سعد الله زارعی در مطلبی که با عنوان«نرمش قهرمانانه و بحران سوریه»در ستون سرمقاله روزنامه کیهان به چاپ رساند،اینگونه نوشت:
نرمش قهرمانانه واژهای است مرکب از دو کلمه با دو مفهوم جداگانه که در نگاه اولیه نوعی تضاد و تناقض را به ذهن متبادر میگرداند و از این رو توجه مخاطب را نیز برمیانگیزد چرا که «نرمش» در اصطلاح و تلقی عمومی به معنای کوتاه آمدن و منصرف شدن و ترک موضع است و «قهرمانی» به معنای غلبه بر حریف، دشمن، رقیب و طرف مقابل است. ولی واقعیت این است که برخلاف ظاهر، نرمش قهرمانانه در متن خود تضاد و تنافی ندارد چرا که از یک سو واژه «قهرمانانه» نرمش را تخصیص میزند و آن را از انواعی که با «کوتاه آمدن» ملازمت دارد، جدا میکند و از سوی دیگر در این ترکیب بدیع، نرمش روش قهرمانی و نوع آن را از دیگر روشها و انواع جدا میکند. به عبارت دیگر نرمش و قهرمانی هر کدام انواعی دارند و از شیوهای خاص اخذ میگردند.
نرمش قهرمانانه توسط یک فرد ضعیف اتخاذ نمیشود چرا که در این صورت پسوند قهرمانی برای آن بیمعنا میشود کسی میتواند نرمش قهرمانانه داشته باشد که از اقتدار و قدرت انتخاب بین انواعی از نرمش برخوردار باشد البته هر پهلوان و قهرمانی نمیتواند نرمش قهرمانانه داشته باشد چرا که این شیوهای است که زیرکی و هوشمندی خاصی طلب میکند و نیازمند تبحری ویژه است. در نرمش قهرمانانه، حریف زیرک و هوشمند با هزینهای به مراتب کمتر از درگیری قهرمانانه موضع خود را به کرسی مینشاند و به تعبیر امروزی آن منافع ملی خود را با هزینه کمتر به حریف میقبولاند و از سوی دیگر شرایط صحنه را به گونهای مدیریت میکند که متضمن کمترین آسیبها به منافع ملیاشباشد.
میدان «نرمش قهرمانانه» یک میدان سیاسی است و در اینجا بدهبستان موضوعیت پیدا میکند البته در عین حال این به آن معنا نیست که در عالم واقع هم الزاما داد و ستدی اتفاق میافتد ولی تردیدی نیست که صاحب بازی نرمش قهرمانانه حتما باید فضایی از داد و ستد را به وجود آورد و حریف را به میدان بازی بکشاند ولی در نهایت درصدد تامین حداکثری منافع خود باشد. بد نیست در اینجا به دو مثال اشارهای داشته باشیم:
اول: پیامبر بزرگوار اسلام در سال ششم هجری به همراه گروه زیادی از مومنین از مدینه عازم مکه شدند تا حج به جا آورند اما واضح بود که کفار قریش اجازه این کار را به مومنین نمیدادند پیامبر(ص) با علم به این موضوع راهی مکه شد و در نزدیکی مکه کفار قریش هیاتی را به سوی مسلمانان اعزام کرده و از آنان خواستند که از قصد خود منصرف شده و به مدینه بازگردند. پیامبر(ص) از هیات اعزامی قریش خواست که پای توافقی را امضا کنند که در سال آینده پیامبر و یارانش بدون مانع حج را برگزار نمایند.
هیات قریش به گمان این که بازگرداندن مسلمانان به مدینه برای آنان یک شکست قطعی است و قول قریش یک وعده بعید است، پیمان صلح حدیبیه را امضا کردند. پیمانی که سهیلبن عمرو از سوی قریش امضا کرد که مهمترین آن قبول برگزاری حج توسط مسلمانان در سال بعد بود. این پیمان خیلی از مسلمانان را که از حکمت کار پیامبر آگاه نبودند ناراحت کرد ولی زمینهساز فتح مکه توسط مسلمانان گردید و خداوند متعال با نزول آیه 26 سوره فتح اقدام پیامبر را ستود و بر نادانی کفار شهادت داد.این نمونه به ما میگوید که «بازیگر الگوی نرمش قهرمانانه در حوزه تاکتیک و در اهداف کوتاه مدت امتیاز میدهد تا موقعیت استراتژیک خود را ارتقا بخشیده و یا لااقل مستحکم گرداند. ظاهر این بازی با باطن آن تفاوت اصولی دارد بعضی در جمعبندی نهایی نام آن را بازی برد- برد میگذارند چرا که به هر حال هر کدام یک برد ولو تاکتیکی دارند ولی واقعیت این است که این یک بازی برد- باخت است که صاحب نرمش قهرمانانه در طرف برد آن و حریف در طرف باخت آن قرار گرفته است.
دوم: نمونه دوم بحث را عینیتر میکند و آن ماجرای اخیر در بحران سوریه است. در بحران سوریه آمریکاییها یک طرف ماجرا و جبهه مقاومت طرف دیگر ماجرا بود. آمریکاییها به یک باخت بزرگ رسیده بودند و پیروزیهای اردیبهشت تا مرداد ارتش سوریه برای آنان شرایط نامطلوبی پدید آورده بود چرا که آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی، ترکیه، اکثر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس و در یک مقطعی کشورهای عرب شمال آفریقا و معارضان مسلح فراملی سوریه فشار متمرکز سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نظامی و رسانهای بر نظام سیاسی سوریه وارد کردند و از همه روشهای غیر انسانی و نامشروع و حتی از سلاح شیمیایی- مورد خانالعسل- استفاده کردند ولی در نهایت جبهه مقاومت طی 5 مرحله که هر مرحله به طور متوسط پنج ماه به درازا کشید طرحهای منسجم جبهه غربی عربی ترکی عبری را شکست دادند. پیروزی مقاومت در منطقه استراتژیک القصیر- در شمال استان حمص- نشان داد که ارتش سوریه تا آزادسازی کامل حلب و در واقع تمام کردن کار آن جبهه شیطانی یک گام بیشتر فاصله ندارد.
آمریکاییها احساس کردند که این نه تنها به آزادی سوریه از چنبره توطئه غربی عربی میانجامد بلکه فراتر از آن ژئوپلیتیک منطقه را نیز تغییر میدهد و روی واحدهای وابسته دیگر از جمله عربستان سعودی و دولت ترکیه و اردن نیز اثر میگذارد و دست حزبالله را بیش از هر زمانی برای فشردن گلوی رژیم صهیونیستی باز میگذارد.از این رو به بهانه به کار رفتن استفاده از سلاح شیمیایی در غوطه شرقی دمشق و با متهم کردن بدون سند رژیم سوریه وارد معرکه شدند و سایهای از جنگ را در منطقه گسترانیدند.اوباما ابتدا با صراحت از برانداختن دولت سوریه سخن گفت که البته خیلی از اندازه توانایی ارتش تحت فرمان او - به گواهی شکست اسرائیل و آمریکا از حزبالله در جنگ 33 روزه- فراتر بود بعد اوباما گفت که نه برای سرنگونی بلکه برای تقویت موقعیت مخالفین که به محاصره ارتش در آمدهاند، مواضعی را در سوریه مورد حمله قرار میدهد و البته این اقدام دشواری نبود چرا که هر یگان موشکی و یا هوایی میتواند به نقطهای حمله کند با این وصف حمله آمریکا قطعی بود. در این میان اتفاقاتی در صحنه عملی افتاد که حتی در مورد حمله موضعی، آمریکاییها را دچار تردید کرد.
حضور جدی نیروهای حزبالله لبنان در سوریه و بعضی از نیروهای دیگر که از جدی بودن واکنش طرف مقابل حکایت میکرد و درجه بالای آسیبپذیری رژیم صهیونیستی را نشان میداد نگرانی زیادی در جبهه غربی عربی پدید آورد. رژیم صهیونیستی پیش از همه از طریق دولت آلمان به دولت سوریه پیغام داد که موافق حمله به سوریه نیست و دمشق باید حساب تلآویو را از حساب غرب جدا کند اما این پیام مقاومت را در تهدید رژیم صهیونیستی جدیتر کرد. حضور نیروهای ویژه در کنار سکوهای موشکی و گستردگی این حضور این اطمینان را به آمریکاییها داد که احتمال گسترش صحنه و زمان درگیری وجود دارد.در این میان روسیه وارد معرکه شد و طرحی را ارائه کرد که برای آمریکاییها سود حداقلی و برای سوریه سود حداکثری در برداشت و در عین حال ترکیه، عربستان و معارضه مسلحانه سوریه را در شرایط «باخت کامل» قرار میداد. آمریکاییها که بر حتمی بودن حمله تاکید میکردند بدون فوت وقت و بدون هیچ پیششرطی طرح روسیه را پذیرفتند و این در حالی بود که پیش از این آنان در پروندههایی با اهمیت بسیار کمتر نیز روسیه را دخالت نمیدادند.
در واقع در این صحنه حداکثر دستآورد آمریکا این شد که سوریه از استفاده از سلاح شیمیایی دست برداشته و به کنوانسیون منع بکارگیری سلاح شیمیایی بپیوندد و حال آنکه بکارگیری سلاح کشتار جمعی در مقابله با تروریستهای سوری هیچگاه بخشی از استراتژی نظامی سوریه نبوده و از آن طرف پیش از این معارضه سوری از یک سو و صهیونیستها از سوی دیگر از آن استفاده کرده بودند. اما آنچه در این معرکه، سوریه- و بهطور کلی جبهه مقاومت- بدست آورد این بود که حمله به سوریه که میتوانست ضایعات انسانی زیادی به وجود آورد و گسترش دامنه و زمان جنگ مشکلات جدی را برای آن پدید آورد، از دستور کار خارج شد. معارضه سوری کماکان در محاصره ارتش باقی ماند و از این پس معارضه باید از به کارگیری سلاح شیمیایی چشم بپوشد و پایان ماجرا با قبول طرح روسیه، خود بهخوبی نشان میدهد که این آمریکا نیست که بر یک بحران نقطه پایان میگذارد و این آمریکا نیست که رقیب را تسلیم میکند. جبهه مقاومت در این نرمش قهرمانانه حریف را از شرارت باز داشت بدون آنکه هیچ موقعیت استراتژیکی را به دشمن تسلیم نماید.
روزنامه ی خراسان مطلبی با عنوان«نتايج استفاده مجدد از کليدواژه «نرمش قهرمانانه»» را در ستون یادداشت سردبیر خود به چاپ رسانده است:
با اينکه رهبرانقلاب کليدواژه «نرمش قهرمانانه» را پيش از اين نيز حداقل دو بار در17/5/1375 در ديدار با مسئولان وزارت خارجه وقت و بارديگر در 14/6/1392 در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان بهکار برده بودند طبيعي بود که به دليل فضاي سياسي موجود بعد از رئيس جمهور شدن آقاي روحاني بازتاب هاي بسيار وسيعتري داشته باشد و برداشت هاي متفاوتي از آن صورت گيرد. سوال اين است استفاده مجدد از اين کليدواژه به چه دليل صورت گرفته است؟ آيا نشانه تغيير نگاه رهبرانقلاب به موضوع پرونده هسته اي است؟ آيا تنها تکرار مواضع بوده است تا معلوم شود ايشان همچون گذشته با تفاهمي منطقي مخالف نيستند؟ يا اهداف ديگري هم قابل تصور است؟
آيا تغيير نگاهي صورت گرفته است؟
اگر به بيانات رهبرانقلاب در روز اول فروردين يعني چندماه قبل از انتخابات رياست جمهوري مراجعه کنيم خواهيم ديد که ايشان در اين ديدار درباره پيام هاي مستقيم و غيرمستقيم اوباما مبني بر گفتوگو با ايران بر اين نکته تاکيد داشتند که «من به اين گفتوگوها خوشبين نيستم» اما درعين حال ايشان به صورتي کاملا شفاف فضا را براي اقدامات عملي مثبت آمريکا در جهت برگرداندن اعتماد به ايران بازگذاشتند:«من به اين اظهارات [پيشنهادهاي مذاکره] خوشبين نيستم، اما مخالفت هم ندارم » بهعبارت ديگر ايشان ضمن تصريح بر بي اعتمادي به آمريکا و ذکر دلايل آن از موضعي عزتمندانه راه مصالحه منطقي را بازگذاشتند: «آمريکايي ها دوست ندارند گفت وگو هاي هسته اي تمام شود و مناقشه هسته اي حل شود؛ وگرنه چنانچه آنها مايل به اتمام اين مذاکرات و حل اين مشکل بودند، راه حل، بسيار نزديک و بسيار آسان بود.» اما بعد از اين بيانات رهبري رفتار آمريکايي ها در پاسخ به اين «نرمش» مثبت نبود به گونه اي که ايشان در ديداربا مسئولان نظام در تاريخ 30/4/92با اشاره به صحبت هاي اول فروردين خود به صراحت تاکيد کردند:«من اول سال گفتم که خوشبين نيستم.
در مسائل خاص، مذاکره را منع نميکنم ...ليکن من خوشبين نيستم؛ چون تجربه من اين را نشان ميدهد. آمريکايى ها، هم غيرقابل اعتمادند، هم غير منطقى اند، هم در برخوردشان صادق نيستند. اين چهار ماهى هم که از آن صحبت ما گذشت، همين را تأييد کرد؛ موضعگيرىهاى مسئولان و دولتمردان آمريکا نشان داد که همين مطلبى که ما گفتيم - که گفتيم خوشبين نيستيم - درست است؛ خود آنها عملاً اين را تأييد کردند.»با اين اوصاف روشن مي شود که بيانات رهبرانقلاب در جمع فرماندهان سپاه را نمي توان تغيير نگاه رهبرانقلاب دانست. اگربارديگر اين بيانات را مرور کنيم خواهيم ديد «بدبيني» به آمريکا نه تنها همچنان در اين بيانات موج مي زند که حتي از جهتي بيشتر از سخنراني اول فروردين است چرا که در آن سخنراني ايشان در بيان دلايل دشمني آمريکا با ايران برسرمسئله هسته اي تمرکزتحليلشان را بر اهميت منابع انرژي در دنيا گذاشته بودند اما در تحليل اخير موضوع چالش نظام سلطه با هويت انقلاب اسلامي را که بسيار مبنايي تر است محور دشمني با ايران توصيف کردند.
آيا هدف ديگري نيز قابل تصور است؟
با توجه به فضاي سياسي حاکم بعد از راي آوردن جناب آقاي روحاني شايد ساده انگاري باشد که ما بگوييم رهبرانقلاب در استفاده مجدد از کليدواژه «نرمش قهرمانانه» تنها به دنبال تکرار مواضعشان بوده اند تا نشان دهند هيچ گاه مخالف نرمشي که در آن "منافع ملي" و "عزت" ما زيرسوال برود نبوده اند. هرچند که اين هدف در اين «شرايط زماني» از اهميت بالايي برخوردار است اما حتي اگر نخواسته باشيم بگوييم "هدف" اجازه دهيد "نتايج" استفاده مجدد از کليدواژه نرمش قهرمانانه را که داخل و خارج کشور بسياربازتاب داشته است را مورد بررسي قرار دهيم.نمي توانيم تصريح نکنيم پيامد استفاده از اين کليدواژه اين بود که بخش اصلي تحليل رهبرانقلاب تحت الشعاع آن قرار گرفت اما در کناراين مسئله، دستاورد مهم ادبيات نرمش قهرمانانه توسط رهبرانقلاب کاملا نشان از حمايت ايشان از رئيس جمهورمنتخب در اجراي برنامه هاي سياست خارجي اوست. آقاي روحاني، هم در زمان تبليغات انتخاباتي و هم از اولين مصاحبه مطبوعاتي خود بهعنوان رئيس جمهور تا مقاله اي که در روزنامه واشنگتن پست منتشر کرده است، براصولي تاکيد کرده که مولفه هاي همان نرمش قهرمانانه است.
يعني اصرار وي بر اينکه «ديگر دوره تعليق غني سازي گذشته است»، «دولت يازدهم در اصول و مباني سياست خارجي تجديدنظر نمي کند»، «براي ما، تسلط يافتن بر چرخه سوخت اتمي و توليد توان هسته اي مسئله اي هويتي است » همه نشان مي دهد ايشان به دنبال دادن امتيازهاي غيرمنطقي و خلاف منافع ملي کشور نيستند البته نبايد از نظر دورداشت که از تحليل محتواي اظهارات آقاي روحاني مخصوصا صحبت هايشان در آستانه سفر به نيويورک اين گونه برداشت مي شود که آقاي رئيس جمهور ضمن تاکيد بر رعايت اصولي که مورد تاکيد رهبرانقلاب است اگر به «نتيجه بخشي» مذاکرات «خوش بين» نباشند اما خيلي هم به آن «بدبين» نيستند. اين مسئله را در صورت صحت حتي اگر بتوان اختلاف سليقه اي بين ايشان و رهبرانقلاب دانست امري طبيعي در ساختار نظام اسلامي است.
استفاده مجدد رهبرانقلاب از کليد واژه نرمش قهرمانانه که به رغم استمرار «بدبيني» صورت گرفته است، عملا اين امکان را به رئيس جمهور منتخب داد که تحليل و برنامه مورد نظرشان دچار بن بست نشود و وي بتواند آن را پيگيري کند مخصوصا آنکه مخالفاني جدي در آمريکا هستند که با ذکر اين که درباره مسئله هسته اي در ايران رئيس جمهور جديد اختياراتي ندارد، به اين وسيله بر سر راه اقدامات ديپلماتيک آقاي روحاني مانع تراشي مي کردند که با اين تدبير رهبري و بازتاب بين المللي آن اين مانع تراشي ها نقش برآب شد. علاوه برآن در حوزه ديپلماسي عمومي نيز واقعيت اين است که پيش از اين هرچه رهبرانقلاب با ادبياتي منطقي به بيان مواضع مستدل جمهوري اسلامي مي پرداختند امپراتوري رسانه اي غرب با سانسور و بازنمايي تحريف شده، آن ها را مواضعي غيرمنطقي تصوير مي کرد اما در اين مقطع برداشت اشتباه آن ها باعث شد پيام مواضع منطقي ايران به دنيا برسد.
يا نتيجه يا اجماع داخلي
خلاصه آنکه نتيجه مهم استفاده مجدد از کليدواژه «نرمش قهرمانانه» بعد از تصريح ايشان بر تحليلي از چالش بين انقلاب اسلامي و نظام سلطه، علاوه برآنکه بر منطقي بودن مسئولين جمهوري اسلامي تاکيدي مجدد داشت، باعث شد راهبرد آقاي روحاني براي پياده کردن تحليل و برنامه اش هموارتر شود و چون مواضع اعلام شده توسط ايشان مطابق اصول نظام و منافع مردم بوده است، اگر اين برنامه به نتيجه رسيد جمهوري اسلامي از فضاي جديد بعد از انتخابات رياست جمهوري استفاده کرده است و به آنچه به دنبالش بوده رسيده است و اگربه دليل تماميت خواهي آمريکايي ها در عمل نتيجه اي عايد نشد، آنگاه هم دنيا فهميده است که مشکل اصلي در مسئله هسته اي، آمريکا است و هم اجماعي کامل در داخل کشور ايجاد مي شود.
دکتر امیر محبیان با اشاره به عواملی که باعث رسيدن به نوعي از توازن که شرط هر مذاکره متعادلي است؛در مقاله ای که با عنوان«فرصت ها و محدوديت هاي غرب در تعامل با ايران»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رسید اینگونه نوشت:
فرصت ها در عرصه سياست بسيار گذرا تر از زندگي روزمره هستند؛زيرا عوامل بسياري بر کوتاهي عمر آن تاثير مي گذارد.دهه ها روابط پرچالش ميان ايران و قدرتي مهار ناپذير و متجاوز به نام ايالات متحده که سرسلسله قدرت هاي غربي به شمار مي رود؛در روزهاي اخير به نقاط حساس و مهمي رسيده است.نقطه اي که مي تواند در صورت فهم درست آن به نقطه عطفي تبديل شود.اما کدامين عوامل باعث رسيدن به نوعي از توازن که شرط هر مذاکره متعادلي است؛شده است؟
1.مقاومت و عزم ملي- مقاومت ملت ايران در برابر فشارها ي سياسي؛ اقتصادي(تحريم ها) و رواني عملا به رقباي ايران فهماند که فاکتور مهم و تاثير گذاري بنام ايران از معادلات منطقه و جهان حذف شدني نيست.
2.وحدت و کارآيي فرماندهي- عبور ايران از تله هاي داخلي چون وقايع سال 88 و حاکميت دو گانه که در برابرش نهاده شده بود تا وحدت فرماندهي آن را در شرايط حساس زير سئوال برد؛قدرت مديريت رهبري ايران را نشان داد.
3.پيام انتخاب احمدي نژاد- ارسال سيگنال ايران به غرب دردوران احمدي نژاد نشان از آن داشت که در صورت ادامه فشارها ايران تا چه حد مي تواند پيش بيني ناپذير بوده وايران قادر است در حيات خلوت آمريکا نيز حضور موثر داشته و موضع تهاجمي اتخاذ نمايد.
4.پيام انتخاب روحاني- ارسال اين علامت از سوي ايران که قدرت انعطاف نظام سياسي و دموکراتيک ايران قادر است امکان تفاهم بر پايه مدل برد-برد را فراهم آورد.
5. نقش ايران در مديريت امت اسلامي- از بيست سال پيش جهان تغييرات مهمي را در حوزه راهبردي شاهد بوده است ؛ ورود فاکتور اسلام به معادلات جهاني قابل مشاهده است .تلاش غرب براي کنترل يا انحراف اين فاکتور به نتايج مخربي انجاميده است.اين فاکتور بر اساس واقعيت هاي اجتماعي و سياسي روزبه روز قويتر خواهد شد و دخالت آمريکا و غرب فقط آن را راديکالتر خواهد کرد.هدف نهضت اسلامي تعامل مثبت با ساير ملل و تمدن هاست؛به شرطي که غرب از تلاش براي مقابله يا زشت سازي چهره آن دست بردارد. غرب در صورت خروج از پيله غرور در مي يابد ؛ ايران اسلامي موتور محرکه امت اسلامي بوده و نيز تاثيري کليدي درجهت گيري هاي تعاملي و خردمندانه آن دارد.آلترناتيو ايران در اين زمينه جريانات سلفي و ارتجاعي هستند.مقابله با ايران يعني مقابله با تعامل و ترجيح چالش کور.
6.بازي شناسي ايران- البته ترديدي نيست که عامل سوريه وبازي خردمندانه ايران در موضوع حمله آمريکا به عراق و افغانستان نيز نشان داد که چينش مهره ها و تنظيم بازي ازسوي ايران به گونه اي انجام گرفت که نيروي نابود کننده ارتش آمريکا در خدمت اهداف استرتژيک ايران قرار گرفت.بنابراين عوامل قهرآميز لزوما به ضرر ايران عمل نخواهد کرد.مجموع عوامل آشکار فوق و عوامل پنهان ديگر غرب و بويژه آمريکا را در مسيري قرار داده است که در صورت درايت از فرصت چرخش از راهبرد تنازعي به راهبرد تعاملي بهره گيرند.اما اين فرصت داراي محدوديت هاي خاص خود است:
1.محدوديت زماني:از شش ماه ديگر حرکت سياسي براي انتخابات مجلس عملا کليد مي خورد و موفقيت يا عدم موفقيت روحاني در سياست ها
من جمله گره گشايي در روابط خارجي به موضوع چالش ها تبديل خواهد شد.بعيد نيست در صورت عدم گشايش گره ها تا آن زمان فرصت از ميان رفته و حتي گره ها محکم تر گردد.
2.امکان تغيير شرايط: شرايط منطقه اي و داخلي (موقعيت روحاني) در وضعيت سيال قرار دارد؛نقطه مذاکره پذير که تلاقي منافع را اقتضا کرده است با ورود عاملي کوچک از تعادل خارج شده و طرفين ديگر شرايط را به نفع خود نخواهند ديد.
***
تاريخ، سياستمداران را لزوما بدليل گفته ها يا اقداماتشان قضاوت نخواهد کرد بلکه ناگفته ها و ناکرده هايشان نيز معيار قضاوت قرار مي گيرد.بايد منتظر بود و ديد آيا سياستمداران کنوني جهان قادرند بار تنش را از دوش ملل بردارند يا خير؟
در ادامه به دیدار اول چاپ شده در روزنامه جام جم با عنوان«واژه های جریان ساز»به قلم مهدی فضائلی اشاره میکنیم:
«نرمش قهرمانانه» کـــلیـــدواژهای است که اگرچه پیشینه طولانی دارد ولی به دلیل شرایط خاص کنونی، تحلیلگران و اصحاب رسانه را در داخل و خارج کشور برانگیخت و موج گستردهای را به راه انداخت.این یادداشت به نکاتی برای بهرهبرداری صحیح از کلیدواژه «نرمش قهرمانانه» میپردازد.نخست این که «نرمش قهرمانانه» نه یک استراتژی بلکه یک تاکتیک یا حتی تکنیک و فن در عرصه دیپلماسی است.بنابراین اهداف و سیاستهای کلان نظام در عرصه سیاست خارجی به هیچ وجه تحتتاثیر این کلیدواژه تغییر نمیکند و فقط شیوه پیگیری و تحقق آنها آن هم در موضوعی خاص مثل «هستهای» متفاوت میشود. لذا چهبسا همزمان با نرمش قهرمانانه در موضعی، در موضع دیگر مقاومت قهرمانانه وظیـفه و مصداق تـــامین منافع ملی باشد.
دوم این که خدمتگزاران میدان دیپلماسی بدانند و میدانند که این عرصه، عرصه مبارزه و آنها سربازان خط مقدم این جبهه میباشند.بنابراین«نرمش قهرمانانه» یک سرفصل جدید برای خوشو بش دوستانه با حریف یا بهانهای برای امتیازدهی بدون گرفتن مابهازای همسنگ نیست. باب «نرمش قهرمانانه» در برابر آنها گشوده شده است تا از منافع کشور بهتر دفاع کنند؛ ابتدا مغلوب نشوند و سپس پیروز شوند.
سومین نکته این است که حریف ما در این میدان «دشمن» ماست. دشمنی که در هر فرصتی تلاش میکند بیشترین ضربه را به ما بزند و بیشترین نفع را عاید خود کند. بنابراین با حواس جمع و تیزبینی و فراست باید مراقب دشمنی اینچنینی بود. بدبینی به دشمن عینی واقعبینی است و خوشبینی، مساوی با غفلت از منافع و فریب دشمن را خوردن. لذا این عرصه، میدانی برای آزمودن دوباره دشمن هم هست تا معلوم شود در مقابل نرمش ما درشتی میکند یا او هم انعطاف نشان میدهد.
این روزها یادآور مقاومت قهرمانانه ملت ایران در هشت سال دفاع مقدس است و یادمان نرفته که پس از نرمش قهرمانانه امام در پذیرش قطعنامه، دشمن چگونه دوباره ساز و برگ نظامی خود را تجهیز کرد و ماشین جنگیاش را مجددا به راه انداخت و به مرزها حمله کرد و باز گسیل رزمندگان به جبههها بود که دشمن را بار دیگر به عقب راند!
چهارمین و آخرین نکته اینکه نرمش قهرمانانه باید ذیل و نتیجه عملی سه اصل عزت، حکمت و مصلحت باشد که پیش از این از سوی رهبر معظم انقلاب به عنوان اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تعیین شده است.
بنابراین هر نرمشی که قهرمانانه نباشد و منافع ملت ایران را تامین نکند، با اصول عزت و حکمت و مصلحت مغایر است و پذیرفته نخواهد شد. این سه اصل در کنار هم و مکمل یکدیگرند و نمیتوان به یکی از آنها تمسک و از اصول دیگر غفلت کرد.سخن آخر اینکه چشم ملت ایران به اقدامات سربازان خط مقدم دیپلماسی است تا ببینند از تکنیک نرمش قهرمانانه چگونه برای تامین عزتمندانه منافع ایران استفاده میکنند.
«اينست اعتدال در سياست »عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله هایش به چاپ رسانده است:
نخست وزير رژيم صهيونيستي، در عكسالعملي نسبت به مصاحبه دكتر روحاني رئيس جمهوري اسلامي ايران با شبكه تلويزيوني ان. بي. سي گفت: مصاحبه رئيسجمهور ايران نوعي بازي با الفاظ با هدف فريب دادن غرب است.اين سخن نتانياهو، چه درست باشد و چه درست نباشد، نشان دهنده تأثيرگذار بودن اظهارات رئيس جمهوري اسلامي ايران در مصاحبه با شبكه تلويزيوني ان. بي. سي ميباشد. اگر دكتر روحاني از اين مهارت برخوردار باشد كه بتواند از طريق بازي با الفاظ، به دام رسانههاي كار كشته نيافتد و از ميدان مصاحبه پيروز خارج شود، اين يك موفقيت است. و اگر چنين نباشد بلكه رئيسجمهور ايران بدون پرده پوشي، آنچه در ذهن داشته را به زبان آورده و با مصاحبه كننده در ميان گذاشته، با توجه به اينكه نخستوزير رژيم صهيونيستي از اين مصاحبه عصباني است، باز هم بايد پذيرفت كه اين مصاحبه با موفقيت همراه بوده است.
علاوه بر اين، اگر فرمايش معروف امام خميني را معيار قرار دهيم كه ميفرمودند هر وقت دشمن از ما اظهار عصبانيت ميكند بايد بدانيم كه كار درستي كرده ايم، نفس عصبانيت نخستوزير رژيم صهيونيستي از مصاحبه رئيس جمهوري ايران نشان ميدهد محتواي اين مصاحبه در جهت منافع ملي ايران قرار داشته و به زيان صهيونيستها بوده است. در اين واقعيت نميتوان ترديد كرد كه منافع رژيم صهيونيستي با منافع و مصالح ملت ايران قابل جمع نيست و اين دو در مقابل همديگر قرار دارند.بنابر اين، عصبانيت نخستوزير رژيم صهيونيستي و مذمت او از مصاحبه رئيسجمهور ايران، آشكارا نشان ميدهد اين مصاحبه توانسته تأثير خود را بگذارد و منافع نامشروع صهيونيستها را در معرض خطر قرار دهد.
اكنون به سراغ محتواي مصاحبه برويم و به اين سؤال پاسخ بدهيم كه چرا نخستوزير رژيم صهيونيستي از اظهارات رئيس جمهوري اسلامي ايران خشمگين است.
خبرنگار شبكه ان. بي. سي از دكتر روحاني پرسيد: آيا شما هولوكاست را افسانه ميدانيد؟دكتر روحاني جواب داد: "من، تاريخدان نيستم، سياستمدارم. چيزي كه براي ما مهم است اينست كه كشورهاي منطقه و مردم به يكديگر نزديكتر شوند و بتوانند از خشونت و بيعدالتي دوري كنند."اهميت اين پاسخ رئيسجمهور هنگامي روشن ميشود كه هدف خبرنگار شبكه ان. بي. سي از مطرح كردن سؤال درباره هولوكاست را بدانيم. او نيامده بود آقاي روحاني را در رسانههاي آمريكا و غرب مطرح كند و با نيت خالص رئيس جمهوري اسلامي ايران را به ملتهاي غربي بشناساند. رسانههاي غربي از اين قبيل مصاحبهها اهداف روشني دارند. نگاه خوشبينانه اينست كه آنها درصدد ادامه دادن به تبليغات خود درباره جمهوري اسلامي ايران هستند و ميخواهند به مردم خود بگويند در ايران تا نظام جمهوري اسلامي برقرار است هر كس قدرت اجرائي را دردست بگيرد، دشمن غرب است و تلاش ميكند منافع غربيها را هدف قرار دهد.
ولي نگاه بدبينانه يا شايد واقع بينانه اينست كه آنها ميخواهند چهرهاي كه مورد نظر خودشان است را از ايران ترسيم كنند و با مطرح ساختن موضوعاتي از قبيل هولوكاست و موجوديت اسرائيل، تلهاي بگذارند و رئيسجمهور ايران را به دام بياندازند. زيرا فكر ميكنند يا پاسخي ميدهد كه صهيونيستها و حاميان غربي آنها را عصباني ميكند و يا برعكس، طوري حرف ميزند كه مردم ايران از او ميرنجند. در هر دو صورت، آنها به هدف خود خواهند رسيد.پاسخ دكتر روحاني به اين سؤال خبرنگار "ان.بي.سي"، نقشه او را نقش برآب كرد. اين جمله كه "من تاريخدان نيستم، سياستمدارم". بايد براي خبرنگاري كه ميخواست رئيسجمهور ايران را به دام بياندازد، يك ضد حمله بود. به همين دليل، خبرنگار نتوانست اين موضوع را ادامه بدهد و به نقطه دلخواه خود برساند.
تفاوت روش دكتر روحاني در پاسخ دادن به سؤال اين قبيل خبرنگاران با افرادي كه خود را تاريخدان و سياستمدار و روان شناس و اقتصاددان و فيلسوف و همه فن حريف ميدانند و با اشتياق فراوان به هر سؤالي پاسخ ميدهند اينست كه اينان به همان دامي كه براي آنها پهن شده است ميافتند و آنكس كه چه بسا تاريخدان هم باشد ولي وارد اين بحثها نميشود، خود را با زيركي از دامها نجات ميدهد و به مسائل مهمتري ميپردازد. تفاوت مهمتر اينست كه نيفتادن در دام رسانههاي غربي، بهانهاي براي وارد ساختن آسيبهاي فراوان به كشور و منافع ملت به دست آنها و دستهاي پشت پرده و صحنهگردانان نميدهد ولي كساني كه در اين دام ميافتند براي ارضاي نفسانيات خودشان، زمينه را براي وارد شدن ضربات زيانبار به كشور و ملت فراهم ميكنند. تفاوت ديگر اينست كه صهيونيستها، كه چه بسا طراحان پشت پرده اين قبيل سؤالها هستند، با جوابهاي غيرزيركانه مسئولين ما به هدف خود ميرسند ولي با مواجه شدن با جوابهاي زيركانه، دچار مشكل ميشوند و از فرط خشم و عصبانيت، اظهارات رئيسجمهور را فريبكاري مينامند!
نكته جالب توجه اينست كه زيركي در برابر خبرنگاران دام گستر، به عقبنشيني از مواضع اصولي نظام جمهوري اسلامي نيز منجر نميشود. در همين مصاحبه، خبرنگار "ان. بي. سي" درباره اينكه آيا رئيس جمهوري ايران به نابودي اسرائيل اعتقاد دارد يا نه، پرسيد و دكتر روحاني در جواب گفت: چيزي كه ما به دنبال آن هستيم، حاكميت اراده مردم است، ما به صندوق رأي اعتقاد داريم. رئيسجمهور افزود: اسرائيل، رژيمي اشغالگر و دولتي غاصب است كه به مردم منطقه ستم ميكند و با سياستهاي جنگ افروزانه باعث ايجاد بيثباتي در منطقه شده است."
جالبتر، پاسخ رئيسجمهور به اين سؤال خبرنگار "ان. بي. سي" است كه نظر وي را درباره سخن نخستوزير رژيم صهيونيستي كه گفته بود "آقاي روحاني گرگي در لباس ميش است" پرسيد و آقاي روحاني گفت: "اسرائيل كه يك رژيم غاصب و اشغالگر است، نبايد به خودش اجازه بدهد درباره دولتي كه با انتخاب دموكراتيك و آزاد روي كار آمده اظهارنظر كند."
اين پاسخها، از يكطرف حاوي مواضع روشن نظام جمهوري اسلامي درباره رژيم غاصب صهيونيستي و حقوق مردم فلسطين است كه بايد با رأي خود، دولت مورد نظرشان را در آن سرزمين مستقر كنند و از طرف ديگر هيچ بهانهاي به دشمن براي تبليغات عليه نظام جمهوري اسلامي ايران نميدهد. درست به همين دليل است كه نخستوزير رژيم صهيونيستي ناچار شده به اظهارنظري عاجزانه كه مخصوص ضعفا و شكست خوردگان است پناه ببرد.آنچه در اين مصاحبه توسط رئيسجمهور مطرح شد، منطبق بر خط مشي اعتدالي بود. اينست اعتدال در سياست، همان چيزي كه به عنوان جان مايه دولت تدبير و اميد مطرح است. انتظار عموم مردم اينست كه اين دولت در تمام زمينههاي ديگر به ويژه اقتصاد و فرهنگ نيز سياست اعتدال را تحقق بخشد. انتظار بالاتر اينكه دو قوه مقننه و قضائيه نيز با مشي اعتدالي به پيش بروند كه اگر چنين شود نظام جمهوري اسلامي به اهداف والاي خود دست خواهد يافت.
روزنامه ی دنیای اقتصاد مقاله ای از محمود صدری پیرامون سخنرانی پیش روی دکتر روحانی در روز سه شنبه با عنوان«نطق دکتر روحانی و مسوولیت بینالمللی»را در ستون سرمقاله هایش به چاپ رساند:
رییسجمهوری ایران، سهشنبه این هفته در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی میکند. روال این است که روسای دولتها یا فرستادگان آنها در نطق مجمع عمومی، آخرین مواضع کشور خود را درباره مسائل مهم داخلی، منطقهای و جهانی تشریح میکنند. مسائلی که دکتر حسن روحانی در نطقش مطرح خواهد کرد قاعدتا سه محور اصلی خواهد داشت: برنامه هستهای ایران، بحران سوریه، رابطه ایران و غرب در پرتو این دو موضوع.
1- برنامه هستهای ایران: مخالفان برنامه هستهای ایران و در راس آنها ایالات متحده، برای مخالفتشان دلایلی دارند که اساسا از جنس سیاست و نبرد قدرت در پهنههای منطقهای و جهانی است و پشتوانه حقوقی و علمی استواری ندارد. مقامهای ایرانی و غربی( اروپا و آمریکا) به خوبی به این موضوع واقفند. مخالفان ایران میدانند که این کشور با استناد به نص معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای، مجاز است به انرژی هستهای دست یابد و دستیابی ایران و هر کشور دیگری به انرژی پاک، گامی در جهت اجرایی شدن پیمان کیوتو در باب حفظ محیط زیست در پهنه جهانی است.
در واقع سرمایهگذاری کشورها در پژوهشهای علمی و ایجاد تکنولوژی هستهای، عمل به مسوولیت بینالمللی در زمینه محو آلودگی در سطح جهانی و آمادگی جمعی برای روزگاری است که انرژیهای فسیلی تکافوی نیاز جهان را نخواهند کرد. حال پرسش این است که با وجود این دغدغه مشترک جهانی، آمریکا و اروپا با چه منظوری، راه را بر گسترش دانش و تکنولوژی در ایران بستهاند و در همان حال در جاهای دیگر، از جمله اسرائیل، سکوت کردهاند و چه بسا تشویق هم میکنند؟ به این پرسش از دو منظر میتوان پاسخ داد. از منظر جمهوری اسلامی، مخالفت غرب با برنامه هستهای ایران، بخشی از مجموعه اقداماتی است که برای مهار جمهوری اسلامی به عنوان نظام الگو و رشکانگیز شکل گرفته است و هدفش وادار کردن ایران به عدول از مشی انقلابی و تن دادن به سلطه و چشمپوشی از استقلال رای و عمل مستقلانه است. از منظر غرب، نیز موضوع کمابیش همین است، اما با تعابیری دیگر بیان میشود.
به اعتقاد غربیها، نظام جمهوری اسلامی ایران، نظامی متعارف و داخل در منظومه بینالمللی نیست و چون به این منظومه تعلق خاطر ندارد، حفظ نظام جهانی از اولویتهایش نیست و هرگاه قدرت کافی داشته باشد، این نظم را بر هم خواهد زد؛ و برای اینکه ایران به چنین موقعیتی دست نیابد باید همه راههای منتهی به دانش و تکنولوژی را به رویش بست. برآیند این دو نگرش، بدگمانی شدید دو سویه است که در دهههای اخیر بسیاری از ظرفیتهای ایران را که میتوانست در خدمت رشد اقتصادی ایران و به تبع آن شکوفایی خاور میانه شود و موتور اقتصاد جهانی را کارآمدتر کند، هدر داده است.
ایران محق است که غرب را بابت دامن زدن به این بدگمانی شماتت کند، اما برای اینکه چنین شماتتی معطوف به منافع و مصالح ملی و ایضا مسوولیت بینالمللی باشد، قالب بیانی آن لاجرم باید دیپلماتیک و سنجیده باشد. زبانی که دولت و وزارت خارجه ایران در هفتههای اخیر برای بیان این هدف برگزیدهاند و چارهاندیشیهای رهبری معظم انقلاب، از پایبندی جمهوری اسلامی به مسوولیت بینالمللی حکایت دارد، و احتمالا دکتر روحانی در نطق خود خواهد کوشید این مسوولیتپذیری شجاعانه را به جامعه بینالمللی منتقل کند.
2- بحران سوریه: ایران از همان آغاز بحران سوریه، کشورهای جهان را از مداخله در امور داخلی این کشور برحذر داشت. موضع جمهوری اسلامی، با رابطه نزدیک تهران و دمشق در 35سال گذشته، همخوانی داشت و طبیعی بود که ایران از متحد سیاسی خود در روزگار سخت دفاع مقدس حمایت کند؛ اما جمهوری اسلامی جانب احتیاط را مراعات کرد و در کنار حمایت از دولت سوریه خواستار شکیبایی طرفین منازعه تا انتخابات سال 2014 شد؛ اما مخالفان داخلی و خارجیِ بشار اسد ناشکیبایی به خرج دادند و نتیجه کار ایشان و البته سوءمدیریت دولت سوریه باعث تشدید بحران و خونریزی و آوارگی مردم سوریه شد. حال جهان مانده است با کشوری جنگ زده، مخالفانی که حد نمیشناسند و دولتی که یا نمیخواهد یا نمیتواند انعطاف نشان دهد و اگر انعطاف نشان دهد معلوم نیست نظام سیاسی بدتری در سوریه شکل نگیرد.
دولت ایران اخیرا آمادگی خود را برای میانجیگری در بحران سوریه اعلام کرده است و احتمالا همین موضوع یکی از پارههای نطق رییسجمهوری ایران در سازمان ملل خواهد بود. ابعاد داخلی، منطقهای و جهانی بحران سوریه بزرگ است و کسی انتظار ندارد ایران به تنهایی عهدهدار حل چنین مسالهای شود؛ اما سهم ایران در این فقره هر قدر هم کم باشد، تعیینکننده است. کشورهای موثر منطقه؛ یعنی ترکیه و عربستان سعودی با جانبداری یکسویه و آشکار از مخالفان دولت سوریه، قابلیت میانجیگری خود را از دست دادهاند؛ اما جمهوری اسلامی با وجود حمایت علنیاش از دولت سوریه، با طرح مساله انتخابات نگذاشته است همه پیوندهایش با مخالفان دولت سوریه گسسته شود و هنوز از وجاهت لازم برای پادرمیانی در بحران سوریه برخوردار است.
3- ایران و فضای بینالمللی: سیاست خارجی ایران بیش از هر چیز متاثر از مسائل یاد شده و ایضا مساله فلسطین و در سطوح بعدی، تحولات عراق و افغانستان است. ایران در گذشته توانسته است به مسوولیت بینالمللی خود در زمینه مهار رژیم طالبان در افغانستان و رژیم حزب بعث در عراق عمل کند. آن مسوولیتپذیریها در مقاطعی روابط ایران و غرب را نیز تلطیف کرد؛ اما نتایج دلخواه حاصل نشد. از آنجا که دیپلماسی ذاتا عرصه شکیبایی است و همه یا حتی عمده هدفهای آن در کوتاهمدت به دست نمیآید، فرض بر این است که همواره میتوان به خلق موقعیتهای تازه دست یازید. اکنون ایران دو برگ برنده بزرگ در دست دارد.
اول اینکه با ابتکارات اخیر در زمینه تشنجزدایی در روابطش با غرب، در واقع بند اول دستور جلسه را نوشته است و در عالم دیپلماسی طرفی که پیشقدم میشود دارای آمریت اخلاقی میشود؛ و دوم اینکه همه مسائل خاورمیانه مستقیم و غیرمستقیم به ایران مربوط میشود و طرفهای بینالمللی منکر این وضع نیستند و حتی اگر بخواهند نمیتوانند، نادیده اش بگیرند. رییسجمهوری ایران به خاطر سابقه طولانیاش در دیپلماسی و مذاکره، توانایی انتقال این موضوعات را دارد و از هم اکنون میتوان حدس زد که رهبران و نمایندگان کشورهای جهان در مجمع عمومی سازمان ملل با دقت به سخنان وی گوش خواهند کرد.
حسین بهشت پور ،کارشناس مسائل بین المللی نیز در مطلبی که با عنوان« غرب و یک فرصت تاریخی» در ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز به چاپ رساند اینگونه نوشت:
همانطور كه انتظار ميرفت راه و روشهاي جديدي كه ايران براي مذاكرات هستهاي با طرفهاي غربي در پيش گرفته است، تاثير لازم را بر جاي گذاشته و اينك نوبت غربيهاست كه به روش جديدي كه ايران در پيش گرفته است، پاسخ روشني بدهند. سخناني كه آقاي روحاني در مقام رياستجمهوري ايران با شبكه آمريكايي «ان بيسي» انجام داده و ضمن اينكه خود را داراي اختيار تام براي حل پروندهاي هستهاي اعلام كرده است اما در عين حال بخش مهم ديگري هم دارد كه آن هم تاكيد رويكرد تعامل سازنده است. تعامل سازنده هم معنايي دو طرفه دارد يا به عبارت روشنتر تا دو طرف از موضع مثبت وارد گفتوگو نشوند، امكان برقراري تعامل به معناي واقعي وجود ندارد.همچنين مسئلهاي كه رئيسجمهور كشورمان در گفتوگو با شبكه «انبیسی» درباره داشتن اختيار تام براي مذاكرات هستهاي عنوان كرد، داراي آثار ديگري است كه بهعنوان مثال باعث ميشود مذاكرات در سطح بالايي اتفاق افتد.
بهطوركل تصميمگيري متمركز در مسائل سياست خارجي براي كشور داراي آثار مثبتي است و در اين راستا رهبر معظم انقلاب اينطور صلاح ديدند كه در مسئله هستهاي هم تمركز به وجود آيد. البته ايشان در جريان جزئيات قرار خواهند گرفت اما قدرت تصميمگيري را به رئيسجمهور دادند. در دوره گذشته شاهد بوديم كه نامهنگاريها در اين زمينه با مقام معظم رهبري صورت ميگرفت و رئيسجمهور از موضوعات هستهاي ابراز بياطلاعي ميكرد، اما اكنون رهبري با اختيار تام دادن به رئيسجمهور خواستهاند اين موضوع را به غربيها اعلام كنند، آنها با كسي مذاكره ميكنند كه ميتواند تصميمگيري كند و تصميمات او از پشتيباني رهبري برخوردار است. اين موضوع كمك ميكند مذاكراتي جدي درباره برنامه هستهاي ايران رخ داده و مذاكرات دسته چندم نباشد.
ضمن اينكه هوشمندي رئيسجمهور و وزير خارجه ايران بر تاكيد به روند برنامه محور مذاكرات و هدفمند بودن آنها و زودتر به نتيجه رسيدن آن باعث شده است كه طرف غربي كليه اين موضوعات را در دستور كار مذاكرات آتي قرار داده و به خواسته ايران پاسخ دهد. البته در كنار اين موضوعات بايد به اين نكته توجه داشت كه در وادي سياست سوابق افراد و رويكرد و جهتگيري آنها بسيار مهم است. اين موضوع باعث شده است كه با وجودي كه اكنون هم ايران غنيسازي اورانيوم را حق مسلم خود ميداند و تاكيد به اين موضوع دارد كه بمب هستهاي نميخواهد بسازد، اما به دليل نوع گفتار و جهتگیري مناسب دكتر روحاني و البته سوابق او، پاسخ به اين صحبتها منطقيتر صورت گيرد. در ضمن برخوردار بودن روحاني از حمايت مردمي و معتدل بودن او به صورت توأمان در سخن و عمل، طرف مقابل را مجاب كرده است كه از جهتگيريهاي گذشته فاصله گرفته و تغييراتي را حداقل در ادبيات خود به وجود آورد و منطقيتر موضوعات را بيان كند، اين موضوع مهمي است كه ميتواند به توافقات نهايي بر مسائل استراتژيك از جمله مسئله هستهاي ايران بينجامد.
مطلب محمد علی وکیلی که با عنوان«روحاني با دست پُر ميرود؟»در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار به چاپ رسیده است را از نظر میگدرانیم:
شايد کسي باور نداشت که وجود يک شخصيت ديپلمات در رأس يک کشور چقدر ميتواند فضاي سوء تفاهم را تغيير دهد و بن بست شکني کند. ولي تجربه رياست جمهوري دکتر حسن روحاني اين باور را به همراه آورد. روحاني يک ديپلمات است او در طول ساليان دبيري شوراي امنيت ملي و مسؤليت پرونده هسته اي، ياد گرفته است که اولين تصوير در صحنه سياست و در فضاي رسانه اي چقدر ميتواند در پيشبرد منويات موثر باشد. او تجربه اولين تصويرکه ازسلف خود يعني محمود احمدي نژاد به جهان مخابره شد و ذهنيت و افکار غرب را شکل داد در پيش روي دارد. ذهنيت منفي و همراه با تنفر در ذهن غربيها جاي گرفت و به دنبال آن موج ايران هراسي به راه افتاد. احمدي نژاد يک سال پس از رياست جمهوري خود تلاش کرد تا شايد بر اين موج فائق آيد و هر سال سفرش به آمريکا به اين هدف صورت ميگرفت ولي ديگر فايده نداشت. حسن روحاني با درک درست از اهميت تصوير اول اين نقش را به بهترين وجه ايفا کرد. تصويري که از او به غرب و افکار عمومي جهان مخابره شد، عبارت از يک شخصيت واقع نگر، منطقي و با گفتمان اعتدال بود.
اين چهره و آن گفتمان در متن رسانه اي غرب جاي گرفت و در نتيجه محبوبيتش، مطالبه ضرورت تعامل با ايران از طرف افکار عمومي و نخبگان غرب شکل گرفت. انتخاب تيم همکاران سياست خارجه وبخصوص شخص محمد جواد ظريف و انتقال پرونده هسته اي به ميز وزارت خارجه و همچنين انتصاب شمخاني به دبيري شورايعالي امنيت ملي، به تقويت چهره مثبت و دولت جديد کمک شايان کرد و حاوي پيام تغيير رويکرد جمهوري اسلامي بود. کلام سنجيده و بهداشت کلام رئيس جمهور در محاورههاي عمومي و در برخورد با مسايل بينالمللي، مدد رسان فضاي جديد گرديد. در آنسوي قصه،دولتمردان آمريکا و غرب با ارسال نامههاي سازنده، نشان دادند که پيام تغيير رويکرد در ايران را دريافته اندو آماده پاسخگويي مناسب ميباشند. از سوي ديگر با تدبير رهبر انقلاب، شائبه چند قطبي درتصميم گيريهاي مسئولان نظام منتفي گرديد و روحاني با اختيار کامل عزم سفر کرده است. صحبتهاي راهگشاي رهبري در جمع سپاه پاسداران و تائيد شان بر نرمش قهرمانانه، دست روحاني را براي يک سفر تاريخي و نتيجه بخش پُر نمود. اين صحبت نقطه عطف معرفتي در رويکرد جمهوري اسلامي با نظام بينالملل بحساب ميآيد. به هر حال در کشوري چون ايران و در زمانه کنوني، همواره شرايط به گونه اي پيش ميرود که يا بايد حسيني عمل کرد و يا بايد حسني انتخاب نمود.
بخشي از نيروهاي انقلاب با تفسيري خاص، راه انتخاب حسني را مجاز نميشمارند و آنرا عدول از انقلابيگري ميپندارند ولي برخي ديگر معتقدند که جمع بين آرمان،واقعيت و مصلحت، راه دينداري امروزي و تنها وسيله کشور داري ميباشد و اتفاقاً وظيفه اصلي رهبري انقلاب نيز در تشخيص همين مصلحتها ميباشد. اينکه کي و کجا و در چه شرايطي بايد حسيني عمل کرد و کجا بايد حسني بود. آنچنانکه رهبري انقلاب در ابتداي دولت اصلاحات فرمودند: اصل حاکم بر روابط ايران و غرب مصلحت، حکمت و عزت ميباشد،اصلي که به نظر نگارنده ترجمان امروزي نرمش قهرمانانه ميباشد. حال روحاني با اين سرمايه عزم سفر کرده است او از يک سوي منتخب اکثريت مردمي است که خواهان تغيير در شرايط کنوني ميباشند و از سوي ديگر مواجه با امواج مثبت در فضاي بينالملل است و دستش براي باز کردن قفل بن بستهاي ديپلماتيک پُر ميباشد. شرايط به گونه اي شده است که ديگر طرح امکان ديدار مستقيم بين رئيس جمهور ايران و آمريکا در سفر روحاني به نيويورک، کسي را وادار به فرياد وااسلاما و وا انقلابا نميکند.
به عبارتي تابوي مذاکره مستقيم بين سران دو کشور شکسته شده و طرح چنين امکاني در فضاي گفتماني دو ملت با پذيرش و مقبوليت برخوردار ميباشد. اين مجموعه عوامل دست به دست هم داده اند تا همه کارشناسان با خوشبيني، سفر هفته جاري آقاي روحاني به آمريکا را رصد نمايند و بسياري آنرا در تاريخ روابط جمهوري اسلامي و آمريکا نقطه عطف بحساب آورند. بايد اميدوار بود که همه چيز به شکل اين روزها با خوشبيني پيش رودو پنجره گشوده شده به باز شدن درب هادر چهار چوب منافع دو کشور منتهي شود.طبيعي است هم آمريکائيها به اين نتيجه رسيده اند که بدون ايران و با ناديده انگاشتن جمهوري اسلامي امکان، حل و فصل مسايل بينالمللي وجود ندارد و ايران هم در نتيجه عدم ارتباط مساوي با آمريکا گرفتار زيانهاي بسيار ميباشد. شايد فضاي بينالملل و تکثير قدرتهاي بينالمللي کمک کند تا آفتاب خوشبيني کنوني، کوه يخ روابط ايران و آمريکا را زودتر از موعد آب نمايد و قفل 35 ساله روابط با کليد تدبير گشوده شود.
در آخر سرمقاله روزنامه حمایت را از نظر میگذرانیم که به قلم علی تتماج با عنوان«ترفند جدید دشمنان»در ستون یادداشت های این روزنامه به رشته تحریر در آمده است:
دشمنان سوریه بسیار تلاش کردهاند تا مجموعهای از چالشها را پیش روی این کشور قرار دهند؛ اما با وجود تمام این تحرکات آنها نتوانستند طرح اقدام نظامی ضد سوریه را اجرایی سازند و در نهایت وادار به عقبگرد شدند. نکته قابل توجه در این عرصه تحرکات دشمنان داخلی و خارجی سوریه برای فضاسازی در نشست سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل است. از یک سو کشورهای غربی و عربی و صهیونیستها با فضاسازی و تبلیغات گسترده تلاش دارند تا چنان القا سازند که سوریه عامل استفاده از تسلیحات شیمیایی بوده و باید مجازات شود. آنها با فضاسازی رسانهای سعی بر آن دارند تا فضایی سنگین برای سوریه و متحدان آن در سازمان ملل ایجاد کنند تا به زعم خود بتوانند اجماعی جهانی را ضد این کشور در نشست سالیانه سازمان ملل ایجاد کنند از سوی دیگر گروههای معارض و ارتش آزاد که دستشان به خون هزاران انسان بیگناه آغشته است نیز به دنبال مظلومنمایی و به نوعی کسب مشروعیت در نشست سازمان ملل هستند.
در این چارچوب آنها یک اصل را در پیش گرفتهاند و آن حربه اعلام دوری از القاعده و گروههای تروریستی است. در حوزه نظامی ارتش آزاد ادعا میکند که به مقابله با القاعده پرداخته و نابودی النصره را خواستار شده است. در حوزه سیاسی نیز سران خارج نشین به رهبری الجربا چنان ادعا میکنند که راه آنان از القاعده جدا بوده است و خواستار رویکرد جهانی برای مقابله با آن شدهاند. مجموع این تحرکات از سوی دشمنان داخلی و خارجی سوریه در حالی صورت میگیرد که پرونده آنها نشانگر ارتباط گسترده آنها با گروههای تروریستی است به گونهای که تأمینکننده نیازهای مالی و تسلیحاتی این گروهها بوده و حتی خودشان آنان را از سراسر جهان راهی سوریه کردهاند. آنها اکنون با ادعای انزجار و دوری از این گروهها برآنند تا خود را از مسئولیت جنایات این گروهها و استفاده آنان از سلاح شیمیایی برای کشتار مردم تبرئه کنند.
هدف نهایی آنها از این رفتارها ارایه پروندهای پاک از خود در نشست سازمان ملل است تا در ورای آن بتوانند طرح افزایش فشار بر سوریه و البته کسب مشروعیت برای معارضان را اجرایی سازند. غرب تلاش دارد تا به دخالتها در سوریه مشروعیت دهد تا در نهایت حامیان سوریه یعنی جبهه مقاومت و روسیه وادار به پذیرش خواستههای آنها در صدور قطعنامه الزام آور علیه سوریه شوند.کسانی که در اجرای سناریوی جنگ ناتوان بودهاند اکنون بر آنند تا از طرح فضاسازی و البته اعلام انزجار از گروههای تروریستی که خود پدیدآورنده آنها هستند راه را برای اجرای توطئهای دیگر علیه سوریه هموار سازند تا زمینهساز دخالتهای جدید در امور این کشور باشند.
دیدگاه شما