به گزارش صبح الوند، مهدی محمدی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: یکی از مهمترین پرسشهای پیش روی جامعه تحلیلی کشور درباره مذاکرات هستهای اکنون این است که منطق صحیح مواجهه تحلیلی با این دیپلماسی چیست؟ به عبارت دیگر سوال این است که کدام رویکرد در جهت منافع ملی قرار دارد؛ رویکرد حمایتگرانه صرف، رویکرد انتقادی محض یا رویکردی که میتوان آن را حمایت انتقادی نام نهاد؟
هر بحثی در این باره را باید از اینجا آغاز کرد که بدون شک ایران خواهان رسیدن به یک توافق در مذاکرات هستهای است. این امر البته جدید هم نیست. سیاست جمهوری اسلامی ایران همواره این بوده است که باید به یک راهحل پایدار درباره این مساله رسید و تنها راهحل پایدار راهحلی است که همه طرفها حس کنند منافع آنها را تامین میکند. حرکت به سمت راهحل، امری نیست که نتیجه انتخابات ریاستجمهوری یا فشار تحریمها آن را به ایران تحمیل کرده باشد. این یک استراتژی ثابت از سوی جمهوری اسلامی است که در تمام یک دهه گذشته در دستور کار بوده است اما اینکه چرا این راهحل تا امروز حاصل نشده دلایل بسیار متنوعی دارد. در درجه اول، همانطور که مذاکرات اخیر هم نشان داد زمانهای بسیار معدودی در گذشته وجود داشته که گروه 1+5 بویژه آمریکا آماده رسیدن به یک راهحل بوده است. در واقع، اگر دقیق باشیم در همه مواردی که ایران برای رسیدن به یک راهحل پیشقدم شده آمریکا به دلایل مختلف آماده نبوده است. یک جنبه از این عدم آمادگی به این موضوع بازمیگردد که اساسا آمریکاییها تا همین اواخر تکلیف خود را به لحاظ راهبردی با مساله هستهای ایران روشن نکرده بودند. همین حالا هم اگرچه بهنظر میرسد دولت آمریکا به این جمعبندی رسیده است که باید قدم اول را بردارد ولی کم نیستند کسانی درون سیستم آمریکا که تداوم تنش و منتقل کردن آمریکا به فضاهای غیردیپلماتیک درباره ایران را تنها راه تامین منافع خود میدانند و همین موضوع است که نگرانیهایی جدی بهوجود است در این باره که آیا آمریکا آماده پیمودن این مسیر تا انتها خواهد بود یا نه، ضمن اینکه اراده آمریکا برای برداشتن گام اول، ضرورتا به این معنا نیست که آمریکا آماده برداشتن گام آخر در چارچوب یک معامله برد ـ برد هم خواهد بود.
دلیل اصلی عدم توافق تا امروز البته این نیست. دلیل اصلی این است که من تصور میکنم آمریکا دائما فرصتهای موجود توافق را به امید رسیدن به یک توافق بهتر، به تاخیر انداخته است. در واقع آمریکا تا امروز همه فرصتها را از دست داده با این تحلیل که فرصتهای بهتری در راه است. آمریکاییها روند استراتژیک لااقل 5 سال گذشته را روند تغییر محاسباتی ایران ارزیابی کردهاند و همه تلاش آنها این بوده است که با تولید قدرتمندترین ترکیب ممکن از همه گزینههای فشار، تغییر محاسباتی در ایران را ایجاد کرده و آن را تبدیل به تغییر پیشنهاد و سپس تغییر سیاست ایران بکنند. درست یا غلط، آمریکا امروز حس میکند تا حدودی به هدف خود دست یافته است. انبوه آدرسهای غلط ارسالی از داخل به اضافه فهم غلط سنتی آمریکا از معانی تصمیمات راهبردی در ایران باعث شده آمریکا فکر کند حقیقتا محاسبات ایران تغییر کرده و بزودی پیشنهادها، سیاستها و رفتارهای ایران هم عوض خواهد شد. تحلیلگران آمریکایی انتخاب مردم ایران در 24 خرداد را نشان دهنده تغییر محاسبات جامعه ایرانی و صدور مجوز مذاکره مستقیم با آمریکا را هم به معنای تغییر محاسبات نظام ارزیابی کردهاند. در اینکه این شیوه تحلیل مسائل ایران، به بیراهه رفتن است تردیدی نیست ولی مهم است توجه کنیم که آمریکا در این بیراهه افتاده و بازگرداندن آن هم به سادگی ممکن نخواهد بود.
نکته مهم در اینجا این است که هم دولت و هم کنگره آمریکا در این متفقند که تغییر محاسباتی ایجاد شده در ایران را باید تعمیق کرد. اختلاف میان آنها در این باره است که بهترین روش برای این کار چیست؟ کنگره و صهیونیستها عقیده دارند این تغییر محاسباتی محصول تحملناپذیر شدن فشارها برای ایران است و اگر فشارها جدیتر شود آن وقت تغییرات در محاسبات ایران هم عمیقتر خواهد شد. به همین دلیل است که کنگره تحت فشار اسرائیل به دنبال استفاده از کوچکترین بهانههای ممکن برای تشدید فشارها بر ایران است. دولت آمریکا اما ظاهرا برآورد متفاوتی دارد. دولت آمریکا تصور میکند که فشارهای قبلی به اندازه کافی قدرتمند بوده و فشار جدید چیزی بر تاثیر آن اضافه نمیکند اما میتواند برای ایران حاوی این پیام باشد که آمریکا به اندازه کافی در دیپلماسی جدی نیست و دیپلماسی را بیشتر ابزاری برای پیدا کردن بهانههای تشدید فشار میداند. همینجا یک نکته را باید تذکر داد و آن هم این است که آمریکا خود به خوبی میداند که در نهایت راهی جز دیپلماسی در مقابل ایران ندارد. یکی از نکاتی که آمریکاییها در برآوردهای راهبردی خود به اسرائیل دائما آن را تذکر میدهند این است که حتی اگر آمریکا و اسرائیل به ایران حمله هم بکنند باز بعد از حمله باید سر میز مذاکره بنشینند و با ایران به توافقی کم و بیش شبیه این چیزی که هماکنون در حال منعقد شدن است، برسند.
به نظر میرسد آنچه اکنون آمریکا را به حصول یک توافق با ایران متمایل کرده، چند مساله کلیدی است:
نخست اینکه چنان که گفتیم آمریکاییها خود هم میدانند که گزینهای جز توافق با ایران ندارند و گزینههای دیگر برای آنها هیچ جذابیتی ندارد.
نکته دوم این است که آمریکا اکنون تصور میکند که معامله خوبی روی میز است که اگر از دست برود، ممکن است فرصت معامله کردن با ایران برای همیشه نابود شود.
سوم، آمریکا به این جمعبندی رسیده است که در سطح بالای سیاسی در ایران هم اراده لازم برای توافق وجود دارد.
چهارم، آمریکاییها خود به صراحت گفتهاند که علاقهمند هستند به تقویت تیم آقای روحانی در داخل ایران کمک کنند و تصور میکنند یک توافق در موضوع هستهای که به گشایشهای اقتصادی بینجامد به تحقق این هدف آنها کمک میکند.
با این حال، این مساله که ایران در پی توافق است به هیچ وجه نباید این سوءتفاهم را ایجاد کند که ایران هر توافقی را یک توافق خوب میداند و توافق کردن ـ ولو یک توافق بد ـ برای آن از محتوای توافق مهمتر است. درواقع مساله برعکس است. ایران در اصل به دنبال یک توافق خوب است و تیم مذاکرهکننده هم باید بداند که اگر درست، هوشمندانه و دقیق مذاکره کند یک توافق خوب دست یافتنی است. در عین حال، در یک تحلیل حداقلی توافقی که خطوط قرمز ایران را نقض نکند هم میتواند به عنوان یک توافق خوب در نظر گرفته شود.
در اینجاست که ضرورت ایجاب میکند تیم مذاکرهکننده ایران یک بار برای همیشه مشخصات یک توافق خوب را برای خود روشن کند و یکی از روشهای مناسب برای معین کردن مشخصات یک توافق خوب این است که ببینیم کدام توفق، «بد» ارزیابی میشود.
با ملاحظه جمیع سیاستها، راهبردها و مواضع دولت و نظام میتوان گفت که از دید آنها هر توافقی با مشخصات زیر یک توافق بد است:
1- توافقی که زیرساخت حقوقی تحریمها را حفظ کند.
2- توافقی که متوازن نباشد و در ازای امتیازهای فراوان، ما به ازای اندکی دریافت کند.
3- توافقی که مشکلات فوری غرب را حل کند ولی مشکلات فوری ایران را گروگان بگیرد.
4- توافقی که به زیرساخت غنیسازی صنعتی در ایران صدمه بزند.
5- توافقی که ضربات برگشتناپذیر به بخش فنی ایران وارد کند.
6- توافقی که اساس آن خوشبینی به سیاست آمریکا باشد.
7- توافقی که دست ایران را برای مذاکرات بعدی خالی کند.
8- توافقی که نوعی محرومسازی دائمی از حقوق ایران در آن وجود داشته باشد.
9- توافقی که مواد هستهای را که سرمایه ملی است، از دست بدهد.
10- توافقی که تاییدکننده اشتباهات محاسباتی دشمن درباره مستاصلشدن ایران در مقابل فشارها باشد.
دیدگاه شما