اوقات شرعی

 

آخرین اخبار

20. ارديبهشت 1396 - 14:22   |   کد مطلب: 25015
قدیمی ترین کارمند سینمای ملایر گفت: بعد از 32 سال کار متاسفانه در کمال ناباوری بدون هیچ تقدیر و توجهی بازنشسته شدم و سازمانی که سالیان سال با آنها همکار کردم کمترین یادی از من نکرد لذا به دلیل نامهربانی ها و برخورد نامناسبی که دیدم دوست ندارم به آنجا برگردم .
سه دهه زندگی خود را در آپاراتخانه سینما گذراندم

به گزارش صبح الوند، باید با تمام وجود عاشق باشی تا بتوانی 32 سال را تنها در اتاقی تاریک و دنج زندگی کرده و از بهترین و مهمّترین لحظات زندگی مثل روز ازدواج ، تولّد فرزند و...که شاید فقط یکبار در زندگی هر فردی اتفاق می افتند، بگذری  و به مردم شهرت خدمت کنی.

امّا انسان هایی در کنار ما هستند که اینگونه زندگی کرده و گاه حتّی سراغی از آنها نمی‌گیریم و چه بی تفاوت از کنارشان رد می‌شویم و این در حالیست که شاید آنها فقط دلخوش به یک یاد کردن باشند و....  این سرآغاز داستان زندگی مردی است که عاشقانه کار کرد و ناباورانه فراموش شد.

اما خبرنگار ما   به ملاقات قدیمی‌ترین کارمند سینمای شهرستان ملایر رفته و شما را در جریان زندگی او قرار می دهد.

شاید بارها از کنار طلافروشی واقع در میدان امام (ره) ملایر ، همان که کنارش مغازه عکاسی قرار دارد و عکس هایتان را به یادگار می‌گیرد، عبور کرده باشید و حتّی شاید هم برای خرید سری به این مغازه زده باشید. امّا ندانید که یکی از دو نفری که در آن طلا فروشی کار می کنند، همان فردی است که سال های سال، لحظات شاد و غمگینی را در چند قدمی شما و در یکی از بهترین سینماهای ایران برایتان به یادگار گذاشته است.

کسی که برای نمایش 6 هزار و 641 فیلم، ساعت‌های زیادی در چهار دیواری تاریک حبس بوده و خود را از لذّت زندگی زیبا بی نصیب کرد، بارها با وجود بیماری در آن اتاق ماند، از خانواده اش دور شد تا سینما تعطیل نشود و علاقه مندان فیلم ببینند ، درحالی که کسی او را نشناخت.

 

*«احمد چیتی» اولین آپاراتی سینمای ملایر

این فرد کسی نیست جز «احمد چیتی» اولین آپاراتی سینمای ملایر، کسی که به گفته خودش آچار فرانسه سینما بود و نه تنها مسئولیّت آپاراتخانه را برعهده داشت بلکه خطّاط، نقاش و همه کاره سینما نیز بوده و با بیش از سه دهه کار، خاطرات تلخ و شیرین زیادی را از سینمای این شهر به یادگار دارد.

وی در گفتگو با خبرنگار ما از فداکاری اش هنگامی که بمب کار گذاشته شده در سینما را در دستانش گرفته و بیرون برده تا جان صدها نفر از مردم شهر را نجات دهد؛ گفت، تا بازنشستگی غریبانه ای که هنوز بعد از 10  سال تلخی اش آزارش می‌دهد.

مهرماه سال 50 بود که همزمان با ساخت سینمای ملایر ، «چیتی» 22 ساله از بروجرد به این شهر آمد تا با تجربه ای که از کار در آپاراتخانه داشت مهم‌ترین بخش سینمای این شهر را راه اندازی کند و این خود سرآغازی شد تا برگ تازه ای از زندگی او در ملایر ورق بخورد.

بعد از راه اندازی آپاراتخانه، در آبان‌ماه همان سال، این سینما به‌صورت رسمی افتتاح و چیتی اوّلیّن فیلم تاریخ این سینما را برای ملایری ها به روی پرده برد .

 

  *سینمای ملایر در آن سال ها از نظر زیبایی و چیدمان صندلی ها در ایران نمونه بود

این پیرمرد66 ساله گفت: سینمای ملایر در آن سال ها از نظر زیبایی و چیدمان صندلی ها در ایران نمونه و جزء بهترین سینماهای کشور بود ، از طرفی آن زمان چون مردم تفریحات سالم زیادی برای سرگرمی نداشتند از سینما استقبال خوبی می کردند .

سینما در ابتدا خصوصی و توسط چند نفر بصورت مشارکتی ساخته شد و تا اوایل سال 58  کوروش نام داشت، سال 59  به زاگرس تغییر نام داد، در اوایل سال 61 قدس و سرانجام در مردادماه سال 64  بهمن نامگذاری شده و زیر نظر حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی فعّالیّت خود را ادامه داد. »

 

*از شدّت سرما مجبور بودم لباس های زیادی بپوشم

«چیتی» که سالیان سال تنها در اتاق تاریک آپاراتخانه کار کرده از خاطرات تلخ و شیرین آن روزها یاد می کند و می گوید: آن سال ها مانند امروز امکانات نبود و همه کارها بصورت دستی انجام می شد ، پس باید از ابتدا تا انتهای فیلم در اتاق میماندم. اتاقی که حتی در گرم ترین روزهای تابستان اجازه روشن کردن پنکه نداشتم و یا در سردترین روزهای زمستان، از شدّت سرما مجبور بودم لباس های زیادی بپوشم، تا بخاری یا چراغی روشن نکنم .

وی ادامه می دهد : صبح‌ها باید به سینما می رفتم و فیلم هایی را که گاه وزن آنها به 40 کیلو هم می‌رسید را تکه تکه از پله ها بالا می‌بردم (که برخی مواقع باید چندین بار از پله ها بالا و پایین می رفتم) و سپس آنها را تعمیر می‌کردم تا برای اکران آماده شود. امّا مشکلات همچنان فراوان بود ، دستگاه زغالی و فیلم‌ها خشک بوده و بریده می‌شدند که نیاز به تعمیر داشت. در زمان اکران هم بر روی صندلی مقابل دستگاهی که فیلم را میچرخاند می‌نشستم و با دست آن را تنظیم می‌کردم که نیازمند دقّت فراوان بود و باید قسمت هایی را که نیاز به تعمیر داشت را با کاغذ علامت گذاری می‌کردم تا برای  اکران بعدی تعمیر شود.

وی با اشاره به اینکه سال های اوّل، در هفته ، یک تا سه فیلم و صبح های جمعه ها هم اکران صورت می گرفت ؛ می افزاید : فیلم‌ها تا سال 55 سیاه و سفید بود و سپس نیمی رنگی و نیمی سیاه و سفید شد از طرفی دیگر چندین سال تنها بودم، بعد از انقلاب همکارانی داشتم که اکثراَ نمی‌توانستند فضای تاریک و دور از مردم را تحمّل کنند و نمی‌ماندند.

« چیتی» همچنان که از آن روزها می گوید یاد یکی از خاطراتش می افتد و با لبخندی جای بخیه‌هایی روی مَچ های دستش را نشان می دهد که به دلیل هجوم تماشاگران برای تماشای فیلم اتفاق افتاده است . و می گوید : آن روز سینما بسیار شلوغ شد و برای کمک به همکارانش می رود امّا شیشه شکسته می شود و او مصدوم به بیمارستان منتقل شده و هر دو دستش بخیه می شود و در ادامه هم هفت ماه دستانش سیاه می شوند امّا به دلیل اینکه سینما تعطیل نشود همچنان در آپاراتخانه می ماند.

 

*هنگام تولّد اوّلین پسرم ؛ در سینما ماندم تا اکران فیلم تمام شود

وقتی «چیتی»  با حسرت از تولّد فرزندش گفت و اینکه چقدر دوست داشته در هنگام تولّد اوّلین پسرش او را در آغوش بگیرد امّا در سینما مانده تا اکران فیلم تمام شود، به این فکر می کردم چقدر باید متعهّد باشی که از خاطره انگیزترین لحظه زندگی ات بگذری و یا وقتی به خاطرش آمد که روز عروسی خودش هم تا 11 شب در آپاراتخانه بوده، فهمیدم می توان به او حق داد از نامهربانی های برخی افراد ، گِلِه مند باشد.

«چیتی» همین طور که از آن سال ها می گفت باز یاد شبی افتاد که در سینما بمب گذاری شده بود و گفت : قبل از انقلاب تاکید می شد که بیشتر مراقب بوده و بعد از اکران فیلم ها ، سینما و بخصوص زیر صندلی های سالن را بررسی کنید تا مبادا خطری مردم را تهدید کند به همین دلیل بعد از پایان فیلم ها ، سالن را به دقّت بررسی می کردیم. امّا یکی از شب ها زمانی که هنوز مردم بطور کامل از سینما خارج نشده بودند حین گشت زنی در بین صندلی ها بسته ای توجّه ام را جلب کرد ، با کنجکاوی رفتم و ناگهان متوجّه شدم که بمبی در آن قرار دارد . وقتی هجوم مردم و ترس آنها را دیدم به سرعت پاکت را برداشته و به سمت خیابان رفتم ، فکر کردم تنها فضای مناسب پارک چمران است که در آن زمان فضای کوچکی بود، با سرعت به سمت پارک رفتم و بمب را آنجا گذاشتم تا ماموران آمدند و... .  

او از حمید عراقی، شهید مصطفی طالبی، مسعود شریفی به عنوان مدیرانی نام می برد که طی سال های حضورش در سینما با آنان همکاری کرده و حدود 12 مدیر طی این 32 سال داشته است.

 

*دوست ندارم به آنجا برگردم

«چیتی»  که با اکران فیلم "واکنش پنجم" در هفتم تیرماه سال 82  برای آخرین بار با اتاق تاریک سینما برای همیشه خداحافظی می کند، می گوید:  بعد از 32 سال کار متاسفانه در کمال ناباوری بدون هیچ تقدیر و توجهی بازنشسته شدم و تنها ادارات آموزش و پرورش و ارشاد دو تشویق نامه اهدا کردند و سازمانی که سالیان سال با آنها همکار کردم کمترین یادی از من نکرد  لذا به دلیل نامهربانی ها و برخورد نامناسبی که دیدم دوست ندارم به آنجا برگردم .

او که بعد از 32 سال زندگی تنها در اتاق تاریک، دست خالی و با عنوان مستمری بگیر به آغوش خانواده اش برگشت، مدّتی را به کار خطّاطی پرداخت امّا به دلیل نداشتن « پروانه کسب » مغازه اش بسته شد.

«چیتی»  که سالیان سال در بدترین شرایط کار کرده بود و نمی توانست بیکاری را تحمّل کند، مدّتی به کار برق کشی می پردازد و سرانجام به پیشنهاد یکی از دوستانش در طلا فروشی مشغول کار می شود و چه روزهایی که روبروی خیابان سینما می ایستد و خاطرات تلخ و شیرین اش در سینما را مرور می‌کند.

از او پرسیدم آیا تمایل داشت فرزندانش کارش را ادامه می‌دادند و او می‌گوید: چهار فرزند دارم امّا به دلیل اینکه با بی مهری های زیادی روبرو شدم دوست نداشتم آنها به این شغل روی آورند و مانند من بعد از چندین سال مشقّت فراموش شوند.

صحبت ما با «چیتی» تمام شد امّا هنوز هم با خود فکر می کنم چقدر باید قوّی باشی که مدّت ها از همه زیبایی های زندگی دور شوی و نگذاری سینما تعطیل شود تا مبادا مردم سرگرمی خود را از دست بدهند و  چقدر باید عاشق باشی تا بتوانی چشم بپوشی بر خودت و سرانجام فراموش شوی... .

شاید هنوز هم برای جبران دیر نشده و مسئولین یادی کنند از مردِ سال های دور سینمای ملایر و دلجویی کنند از کسی که دلش شکسته و نیازمند محبّت است... .

باشد که تا زمانی که پیشکسوتان و هنرمندان شهرمان نفس می کشند یاد و خاطرشان را زنده نگه داریم...

انتهای پیام/91

دیدگاه شما

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
کنگره ملی8000شهیداستان همدان