرایان در قدرت با شرایط موجود و بدون گشودن مسیر تازه امکان ندارد و بعد ناگهان انگشتر را به نام دوگانه «خاتمی – هاشمی» با مشارکت حسن روحانی دوباره به انگشت می کند و دست آخر رئیسجمهور روحانی را به تشکیل حزبی فرادولتی دعوت می کند که هر نابالغ سیاسی هم می داند رئیس سِنی، عرفی، انتخابی و تشکیلاتی چنین حزبی آقای هاشمی خواهد بود و بس!
به بیان بهتر نویسنده مقرب کارگزاران، دولتی را مطلوب می داند که رئیسجمهور روحانی در آن به مقام ارشد حزب جناب آقای هاشمی پاسخگو باشد. خودتان نوشته قوچانی را بخوانید: «ایران مانند همه دموکراسیهای جهان دارای دو بلوک سیاسی دارای پایگاه اجتماعی است مانند «محافظهکاران/ کارگران» بریتانیا، «جمهوریخواهان/ دموکراتها»ی آمریکا، «گلیستها/ سوسیالیستها»ی فرانسه، «دموکرات مسیحیها/ سوسیال ـ دموکراتها»ی آلمان. ما دارای دو جبهه اصولگرا/ اصلاحطلب هستیم.
راه سومی وجود ندارد اما میتوان در درون هر یک از این دو راه، مسیر تازهای باز کرد. متأسفانه رشد تفکر نظامیگری در درون جبهه اصولگرایی آن را از ماهیت محافظهکارانه و میانهروانه خود دور کرد اما رشد تفکر اعتدالگرایی در درون جبهه اصلاحطلبی آن را از رادیکالیسم و چپروی دور ساخته است. دوگانه «خاتمی– هاشمی» را میتوان در چهار سال آینده با مشارکت حسن روحانی به مثلث تحولخواهی بدل کرد. روحانی گرچه رئیسجمهور همه ایرانیان است اما نباید از تحزب غفلت کند و سازمان سیاسی اعتدالگرایی را در درون جبهه تحولخواهی مستقر کند.»
* کارگزاران رفسنجانی؛ تکنوکراتهای اقتدارگرا
در این میان طبیعی است اصولگرایان نیز از رجعت احتمالی دولت یازدهم به شاکله دولت ربع قرن پیش یعنی دولت سازندگی شکوه کنند و آن را نشانه عملگرایی مرتجع و اشتهای سیری ناپذیر سران کارگزاران برای باقی ماندن در قدرت بدانند. پاسخگو نبودن دولت سازندگی که توسعه سیاسی را به رسمیت نمی شناخت و عزمش برای ساکت کردن کوچک ترین صدای مخالف، تجربه ای است که روزنامه نگاران و فعالان سیاسی آن دوران هرگز از یاد نمی برند.
دیدگاه سختگیرانه آقای هاشمی در زمان ریاست جمهوریاش که درست نقطه مقابل سخنان امروزش است، بر حوزه سیاست هم سایه افکنده بود.
برخی عناصر گروهک موسوم به ملی ـ مذهبی در سال 69 نامهای به رئیس دولت پنجم نوشتند و به اکبر هاشمی رفسنجانی اعتراض کردند. بعد از این نامه بود که برخی از نویسندگان آن نامه از جمله عزتالله سحابی بازداشت و روانه زندان شدند.
سحابی درباره علت بازداشت خود توسط رفسنجانی میگفت: «بعد از دستگیریها، در کمیسیون برنامه و بودجه مجلس، چند تن از نمایندگانی که مرا میشناختند، به آقای هاشمی اعتراض کردند که چرا عزتالله سحابی را گرفتید؟ آقای هاشمی پاسخ داده بود: رویش زیاد شده بود، میخواستیم رویش را کم کنیم».
طرح این موضوع از سوی سحابی با سکوت دفتر هاشمی روبرو شد.
همچنین در برخی رسانهها عنوان شده است، عباس عبدی از اعضای مرکزیت حزب منحله مشارکت در سال 1373 زمانی که سردبیر روزنامه سلام بود، در پی انتقاد از اکبر هاشمیرفسنجانی 11 ماه را در زندان سپری کرد.
به قول جهاننیوز: «روایت هایی که آقای رفسنجانی در سال های اخیر از رویکرد دولتش و باورهای خود بیان می کند، برای بسیاری از ناظران سیاسی سختباور و غریبه است؛ گویی این سخنان دورانی دیگر را روایت می کند نه آنچه در هشت سال سازندگی گذشت.»
رفسنجانی پیش از ظهر روز یکشنبه 23 تیرماه، در دیدار عوامل یک روزنامه اصلاحطلب، انتخابات 24 خرداد را رونمایی از اندیشه اعتدالی مردم ایران دانست که سالها زیر آوار افراط و تفریط مکتوم شده بود.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در ادامه، کنترل تیتر و مطالب روزنامهها را حاصل عدم تحمل و خفقان رسانهای دانست و گفت: رسانهها آیینه انعکاس اوضاع جامعه هستند و هیچکس نمیتواند روزنامههای ناقد و دلسوز منافع و مصالح ملی را خصوصاً در عصر ارتباطات، محدود کند.
آقای رفسنجانی پیش از این هم در این زمینه گفته بود: اگر به مردم و جوانان میدان و فضا برای انتقاد سالم و فعالیت داده نشود، این انتقادات خاموش نخواهد شد و چه بسا به محفلهای خانگی و زیرزمینی کشیده شود.
او همچنین فروردین ماه سال 91 در دیداری که با مسئولان فصلنامه مطالعات بینالمللی داشت، ادعا کرد «اصلاً هیچ موردی تا به حال مخصوصاً آن دورهای که رئیس جمهور بودم، موافق با زندانی سیاسی کردن هیچ کس نبودم. ما زندان را میشناختیم که چیست. بستن روزنامه برای من اصلاً یک تابو بود. مگر اینکه از دست من خارج بود».
این در حالی است که یک دهه پیش مشابه چنین افاضاتی در سال 83 و در عصر اصلاحات، واکنش و افشاگری علیه سردار اقتدارگرای سازندگی را از سوی شورای سردبیری روزنامه «جهان اسلام»، یکی از دو روزنامه منتقد در دولت هاشمی، در پی داشت.
جهان اسلام که فعالیت خود را از سال 1369 به مدیرمسئولی هادی خامنهای و به عنوان یک روزنامه منتقد دولت سازندگی آغاز کرده بود، پس از حدود چهار سال و با دستور مقامات دولت هاشمی، عمر کوتاهش به پایان رسید.
شاید به همین دلیل بود که شورای سردبیری روزنامه «جهان اسلام» مصاحبه هاشمی را این گونه جواب داد: «متاسفانه به نظر میرسد ایشان دچار فراموشی شدهاند زیرا حقایق و واقعیت آنچه در دو دولت ایشان بر رسانهها و مطبوعات گذشته غیر از آن چیزی است که در این مصاحبه شرح گردیده است ... طی آن سالها که ممانعت از فعالیت سیاسی دانشجویان و دور ساختن دانشگاهها از هرگونه جنب و جوش سیاسی به دغدغه برخی افراد و جریانات سیاسی مبدل شده بود، روزنامه «جهان اسلام» به تنها تریبون جنبش دانشجویی تبدیل گردید.»
اما آنچنان که مسئولان این روزنامه از سرگذشت خود نقل کردند، سال 73 و با تصمیم دولت از فعالیت رسانه ای بازماندند.
مفهوم این موضوع را البته شاید بتوان در جملات پایانی اعتراض شورای سردبیری روزنامه جهان اسلام فهمید: «تاسف زمانی مضاعف میگردید که بسیاری از رسانهها بر اثر فضای سنگینی که حاکم بود حاضر نمیشدند مراتب اعتراض و انتقاد دستاندرکاران روزنامه جهان اسلام را حتی به شکل خبری منعکس سازند.»
سیدهادی خامنهای، مدیر مسئول روزنامه جهان اسلام، اخیرا هم در گفتوگو با هفتهنامه آسمان گفته است: «روزنامه ما در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی انتقاداتی از وی داشت که در نهایت منجر به تعطیلی روزنامه شد. منتظریم رفسنجانی آن کملطفی را جبران کند.»
البته سخت می توان باور کرد که رفسنجانی و اطرافیانش به فکر جبران کردن ظلم های گذشته باشند در عوض وی به دنبال تسویهحساب با مردم و آن هایی است که تصور می کند بین قدرت و کارگزاران فاصله انداخته اند. یکی از جمله های اخیر آقای هاشمی در همین راستا ارزیابی می شود: «متاسفانه برخی مواقع آنهایی که حزباللهی هستند به مردم ظلم میکنند ولی به خیال خود در حال خدمت به مردم هستند.»
البته رفسنجانی گاهی هم به شکل جالبی دچار «وجدان درد ناشی از استبداد رای» می شود مثل وقتی که در پاسخ به اظهار ارادت عده ای که ثبتنامش برای انتخابات ریاست جمهوری 92 را باعث خلق حماسه سیاسی میدانستند گفت: «حماسه سیاسی را مردم خلق کردند و من وقتی دیدم در مقابل تقاضاها و اصرار مردم دارم در برابر وجدان خود دچار استبداد رأی میشوم، فقط در حد حضور در وزارت کشور و ثبت نام اقدام کردم.»
* قبضه قدرت، کنترل ذهنها
حال قبضه دوباره قدرت توسط یاران هاشمی خیلی ها را نسبت به چشمانداز دیکتاتوری تکنوکرات ها نگران ساخته است.
اخیرا سیدرحیم ابوالحسنی عضو هیات علمی دانشگاه تهران و استاد علوم سیاسی در میزگردی که توسط خبرآنلاین برپا شد، در مقایسه نوع حکومتداری سه رئیسجمهور پیشین با اشاره به میل آقای هاشمی به تمامیت خواهی گفت: «دولت هاشمی اقتدارگرای مصلح و دولت خاتمی تداوم آن بود اما احمدینژاد اصلا دولت یکپارچهای نداشت.»
مهرداد بذرپاش نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی یکی از صریح ترین واکنش ها را در قبال دمیده شدن روح هاشمی در کالبد کابینه روحانی داشت و در نطقی رسمی در خانه ملت به کنایه از ورود انبوه مدیران دوران سازندگی به دولت یازدهم گفت: «قرار بود کارشناسان را بیاورند، کارگزاران را آوردند.»
سرمقالهنویس روزنامه رسالت در آخرین روز مرداد 92 در تحلیلی جامع که انتقادی ترین رویکرد رسانه ها تا امروز در قبال بازگشت چهره های اصلی دوره سازندگی و از نو آغاز شدن «عصر رفسنجانی» را در بر دارد می نویسد: «شیدایی به جناب رفسنجانی، انحرافی در خط دولت یازدهم پدید آورده است. این انحراف، شبیه همان انحرافی است که در «عصر اصلاحات» پدید آمد.»
وی نتیجه گیری بسیار تلخی می کند: «شانزده سال تلاش برای اصلاح سیاستهای عصر سازندگی، نظر به دلایل مختلف درونی و بیرونی شکست خورده است، و جوان مسلمان از هر قماش، کمی تا قسمتی سرخورده است. نه آن جوان اصلاحطلب، باید حال خوشی داشته باشد، و میتواند از روند امور راضی باشد، نه آن جوان سوم تیری. اصرار جناب دکتر حسن روحانی بر ویترین کارگزارانی، رفسنجانیستی، نخبهگرایانه، نفتی و پیرسالار هم بر این احساس حرمان میافزاید.»
البته به زعم «رسالت» آرای روحانی ارتباطی با حمایت هاشمی از وی نداشته است: «جناب دکتر حسن روحانی، در جریان مبارزات انتخاباتی، یک عکس هم با خاندان هاشمی، و عفت مرعشی نداشت؛ جالب آنکه رأی پنجاه درصدی او را هم نمیتوان به حمایت جناب هاشمی معطوف کرد. آن رأی، سبدی است که عمدتاً حاصل سه بردار فشار بر مردم بود: در درجه اول، فشار عظیم تحریمها؛ دوم، حذف احمدینژاد و خط فکری او در سایه انبوهی از اتهامات اثبات نشده؛ سوم، ترکیب نارسای هشت گزینه مطرح برای انتخابات.»
متاسفانه سرمقالهنویس رسالت نظیر اغلب روزنامهنگاران اصولگرا در تحلیل سبد آرای آقای روحانی دچار اشتباه می شود و حاضر نیست بپذیرد زمینهسازی پذیرش منتخب جدید توسط اکثریت جامعه بوسیله تحمیل برداری بسیار خطرناک تر از آن است که طی هشت سال واگذاری زمامداری به اصولگرایان مدعی بوده است برای قبضه دوباره قدرت در آینده ای که گویا حالا از راه رسیده، کنترل موثر افکار عمومی را آن خود می کند. این پروسه «کنترل ذهن» شامل همان مکانیسم های رسانه های جهان سلطه و متکی بر القای کد های هماهنگ توسط طیف وسیعی از رسانه های زنجیره ای دیداری، شنیداری، مجازی، کاغذی، سینمایی، اجتماعی و تبلیغاتی از شبکه های بیگانه چون بیبیسی فارسی و رادیو فردا گرفته تا سایت های غیرقانونی حامی فتنه سبز و پایگاه های ظاهرا قانونی نظیر سایت رسمی خانواده هاشمی(www.hashemirafsanjani.ir) – که خود، آن را معادل Leader.ir سایت رسمی رهبر معظم انقلاب می خوانند(!) – و حتی رسانه های پرمخاطب مدعی اصولگرایی نظیر خبرآنلاین یا محافلی مثل خانه سینماست.
عجیب آن که رسالت در انتهای تحلیل مزبور وقتی رهنمود هایی به جوانان مسلمان سرخورده از بازگشت عصر کارگزاران برای برون رفت از وضع موجود می دهد سهوا مجموعه این رهنمود ها را ذیل عنوان «عبور از بحران» می آورد که همان عنوان مشهور خاطرات سردار سازندگی است.
* بهار رفسنجانی پس از بهار احمدینژادی «زمستان است!»
این روزها پس از به خزان گرائیدن بهار احمدینژادی شاهد بهار رفسنجانی هستیم. گویی متولد 1313 بهرمان در روز 24 خرداد 92 در 80 سالگی بدشگونی های مضاعف در ادوار انتخاباتی پیشین را به در کرده و با انتخاب روحانی او نیز از نو، حیاتی سیاسی را آغاز می کند.
درحالی که هجمه های هجو آمیز دشمنان درباره نگهبان معمّر انقلاب اسلامی حضرت آیتالله جنتی حفظ الله تعالی پس از انتصاب فرزند ایشان به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با مضمون اعطای عمر دوباره به ایشان از سر گرفته شده اما رسانه های زنجیره ای و شایعه پراکنان همسو با آن ها به سادگی بر تلاش های خستگی ناپذیر حجتالاسلام رفسنجانی در پیرانهسری برای قدرت گرفتن دوباره چشم می پوشند.
تحرکات سیاسی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که حال سعی دارد خود را «شیخالشیوخ» طیف وسیعی از دولتی ها گرفته تا اصلاحطلبان و بخشی مهم از اصولگرایان معرفی کند پس از تشکیل کابینه آقای روحانی دوچندان شده به شکلی که کمتر روزی است این پیر دنیای سیاست در صدر اخبار مملکت نباشد و البته آن روزهایی هم که نیست خبر سازی های بازوهای رسانه ای پرشمارش جور سن و سال بالای وی را می کشند.
یکی از جلوه های این تحرکات سفرهای استانی است که وی اصرار عجیبی دارد آن ها را با سر و صدا و ریخت و پاش بسیار و در سطح رئیس دولت به انجام رساند. سه هفته پس از پیروزی دکتر روحانی بود که آقای هاشمی پس از مدت ها عازم یک سفر استانی(در واقع مرکز استانی) پرسر و صدا شد و به مشهد رفت در حالی که وی در روزهایی که به عنوان نامزد انتخابات نهم ریاست جمهوری ثبت نام کرده بود به قول های متعددش برای سفر تبلیغاتی به استان های مختلف جامه عمل نپوشانده بود.
سایت تابناک در گزارشی پیرامون سفرهایی که رفسنجانی قصد داشت پس از تأیید صلاحیت در انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری برود، آورد: «شنیده ها حکایت از آن دارد که رفسنجانی بر اساس مشورت تیم برنامه ریزی و اتاق فکر خود تصمیم دارد در این دوره از انتخابات برخلاف سال 84 که از تهران خارج نشد، به مراکز استانهای بزرگ و پرجمعیت کشور از جمله شیراز، ساری، اصفهان، مشهد، تبریز و احتمالا اهواز سفر کند. همچنین بنا به شنیده ها از منابع نزدیک به ستاد هاشمی، قرار است در این سفرهای تبلیغاتی، محمد خاتمی نیز وی را همراهی کند.
برخی از نزدیکان هاشمی به وی گفته اند اکنون وی آرای خوبی در مراکز استانها دارد و باید اهتمامش را روی شهرهای متوسط و کوچک بگذارد زیرا اگر تنها به کلانشهرها مسافرت کند، این موضوع ممکن است در میان مردم شهرهای کوچک و روستاها شائبه بی توجهی هاشمی به آنها را در پی داشته باشد و در نتیجه سبب کاهش آرای وی شود. منابع غیررسمی می گویند این اختلاف نگاه ممکن است سبب شود کلا موضوع سفرهای استانی آقای رفسنجانی منتفی شود.»
البته وی تا بعد از انتخابات به هیچ یک از سفرهای موعود نرفت تا سفرهای ایشان در 16 سال پس از دوران ریاست جمهوری، تنها به استانهای شمالی کشور، کیش، قم، مشهد و کرمان(زادگاه خود) آن هم به قصد زیارت و تفریح محدود شود.
اصلا شاید فعالیت های محدود «شیخ مصلحتطلب» بود که موجب شد شورای نگهبان به خاطر کهولت سن و عدم توانایی متناسب با حجم مشغله های ریاست جمهوری، صلاحیت وی را برای انتخابات 92 احراز نکند.
اما حال چه شده که آقای هاشمی ناگهان پس از فترتی 16 ساله در راس مجمع تشخیص، رسالتی برای سفر به نقاط مختلف کشور و آشنایی با وضع و حال مردم از نزدیک در خود احساس کرده است؟!
رسالت آقای رفسنجانی هر چه باشد؛ اما وجه تبلیغاتی این سفرها و انگیزه اعلام حضور در فضای جدید سیاسی کشور به امید تداوم حضور در قدرت بر کسی پوشیده نیست. دکتر روحانی رئیس جمهوری چندان اهل مسافرت نیست و هاشمی می خواهد با سفرهای تبلیغاتی خود را در افکار عمومی رئیسجمهور سایه(و حتی اصلی) و مرد همه فن حریف سیاست جلوه دهد.
او به توصیه مشاورانش روی خط خبرسازی حرکت می کند. مثلا از 2 ماه پیش چند بار برای مردم استان محروم ایلام پیام فرستاده که به زودی به دیدارشان خواهد رفت و بلافاصله رسانه های همسو ـ همان ها که سفرهای استانی احمدینژاد را «پوپولیستی» توصیف کرده و تمسخر می کردند ـ از نخستین سفر استانی هاشمی در دولت روحانی خبر دادند، تبلیغاتی که دستمایه ای به مراتب بیشتر برای مطایبه داشت تا مطالعه.
اما گویی بر خلاف شوری که به قول حامیانش «آیتالله» در سر دارد، پایش در 80 سالگی رغبتی به سفر رفتن نشان نمی دهد. دست آخر او به جای سفر استانی در مسیر شمال سری به شهرستان مرزنآباد زد.
وی دیدارهای کوتاه و فرستادن نماینده یا پیغام را ترجیح می دهد تا به واسطه ملاقات با آیتالله وحید خراسانی و حجتالاسلام واعظ طبسی، به حضور پذیرفتن نمایندگان مجلس، اعضای اتاق بازرگانی، فعالان اقتصادی، رسانه ای، دانشجویی و... یا فرستادن نماینده اش به عیادت مرحوم آقای حبیبالله عسگراولادی در صدر اخبار بماند.
مردم می پرسند چه شده که آقای هاشمی که مدت ها حتی در مسیر جماران تا ساختمان مرمر و بالعکس نیز به سختی در دسترس بود و مثلا با اکراه در جلسات هیئت امنای دانشگاه آزاد شرکت می کرد، ناگهان به هوای ثبتنام برای ریاست جمهوری به قول رئیس دفتر ایشان پله ها را دو تا یکی بالا می رود و یا سر وقت در جلسات فوقالعاده هیات امنای دانشگاه آزاد اسلامی به منظور برکناری فرهاد دانشجو حاضر می شود؟
امام جمعه موقت اسبق تهران اما بیش از سفر و جلسه، به احیای جایگاهش در خطبههای نماز جمعه دل بسته است چراکه در باطن، جایگاه حقیقی نماز جمعه در جامعه را می داند هر چند در کلام سعی می کند در غیاب خود به عنوان امام جمعه تهران، نقش این فریضه دینی، سیاسی و اجتماعی را کمرنگ جلوه دهد.
بازگشت رفسنجانی به نماز جمعه شایعه ای است که این روزها با تواتر بیشتری به گوش می رسد که البته سایت رسمی هاشمی رفسنجانی منبع اصلی شایعات است.
اما اظهارات امام جمعه اسبق تهران در آخرین خطبه هایش در نماز جمعه که در روزهای پر التهاب فتنه 88 ایراد شد مانعی بزرگ بر سر راه بازگشت او محسوب می شود چنان که محمد هاشمی یک بار مدعی شد سایت رفسنجانی به خاطر درج آن خطبه های مسئلهساز فیلتر شده که البته امروز hashemirafsanjani.ir نه تنها فیلتر نیست بلکه در انتشار نقل قول ها و مطالب تفرقه افکنانه با بیبیسی فارسی و رادیو فردا رقابت می کند.
حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی در آخرین خطبه نماز جمعه تهران بعد از اعتراضات خیابانی متعاقب انتخابات ریاست جمهوری، در روز جمعه 26 تیر 88 درباره به خطر افتادن مشروعیت جمهوری اسلامی هشدار داده و پیشنهاداتی نظیر آزادی مجرمان فتنه و دلجویی از خانواده آنها برای آرام کردن فضای کشور بعد از انتخابات ریاست جمهوری را مطرح کرده بود که انتقادهای بسیاری را در پی داشت و حتی در نظر دشمنان ظن دودستگی در داخل نظام را پدید آورد.
البته آقای هاشمی شبیه آن خطبه ها کم ندارد و گردانندگان سایت ایشان نیز این گفته ها را به صورت جهت دار پوشش می دهند تا کماکان جنجال آفرینی کنند: «برخی حزب اللهی ها ظلم می کنند»، «رفع حصارهای امنیتی»، «مجلس در زمان سازندگی و اصلاحات کارشکنی کرد» و «کلام رهبری را چماق نکنید» و «حصر موسوی و کروبی مایه ننگ جمهوری اسلامی است» از بارزترین و بنیادی ترین اختلاف دیدگاه ها میان رهبر فرزانه انقلاب و پیر بالان دیده کارگزاران در دل سخنرانی ها و دیدارهای آقای هاشمی استفاده می شود.
در حالیکه حضرت آیتالله العظمی خامنهای رهبر حکیم انقلاب اسلامی روز 9 دی 1388 را شبیه ترین روز به 22 بهمن 1357 برشمرده بودند آقای هاشمی نظر دیگری دارد و تازه خواهان رفع حصر دشمنان حرکت «9 دی» نیز هست: «به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیتالله هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در دیدار چند گروه مختلف از ایثارگران، آزادگان و تشکّلهای دانشجویی، با بیان مقاطع حساس تاریخ معاصر ایران از سال 1342 تاکنون، گفت: در تمام این 50 سال هر وقت مشکل یا بنبستی در حرکت جامعه ایحاد میشد، فقط حضور مردم بود که گرهها را باز و ادامه مسیر را ممکن میکرد.
هاشمی رفسنجانی، برای بیان مصادیق این مقاطع سرنوشتساز، به 15 خرداد 42، 17 شهریور 56، 22 بهمن 57، دفاع مقدس، دوران سازندگی و انتخابات 24 خرداد اشاره کرد و گفت: وقتی اراده خداوند و حرکت مردم همزمان میشود، دیگر نمیتوان جلوی تدبیر عمومی و تقدیر الهی را گرفت. ... ایشان به فلسفه کراهت ایجاد زندانها در جوامع انسانی پرداخت و تأکید کرد: وظیفه جمهوری اسلامی حفظ کرامت شهروندان و شرط اخلاق انسانی، شکستن حصارهای امنیتی و ایجاد رفاه اجتماعی برابر برای اقلیتها و اکثریتهای قومی، مذهبی، دینی، نژادی و سیاسی است.»
وقتی ایشان در یکی از افاضات متاخرش با حماسه خواندن انتخابات 24 خرداد می گوید «مهمتر از خلق یک حماسه، حفاظت از آن است تا فرصتطلبان و شکستخوردگان سیاسی، آن را آلوده به اقدامات افراطی و تفریطی نکنند»، به نظر می رسد بازگشت کارگزاران آقای هاشمی به قدرت است که وی را به خیال قبضه همیشگی قدرت انداخته. شاید با همین رویکرد است که ایشان قصد ارائه تعریف نوینی از اسلام و انقلاب اسلامی مطابق با منویات خود دارد. مثلا در هفته های گذشته پایگاه اطلاع رسانی منسوب به آقای هاشمی با بازخوانی برخی سخنان گذشته وی درباره نماز جمعه و وابستگان امامان جمعه به حاکمیت تلاش می کند افکار عمومی را علیه امامان جمعه بشوراند. گویی سیاست این وبگاه بر آن قرار گرفته که به اسم دفاع از حقوق مردم، ارکان انقلاب را زیر سوال ببرد و اخیرا در نقل قولی از آقای رفسنجانی آورده است: «شیعه در طول تاریخ اهمیت چندانی به نماز جمعه نمیداده است»(!)
در نتیجه گیری از نقل قول مزبور، سایت هاشمی رفسنجانی، اصل را بر عدم حضور مردم در نمازهای جمعه گذاشته و سپس برای این عدم حضور، به دنبال علت می گردد و نتیجه می گیرد باید افرادی برای مردم خطبه بخوانند که همواره از اصول اعتقادی نظام انتقاد کنند.
و بدون هیچ توضیحی یک نمونه تازه دیگر: «به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیتالله هاشمی رفسنجانی، ایشان با تأکید بر اینکه «اینترنت و ماهواره» مرز نمی شناسد، گفت: ارائه تحلیلهای درست و مبتنی بر واقعیات از دانشآموزان و دانشجویان، آن هم در فضایی که تریبونهای رسمی و غیررسمی کشور در اختیار یک جریان بود، نشان میدهد افکار عمومی و خرد جمعی بهترین راه را در تاریکیها پیدا میکند و خانوادهها نمی گذارند جامعه خموده شود.»
در این راه ارگان رسمی آقای هاشمی حتی از متهم کردن رئیسجمهور پیشین و طبعا دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران به اختلاف افکنی میان شیعه و سنی نیز نمی گذرد.
هفته گذشته این سایت به انتشار نامه انتقادی یک نویسندۀ کویتی به رفسنجانی پرداخت: «خلیل علی حیدر نویسنده اهل سنت کویتی در نامه ای انتقادی به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی ایران نوشت: دولت آقای احمدینژاد که تمام شد و رفت ولی آقای هاشمی! واقعا پاسخگوی این آتش افروخته و غیر قابل مهار جنگ شیعه و اهل سنت که لااقل بخشی از آن متوجه افراطی گری های 8 سال گذشته سیاست خارجی ایران بود، چه کسی است؟
آیا شما قبول دارید ایران بالاخص در 8 سال اخیر -دولت احمدی نژاد- نه تنها در مقابله با آتش افروزی دشمنان اسلام بین شیعه و اهل سنت خوب عمل نکرده، بلکه با افراطی گری سیاسی خود بر تنور این اختلافات دمید؟ آیا طرح اسلام ایرانی برای دشمنی بین مسلمانان نبود؟ آیا بر هم زدن روابط حسنه ایران با کشورهای عربی بالاخص عربستان که در زمان دولت جنابعالی در بالاترین حد خود بود در همین راستا نبود؟ راهکار شما برای پایان این برادرکشی ها چیست؟».
انتقاد توام با انزجار رفسنجانی از ارکان نظام جمهوری اسلامی همراه با ژست اپوزیسیون که یکی از شاخصه های مسئولیت گریزی در میان نخبگان ماست، به شکلی عجیب در تناقض با روحیه اقتدارگرا و کاراکتر پدرسالار ایشان قرار می گیرد و تصویری پیچیدهتر از وی می سازد و چه کنتراست معناداری دارد این تصویر پیچیده، مرموز و پر از انزجار با تصویر صریح، روشن و آرامشبخشی که از رهبران فرزانهمان حضرت امام خمینی و حضرت آیتالله العظمی خامنهای سراغ داشته و داریم؟
با این اوصاف بهار رفسنجانی می تواند آزمون زمستانی سختی برای انقلاب و ارزش های والای آن باشد، اگرچه انقلاب اسلامی 1357 از دل زمستانی سخت تر از این، بهار شد.
دیدگاه شما