به گزارش صبح الوند به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به غیر از سال های محدود حضور لیبرالهایی نظیر بازرگان و بنی صدر، هیچ گاه خطری نظیر تفکرات و اقدامات دولت اصلاحات، اصول انقلاب اسلامی را تهدید نکرد. پیش گرفتن راهبرد بعضاً التقاطی(لیبرالیسم-اسلام) و از طرفی بروز عملی سکولاریسم در بسیاری از تصمیمات دولت راه انقلابی گری را به کج راهه ای ناخوشایند پیش برد که در نهایت پس از 8 سال با وجود تایید صلاحیت شدن نماینده منتسب به اصلاح طلبان، نتوانست آرای مردمی را از آن خود کند چرا که مقبولیت عمومی برای پذیرش تفکرات و روش های دولت دیگر وجود نداشت. این زمزمه جدایی مردم از اصلاح طلبان از سه سال قبل یعنی انتخابات شورای شهر سال 81 که منجر به حضور طیف عظیمی از اصول گرایان در شورا شد، به گوش می رسید که در نهایت سال 84 کار اصلاح طلبی به طور جد یکسره شد.
مهمترین مساله ای که در دولت اصلاحات خدشه بزرگ به منافع ملی و زیان بزرگ به اصول انقلاب وارد کرد، افراط بزرگ در حوزه غرب گرایی و تمایل شدید به سلوک و روشهای اداره ممالک غربی بود که منجر گردید در نگاه دولتمردان و یاران رئیس جمهور، بسیاری از اصول اسلام و انقلاب زیر سوال برود و هر روز شنیدن توهین به مقدسات اسلام در رسانه های دولت اصلاح طلب امری عادی به نظر میرسید.عشق رابطه با امریکا به انحا و روشها در دولت اصلاحات موج میزد و البته ترس از هیبت امریکا بارها خود را در دولتمردان اصلاح طلب نشان داده بود. این سرمستی و ذوق زدگی از حضور در اریکه قدرت، همه آن تفکرات را با ساز و دهل در همه محافل جار زدند و همگان پی به هدف تیشه بالا برده شده در دولت اصلاحات بردند که درخت تنومند انقلاب را مورد هدف خود قرار داده بود.
گریز به انتخابات ریاست جمهوری 92 و توجه به آن از دریچه تحلیل اقدامات و تصمیمات دولت یازدهم نشان می دهد که دولت تدبیر و امید، هم در دولت 8 ساله اصلاح طلبان و میزانی هم در دولت دهم، افراط و تفریط هایی را شاهد بود و با این ارزیابی، شعار خود را اعتدال نام نهاد. اعتدالی که این شائبه را حاصل کرد که این دولت نقطه وسط دو جریان اصلاح طلب و اصول گراست لذا توانست تا حدی اقبال عمومی را به خاطر شعار مطروحه جذب کند و بخشی هم دلایلی نظیر اختلافات کاندیداهای اصولگرا بود که به ریزش آرا و سرازیر شدن آن به سمت کاندیدای منتخب دولت یازدهم کمک کرد.
شعار اعتدال نقطه مرکزی تکیه دولت است و هر مسیری که انتخاب میشود با مفهوم اعتدال مورد توجیه قرار میگیرد. در این بین مهمترین مسالهای که تقریباً همهی انرژی دولت یازدهم مصروف آن شد، موضوع به سرانجام رساندن مذاکرات هسته ای بود. این مذاکرات که از سال ها پیش آغاز شده بود، در دولت یازدهم رنگ و بوی جدی به خود گرفت و از طرفی اما آن گونه که محسوس است گویا با میزان اصولیِ انقلاب قرار نیست به پایان برسد.
اصول انقلاب در رابطه با مذاکرات هسته ای در چند «کلید جمله» مهم و تبیینگر خلاصه می شود که توجه عملی به آنها یعنی عمل در جبهه انقلاب اسلامی تلقی می شود:
-تا زمانی که که امریکا از اسرائیل حمایت می کند، رابطه با آن هرگز صورت نمی گیرد
-ما تا آخر ایستاده ایم و با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد
-رابطه ما با امثال آمریکا، رابطه ملّت مظلوم با جهانخواران است
-ملّت ایران اگر می خواست که صلح آمریکایی بکند، همان اول از آمریکا جدا نمی شد
-مذاکره با امریکا فقط برای مسائل هسته ای است
-به مذاکرات خوشبین نیستم
-آمریکا عهدشکن است
این چند جمله اگر در تفکرات عدهای که بر سر میز مذاکره حاضر و قصد دفاع از منافع ملی را دارند، گنجانده شود، آن وقت جای نگرانی از بابت تخطی از اصول انقلاب قطعاً وجود نخواهد داشت.
کراراً به اثبات رسیده است که از آغاز دولت یازدهم، هدف تابوشکنی از رابطه با امریکا در دستور اکید قرار گرفته است. هر چند اصول انقلاب می گوید« مذاکره با امریکا فقط برای مسائل هسته ای است» ولی اظهارنظرهای جدی در حوزه رابطهای فرا هسته ای با امریکا در محافل مختلف از زبان برخی حامیان دولت زده می شود.از همان آغاز راه، کدخدا خطاب کردن امریکا توسط رئیس جمهور منتخب و تاکید بر مفید بودن رابطه با او، نقطه آغاز تحلیل ها شد.
از سویی هاشمی رفسنجانی رئیس محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام، که خود را پدر معنوی دولت یازدهم محسوب می کند و دولت یازدهم را محصول تلاش های خود می داند، این روزها در محافل بسیاری، مهمترین خط و اصل انقلاب را که تا آخرین لحظات عمر گرانمایه رهبر کبیر انقلاب مطرح بود و ایشان در همان روزهای پایانی عمر شریفشان به لعن امریکا پرداخته و نهی از رابطه با امریکا را موکداً اعلام داشتند، دستخوش تغییر و خدشه قرار داده است.
هاشمی صراحتاً 23 ماه مذاکرات هسته ای را به مثابه «تابو شکنی رابطه با امریکا» خطاب کرده و اظهار امیدواری نموده که در آینده میتوان روابط گسترده تری را ایجاد کرد.
این اظهار نظر ها ذهنیت بسیاری از دلسوزان انقلاب را به این موضوع متمرکز می کند که آیا علت طولانی شدن مذاکرات، یک نقشه برای رسیدن به یک هدفی بود که امروز هاشمی پرده از آن برداشته و نُقل مجالس سخنرانی خود کرده است؟ اگر اینگونه باشد -که نویسنده در حالتی بدبینانه آن را مطرح می کند- پس روال حرکت و گفتوگوهای خصوصی با دولتمردان امریکایی هم در هالهای از شائبه و شبهه فرو میرود. آنگونه که محسوس است اگر این تفکر در مخیله دولتمردان و اعضای تیم مذاکرهکننده هم نهفته باشد، تبعاتی حاصل میشود که آینده اسلام و انقلاب به خطر می افتد.
آنطور که به نظر میرسد-در حالت بدبیانه- سناریوی کشدار کردن مذاکرات، چند هدف فرعی و در نهایت یک هدف اصلی را در پی داشته است:
اهداف فرعی:
1- گره زدن حل همه مسائل به دستان امریکا
2- خسته و بیحوصله کردن و البته بیتفاوت کردن مردم نسبت به موضوع امریکا
3- ناگزیر نمایاندن رابطه با امریکا
هدف اصلی:
تابو شکنی از رابطه با امریکا
هر چند این اهداف در پی مقدماتی از اقدامات از جمله تخریب اقدامات دولت های گذشته برای مذاکرات و همچنین بستن دهان منتقدین و اتهام افراطی گری به اغلب منتقدین و تخریب شخصیت آنها انجام شد تا زمینه سازی برای ورود به مراحل بعدی حاصل شود.
به نظر این استراتژی که در زمان اصلاح طلبان با شدت و تندی بسیار دنبال شد و به نتیجهای که نرسید هیچ بلکه به رسوایی شدید آنها در فضای اجتماعی ختم شد، پس از 8 سال فرصت تفکر، تندی و تیزی تفکرات اصلاح طلبی گرفته شده و در کالبدی با پوستین شعار اعتدال نهفته و به خورد جامعه داده میشود.
وام داری دولت یازدهم به طیف اصلاح طلبان و البته هاشمی رفسنجانی باعث شده که یک تلفیق اساسی میان تفکرات آنها ایجاد شود و آن فریاد تند و تیز لیبرال دموکراسی اصلاح طلبی در حفاظی از انقلابیگری نهفته و اندک اندک مسیر را جلو ببرد.
تحلیل سست شدن امریکا در برابر ایران نیز شاید بخشی از باب قدرتی است که در طی یک دهه گذشته بدان دست یافتهایم ولی اگر قدری دقت شود، افعال و سلوک رفتاری را حریف از نمایندگان دولت یازدهم دیده است که چنین ذوق زده خود را در مسیر میبیند و حاضر است بر سر میزمذاکره بماند و نتیجه بگیرد. البته بدبینانه تر از همه اینکه طولانی شدن مذاکرات پایانی وین نیز می تواند جزئی از سناریویی باشد که شیب تند خط سازش را کم کند و در ظاهر تکاپو و ایستادگی را برای عوام به جلوه گذارد.
به هر حال اگر آنگونه که نویسنده در حالتی از بدبینی بدان پرداخته است، صحیح تلقی شود، این تازه آغازه یک راه تخریبی برای اصول انقلاب است که اولین گام آن برداشته شد. وقتی قدری دقیق نگاه میشود همان "فتح سنگر به سنگر" اصلاح طلبان با برچسب ولایتمداری و انقلابی گری در دولت یازدهم راه خود را هموار میکند. به عنوان مثال پس از فتح سنگرِ تابوشکنی رابطه با امریکا نوبت به تصاحب مجلس شورای اسلامی است و گامهای بعدی که متعاقباً هر تحلیلگر بصیر را می تواند تا آخر مسیر پیش ببرد.
حال سه موضوع اساسی در نتیجه مباحث فوق می توان بیان کرد:
اول اینکه به فرموده رهبر معظم انقلاب اعتماد کامل به تیم مذاکره کننده و دولت یازدهم وجود دارد و این فرمایش معظم له همیشه زمان ملاک عمل است ولی چنین اظهارنظرهایی توسط آقای هاشمی در جامعه خلاف منویات امام و رهبری بیان می شود. اگر دولت یازدهم صنمی با وی ندارد علناً به مواضع ایشان انتقاد کرده و مواضع هاشمی را شخصی خطاب کند و مرز خود را با چنین بیاناتی مشخص کند به همان صورت که منتقدین را مورد هجمه قرار می دهد، نسبت به چنین اظهارنظرهای شائبه برانگیز نیز واکنش نشان دهد.
دوم: دولت سرانجام دولت اصلاحات را پیشه خود کند. اعتدال معنای دیگری است که اگر اسلام را خوب بخوانیم مفهومی نامرتبط با آنچه دولت، امروز می نماید احصا می شود؛ پس اینکه تفکرات اصلاح طلبی را با پوستینی از انقلابی گری آغشته و به خورد مردم بدهیم، هر چند در کوتاه مدت دوام می آورد ولی تاب بلند مدت را نخواهد داشت و از صحنه اجتماع پس زده می شود کما اینکه اصلاح طلبان نیز ترد شدند و به انزوا رفتند.
سوم: این انقلاب، یک لطف الهی به ملت ایران بود که به امانت در این کشور قرار گرفت و کوتاهی ازپیمودن اصول این مسیر که امام عارفان و سالک الی الله آن را ترسیم کرده است، به وجود آید البته خواست خدا نخواهد گذاشت و برای عاملان آن جز رسوایی و ترد شدن از اجتماع بزرگ ملت دستاوردی نخواهد داشت. البته بدان هم توجه کنیم که تاریخ ثابت کرده است که اگر عده ای آمدند و اذهان را به سمت ناهمسو با اصول اسلام پیش بردند هم نزول عذاب به وجود می آید و هم خداوند عهد خود را که به امانت میان آنها گذارده است به جای دیگر و در میان ملتی دیگر می برد. مباد از آن قومی باشیم که که عهد الهی را خداوند از ما بگیرد.
محمدطاها علیزاده
دیدگاه شما