اوقات شرعی

 

آخرین اخبار

21. اسفند 1394 - 21:31   |   کد مطلب: 17123
همراه با کاراون 12 شهید گمنام در همدان؛
و حالا پس از سال ها چشم انتظاری، قصه مظلومیت آغاز می شود...
حالا که این قصه میخواهد تمام بشود مادر نای ایستادن ندارد،کسی را نمیشناسد،کمرش راست نمیشود و تنها تکلمی است که طبیب پرهیز میدهد مادری را از شنیدن خبر آمدن فرزندی هرچند نحیف..هرچند بی سر...
و حالا پس از سال ها چشم انتظاری، قصه مظلومیت آغاز می شود...

به گزارش صبح الوند، مونا اسکندری خادم کاروان شهدای گمنام در یادداشتی نوشت:

بالای سرش قرآن میگیرند مادر را میبوسد شاید هم درآغوش بگیردش خداحافظی میکند بند پوتین میبندد و میرود.

و قصه انتظار شروع میشود.

ثانیه ها کش می آیند، جمع های خانوادگی غریب میشود، خنده ها بدون او تلخ می شود و چشمها به در خشک می شود و گوشها به صدای تقه ی دری تیز...

بیست و نه سال لالایی مادر بزرگ برای نوه هایش ، آمدن یلی است که رفت تا مقابل دشمن بایستد.

بیست و نه سال سبزه گذاشتن جای دلبندی که نیست .

بیست و نه سال ماندن لقمه در گلو از غذایی که او دوست داشت و آه کشیدن از دیدن کارت عروسی .

حسرت دامادی..خریدی..عصای دستی...

حالا که این قصه میخواهد تمام بشود مادر نای ایستادن ندارد، کسی را نمی شناسد، کمرش راست نمی شود و تنها تکلمی است که طبیب پرهیز میدهد مادری را از شنیدن خبر آمدن فرزندی هرچند نحیف..هرچند بی سر...

حالا قصه مظلومیت آغاز می شود.

قصه مادری که برای داشتن تنها قدرت تکلمش باید بی خبر از آمدن پیکر فرزندش باشد.

دفتر انتظار او باید باز باشد تا روزی دیگر...

شهید هاشم آزاد بخت، بی خبر از مادر در گلزار شهدای تویسرکان با خانواده اش دیدار تازه میکند تا فردا روزی به خاک سپرده شود.

و حالا پس از سال ها چشم انتظاری، قصه مظلومیت آغاز می شود...
و حالا پس از سال ها چشم انتظاری، قصه مظلومیت آغاز می شود...

دیدگاه شما

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
کنگره ملی8000شهیداستان همدان