پایگاه خبری صبح الوند - فرض محال که محال نیست. بیایید تصور کنیم کار بالا گرفت و در جریان شرکت دکتر روحانی در نشست مجمع عمومی سازمان ملل، تابو! شکست و نه تنها مصافحه تصادفی میان وی و باراک اوباما رخ داد بلکه معانقه و روبوسی هم کردند. یک چند روزی هم تیتر و عکس و تحلیل رسانهها حول و حوش همین ماجرا سپری شد. آنها هم که مدتها بود در حسرت چیدن و خوردن میوه ممنوعه بودند، برای ساعاتی در هیجان فرو رفتند. ثمّ ماذا؟! گیریم که دست پاک رئیسجمهور ما برای لحظاتی در دست چدنی و خونین باراک اوباما قرار بگیرد. آنگاه ما چه به دست آوردهایم و چه از دست دادهایم؟ آیا اساسا مسئله میان ما و آمریکا، مسئلهای عاطفی و قهر از سر هیجان دو نفر است که مثلا یک مصافحه و معانقه سرآغاز تجدید عواطف آنان باشد یا مسئله عمیقتر از این حرفهاست؟
البته قابل فهم است که چرا ماشین عملیات روانی غرب به انضمام جریان رسانهای مقلد در داخل اصرار دارد میان این احتمال مبتذل - و البته به عنوان یک رفتار پرخطر- با موضوع «نرمش قهرمانانه» مدنظر رهبر معظم انقلاب خلط مبحث کند. اما مجهولهای این موضوع به واسطه معلومهای آن قابل کشف و تبیین است. هم رهبر معظم انقلاب دراینباره نظر روشنی دارند- که در ۳ سخنرانی دیدار با فرماندهان سپاه، ملاقات با مسئولان نظام و دیدار نوروزی با مردم در حرم مطهر رضوی تبیین شده- و هم موضوع مذاکره و تعامل با آمریکا دارای سابقه است. از طرف سوم، کمتر از یک هفته زمان لازم است تا معلوم شود چالش ما و آمریکا نه با مصافحه و معانقه تصادفی که حتی با مذاکرات رسمی برطرف نمیشود؛ آمریکا خواب نیست که بتوان او را بیدار کرد بلکه خود را به خواب زده، و دولت آمریکا پدیده بکر و آزموده نشدهای نیست که بخواهیم او را مورد راستیآزمایی چندباره قرار دهیم. اگر آمریکا حقیقتا نگران تولید بمباتمی در ایران بود، ۳ سال پیش نباید به هنگام نیاز کشورمان به سوخت ۲۰ درصدی رآکتور تهران (برای تولید رادیو داروهای ۸۰۰هزار بیمار) در این امر کارشکنی میکرد و سپس در برابر تولید همین سوخت در ایران دچار سرشکستگی میشد. آن روز آمریکاییها با بدعهدی و نقض قول، حتی نخستوزیر ترکیه و رئیسجمهور برزیل را که به عنوان میانجی وارد موضوع شده و توافق میان ایران و ۱+۵ را نهایی کرده بودند، خجالتزده کردند. اگر گفته شود مشکل مثلا بر سر طرف مذاکرهکننده بود جا دارد بپرسیم ۱۰ سال پیش درد آمریکا چه بود که زیر همه توافقات طرف غربی با دکتر حسن روحانی در سعدآباد و پاریس و بروکسل زد؟
دستی که از سوی اوباما احیانا وسط یکی از راهروهای سازمانملل یا سر میز ضیافت ناهار بانکیمون به سوی منتخب ملت ایران دراز شود، دست یک جنایتکار به تمام معناست. این دست- با واسطه یا بیواسطه- همانگونه که حمله خرابکارانه ویروسی به تأسیسات هستهای و به خاک و خون کشیدن دانشمندان برجسته ایرانی (شهیدان احمدیروشن، شهریاری، علی محمدی و...) را با قساوت تمام امضا کرد، همان دستی است که اعمال مجازاتها و تحریمهای گزنده علیه ملت ایران و سخت گرفتن زندگی بر آنها را امضا کرده و از آستین شیطان بیرون آمده، اگر که خود دست شیطان نباشد. فشردن چنین دستی - ولو در حد چند لحظه با تاریخ مصرف ژورنالیستی کوتاه - مسئولیت سنگینی را بر دوش دکتر روحانی میافکند، همچنان که یک امتیاز بزرگ و باور نکردنی و بیهنگام برای شیطان بزرگ است.
۲ ماه پیش نشریه فارین پالیسی ضمن شهادت دادن به ژرفاندیشی رهبرمعظم انقلاب تصریح کرد«رهبر ایران درست میگوید؛ توپ در زمین آمریکاست. آیت الله خامنهای میگوید دولت اوباما با رفتارش و نه با گفتار سنجیده خواهد شد. ایران از چرخه هستهای خود دست نخواهد کشید. متأسفانه اوباما نشان داده که متأثر از کنگره و لابی صهیونیستی است و شجاعت و قاطعیت لازم برای تعامل با ایران را ندارد... روحانی ۱۰ سال پیش مذاکراتی داشت که به امید اعتمادسازی، تعلیق را پذیرفت اما این امید به شکست انجامید. روحانی یک بار شرمنده شده و احتمالا بار دیگر پا پیش نمیگذارد. او تنها در صورتی امتیاز میدهد که مطمئن شود در قبال آن امتیاز خواهد گرفت. بنابراین به جای امتیاز دادن صبر میکند ببیند آمریکا برای امتیاز دادن جدی است یا نه. اتفاقات ۱۰ سال قبل لکه ننگی برای اصلاحطلبان شد و اکنون توپ در زمین آمریکاست که باید امتیاز بدهد وگرنه تغییری صورت نخواهد گرفت». به یک معنا، هدف از نرمش قهرمانانه انداختن توپ در زمین حریف - به واسطه رو کردن دست غدّار و قانونشکن او- است و نه فراهم کردن فرصت دست درازی وی و یا زدن گل به دروازه خودی.
ما که یادمان نرفته چه ۱۰ سال پیش- و چه یک ماه قبل در یکی از نشریات زنجیرهای- با پیشنهاد کاربست اعتمادسازی یکسویه، رویه تسلیمطلبانه را در پیش گرفتند و اسم آن را هم سر کشیدن جام زهر گذاشتند! البته شرایط اقتدار امروز ما نه با روزگار صلح امام حسن(ع) و نه با سال ۱۳۶۷ و پذیرش قطعنامه از سوی حضرت امام(ره) مطلقا قابل مقایسه نیست. اما چون هر از گاهی این دو اتفاق مستمسک مغالطه منافقان قرار میگیرد باید با صدای بلند گفت که میان شجاعت امام حسن(ع) و حضرت روحالله با تسلیمطلبی و وادادگی و عافیتخواهی و غنیمتجویی برخی یاران ایشان از زمین تا آسمان فاصله است. روحیه مجاهدت و مقاومت و عزت کجا و اخلاق منحط برخی همراهان که به اعتبار آلودگی به انواع محرمات ناله «لاطاقهًْ لنا الیوم» سر دادند کجا؟ منطق امام حسن کجا و فریبخوردگی آمیخته با رشوه گرفتن عبیدالله بن عباس (سرلشکر سپاه امام) از معاویه و پناهنده شدن به جبهه مقابل کجا؟! یا میشود منطق شجاعانه خمینی کبیر را با برخی همراهان ناهمراه و سست عنصر که بعدها حاضر شدند به خاطر مطامع کوچک، مصالح ملی را به آتش بکشند مقایسه کرد!؟ و بعد از همه این پرسشها جا دارد بپرسیم شرایط اقتدار عزت امروز جمهوری اسلامی را چگونه میتوان با وضعیت جبهه خودی در ۲۵ سال پیش یا ۱۴ قرن قبل از این مقایسه کرد. به تعبیر دیوید ایگناتیوس در واشنگتنپست «اوباما رئیسجمهور ضعیف شده اما هنوز جاهطلب و فرصتطلب آمریکاست». اوباما ۲ سال پیش در حمله به لیبی معطل نکرد اما در مواجهه با سوریه در انظار جهانی لنگ زد و عقبنشینی کرد. ۱۰ سال پیش چنین تصویر روشنی در تصور چه کسی میگنجید؟!
شاید یک معنای نرمش قهرمانانه همان مفهوم «کرّ و فرّ» در جنگ به عنوان تاکتیک رزمآوری است. اگر نه، فرار و عقبنشینی محض که نامش رزمندگی و قهرمانی و دلاوری نیست. بلکه چنین کسانی مورد لعنت و غضبالهیاند. خداوند در سوره انفال میفرماید «هر کس در هنگام مواجه شدن با کافران به آنها پشت کند- مگر آن که هدفش جا به جایی در میدان برای حمله مجدد یا پیوستن به گروه دیگر (مجاهدان) باشد- به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم است». نرمش قهرمانانه در حوزه تاکتیک و نحوه انتخاب گارد مبارزه اتفاق میافتد و نه در اصل مبارزه و هدف و استراتژی آن. ضمنا یک اتمام حجت با دوست و دشمن است. اعتماد به سرداران در جنگها و سپردن پرچم مبارزه به آنها از سوی سرفرماندهی یک بحث است و نحوه عمل آنان یک بحث دیگر. البته که پرچمداران از سوی سرفرماندهی، میدان مانور دارند و ابتکارات تازه را به کار میگیرند اما این اعتماد، چکسفید امضا نیست و نمیتواند ناقض فلسفه رزمندگی و پرچمداری مقاومت و مبارزه با دشمن باشد. همان امام همامی که فرمود «ان اخا الحرب الارق و من نام لم ینم عنه. مرد جنگی بیدار است و اگر بخوابد دشمن او به خواب نمیرود»، در خطبه ۶ نهجالبلاغه در برابر خدعههای جبهه دشمن با صراحت فرمود «به خدا سوگند چون کفتار نباشم که صیادان با آهنگ [و زدن دف و چنگ] خوابش کنند و فریبش دهند و شکارش کنند». یا آنگونه که شاعر به نظم کشیده«... شد طبع موافق سبب بستن کفتار».
رهبرمعظم انقلاب سیام تیرماه امسال در دیدار با کارگزاران و مسئولان نظام در باب موضوع «تعامل با دنیا» فرمودند «در تعامل با دنیا، باید طرف مقابل را شناخت؛ اگر نشناسیم پشت پا خواهیم خورد... آمریکاییها میگویند ما میخواهیم با ایران مذاکره کنیم. خب، سالهاست که میگویند میخواهیم مذاکره کنیم... من اول سال گفتم که خوشبین نیستم. در مسائل خاص مذاکره را منع نمیکنم- مثل مسئله خاصی که در عراق داشتیم و بعضی از قضایای دیگر- لیکن من خوشبین نیستم چون تجربه من این را نشان میدهد؛ آمریکاییها هم غیرقابل اعتمادند، هم غیرمنطقیاند، هم در برخوردشان صادق نیستند. این چهار ماهی هم که از آن صحبت ما گذشت، همین را تأیید کرد... ممکن است دشمنی سر راه شما را بگیرد، بگوید از اینجا نباید جلوتر بروید. سازش با او به این صورت نیست که شما قبول کنید، برگردید. هنر این است که شما کاری کنید که راهتان را ادامه دهید او هم مانع کار شما نشود و الا اگر چنانچه توافق و تفاهم به این معنا بود که او بگوید شما باید از این راه برگردید شما هم بگویید خیلی خوب، این که خسارت است. توجه به این جهات باید از سوی مسئولین و دولتمردان وجود داشته باشد».
چهارماه قبل از آن- اول فروردین ۹۲- نیز حضرت آیتالله خامنهای در حرم رضوی(ع) فرمودند«تجربههای گذشته ما نشان میدهد گفتوگو در منطق حضرات آمریکایی به این معنی نیست که بنشینیم تا به یک راهحل منطقی دست پیدا کنیم. منظورشان این است که بنشینیم که حرف بزنیم تا شما نظر ما را قبول کنید! هدف، از اول اعلام شده است؛ باید نظر طرف مقابل قبول شود. این گفتوگو نیست، تحمیل است. و ایران زیر بار تحمیل نمیرود... همین جا من این را بگویم که از جمله تاکتیکهای تبلیغاتی اینهاست که گاهی شایع میکنند از طرف رهبری کسانی با آمریکاییها مذاکره کردند این هم یک تاکتیک تبلیغاتی دیگر و دروغ محض است. تاکنون از سوی رهبری هیچکس با آنها مذاکره نکرده است. در چند مورد در طول سالهای متمادی در دولتهای گوناگون کسانی بر سر موضوعات مقطعی- که ما هم مخالفتی نداشتیم- با آنها مذاکره کردهاند اما مربوط به دولتها بوده البته همانها هم موظف بودهاند که خطوط قرمز رهبری را رعایت کنند؛ امروز هم موظفند و باید رعایت کنند... اگر آمریکاییها صادقانه میخواهند کار تمام شود بنده راهحل ارائه میدهم. آن راهحل این است؛ آمریکاییها از دشمنی با جمهوری اسلامی و ملت ایران دست بردارند. پیشنهاد مذاکره حرف منطقی و متین و مستدلی نیست. حرف درست این است؛ اگر میخواهند مشکلات فیمابین وجود نداشته باشد دست از دشمنی بردارند.. مسئولان آمریکایی اگر دنبال راه عاقلانه میگردند این است که سیاست و عمل خود را تصحیح کنند».
* محمد ایمانی
دیدگاه شما