به گزارش صبح الوند، راز و نیاز شبانه با پروردگار و جنگ روزانه با دیوان کار خودش را کرد و از آنان نورانیتی ساخت که سالهای سال است مسافران این دیار چون پروانه دور این شمع ها می چرخند و خونشان همچون خون سرور و آقايشان حسين(ع) جوشان و خروشان است.
تمام مزه سفرهای راهیان نور به پابرهنه شدن و دویدن بر روی خاک های مملو از پیکر شهدایی است که روزی در این قطعه زمین بهشتی با هیچ روبروی دشمن می ایستادند.
همدانی ها هر ساله راهی این سرزمین های بهشتی بودند یکی از سرپرستان راهیان نور که به مدت 6 سال سرپرست اردوهای راهیان نوربود به گفتگو پرداختیم.
این بانوی همدانی که حالا عکس تمام سفرهای راهیان را در آلبومی قرار داده بود و از خاطرات آنها برای ما تعریف می کرد گفت: اردوهای راهیان معمولا از چند قسمت محلات و اقشار و دانش آموزی انجام می شد و ثبت نام کنندگان زیادی هر ساله متقاضی بودند.
وی افزود: ازچند شب راهی شدن ثبت نام ها شروع می شد و لحظه ای تلفن زمین نمی ماند از شهرستانها هم متقاضی داشتیم و سالی را یاد ندارم که همیشه پای حرکت و اتوبوس چند نفری نیامده باشند که اگر جا باشد با ما همراه شوند.
از پیر و جوان گرفته تا بچه و نوزاد در این اردوها به چشم می خورد اگر ساعت حرکت 8 صبح بود همه از ساعت 6 در محل حضور پیدا کرده و آماده حرکت بودند.
به گفته راویان که همیشه نقل می کردند سفر راهیان نور دعوتی است و شهدا برای تک تک افراد دعوت نامه می دهند گویا به همین شکل بود چرا که بعضی افراد در لحظه آخر که از روز اول دعوت شده بودند به عللی راهی نمی شدند و کسی که اصلا قصد آمدن نداشت در پلیس راه ملحق و راهی می شدیم.
از ابتدای حرکت بحث بر سر اینکه چه کسی جلو بنشیند ؟ در اتوبوس بانوان وجود داشت اما در نهایت فقط برای سرگرمی و خنده ای بیش نبود و همگی در هر جای ممکن مستقر می شدند و سعی در بهره وری معنوی از این سفر داشتند.
معمولا در سفرها 4 اتوبوس بودیم دو خانم و دو آقا که اکثر جوان بودند و تفاوتی که این اردوهای راهیان نور با سایر قسمت ها داشت افراد مختلف بودی که اردوهای راهیان نور ورزشکاران به چشم می خورد افراد یکدست نبودند و بعضی با حجاب و برخی بی حجاب ازهر قشری در این اردو حضور داشتنداما آنچه که اهمیت داشت این بود که در پایان اردو همه یکدست و یکصدا شده بودند و افراد را از روی ظاهر قضاوت نمی کردند.
یکی از بانوان همدانی که حجاب مناسبی هم نداشت مسافر پر و پاقرص این سفرها بود که در اردویی بیان کرد: تمکن مالی بالایی داریم و اگر ویزای یک کشور خارجی را جلوی قرار دهند با سفر راهیان نور را انتخاب می کنم و همیشه و هر سال که راهی می شوم در آخر سفر می گویم دیگر نمی ایم و بس است اما نمی دانم چرا هر سال راهی می شوم و آرامش عجیبی را در همین چند روز پیدا می کنم.
حرکت ماشین ها از سمت همدان و رسیدن اتوبوس ها نزدیک نماز مغرب و عشا در معراج و شهدا زیبا بود و جالبتر آنکه هر وقت ما می رسیدیم در روز قبل چندین شهید را تفحص کرده و در معراج قرار داده بودند.
در شب اول معمولا بچه ها خسته از راه و هر کدام سعی می کردند در خوابگاه مستقر و جای مناسبی را پیدا کنند همیشه در شب اول شام سبکی داده می شد و معمولا وقتی کاروان شب اول به معراج می رسید دوکوهه را بازدید نمی کردیم و همیشه از این قضیه شاکی بودیم که مسول کاروان شهید شمسی پور وعده زیارت شهدای دو کوهه را موقع برگشت می دادند.
صبح فردا همگی کاروان ها راهای مناطق می شدیم یک اتوبوس جا می ماند و یک اتوبوس زودتر می رسید همیشه اولین دیدار با شهدا در کنار رودخانه خروشان اروند بود و دیدن آن منظره زیبایی در اوایل صبح همه را سر شوق می آورد.
در اتوبوس ما معمولا از راویان هایی استفاده می شد که خود جانباز جنگ بودند و هر کدام در منطقه ای که جانباز شده و در عملیاتش شرکت می کردند روایت گری می کردند گویا اینها مانده بودند تا کاری زینبی انجام دهند و راویان رشادت های رفقای خود از زمان جنگ باشند سردار امیر فرجام یکی از راویان بود که مجروح جنگ بود اما چنان با صلابت از رشادت دوستانش صحبت می کرد که آن را می توانستیم لمس کنیم.
از آب اروند دری به سوی آسمان گشوده شده است
اروند با آنکه شهدای زیادی را در خود جای داده بود و آب وحشی که در آن از این سو به آن سو می شد اما آرامش عجیبی به انسان می داد خاطرات غواصی که در این آب چگونه به شهادت رسیدند .
در کنار اروند بازارچه هایی وجود داشت که افرادی برای خانواده خود از این بازارچه خرید و سوغاتی می خریدند.
معمولا بعد از اروند راهی اردوگاه شده و نهار را مسافران صرف می کردند و کمی استراحت چرا که منطقه بعدی طلاییه بود و مسافت زیادی را باید طی می کردیم آن
چه که در این سفرها عده زیادی را راهی کرد و سختی سفر را راحت می کرد وجود مسول کاروانی چون شهید علیرضا شمسی پور در کنار بچه ها و خاطرات زیبایی که از دوران جنگ تعریف می کرد خستگی کار را می گرفت و تمام سفر جاذبه بود و کسی خسته نمی شد.
طلاییه خاکش طلاست و فقط شهدا آن را شناختند
طلائیه در واقع یکی از محورهای مهم عملیاتهای خیبر ، بدر و کلید حفظ جزایرمجنون در طول جنگ بود چراکه تصرف طلائیه به معنی تثبیت پیشروی ایران در هور بود.
به محض ورود به این منطقه عملیاتی زیارتگاهی چشم را خیره می کند که افراد زیادی از شهدای گمنان داخل این زیارتگاه حاجت گرفته اند و هر کسی عازم راهیان می شود برای حتی دقایقی هم شده در این زیارتگاه مستقر و زیارت می کند.
وجود آب و خشکی در کنار این منطقه زیارتی صحنه زیبایی از طلاییه را به نمایش گذاشته است و کمتر کسی است که عازم راهیان شود و به طلاییه زیبا سری نزند.
روایتگری طلاییه بی نظیر است چرا که افراد به بیان خاطراتی می پردازند از زنده به گور کردن دختران ایرانی گرفته تا شهادت سربازان ایرانی طلاییه این سرزمین نورانی در غروب ها حال و هوایی عجیبی دارد و کاروان ها همگی سعی می کنند طوری حرکت کنند که عصر در طلاییه باشند و اما کاروان های ما همیشه از طلاییه عازم کربلای 4 و 5 می شد و تمام کاروان برای ورود به کربلای 4 بی قراری می کردند چرا که مسول کاروان شهید علیرضا شمسی پور و سید رضا موسوی و سر دار امیرفرجام که هر سه راویان کاروان های ما بودند همگی مجروح و جزو فرماندهان عملیات کربلای 4 بودند هنوز صدای ناله ها و ضجه های این سه عزیز در ذهن بچه های راهیان نور همدان مانده است.
کربلای 4 اوج غربت رزمندگان ایرانی
این کاروان طوری حرکت می کرد که در زمان شروع آغاز عملیات کربلای 4 همه در کشتی خرابی که کنار آب وحشی کربلای 4 لنگر انداخته بود مستقر می شدیم وجود نیش پشه ها همه را اذیت می کرد و کمتر کسی تاب ماندن داشت اما همگی برای شنیدن خاطرات این سه عزیز و رزمنده جنگی از جای خود تکان نمی خوردند.
سه راوی چنان عملیات کربلای 4 را تداعی می کردند و از رزمندگان غواص سخن می گفتند که گویی همان شب آغاز عملیات کربلای 4 است ناله های شهید شمسی پور در نیمه های شب که همیشه می گفت ستار ستار خسته شده ایم ما را به خود ملحق کنید به گوش می رسد (شهید ستار ابراهیمی درعملیات کربلای 4 نقش مهمی داشتند و به شهادت رسیدند) و گویا صدای او را شنیدند چرا که حاج علی شمسی پور در اردیبهشت سال 95 به یاران شهیدش پیوست.
همیشه مراسم کربلای 4 برای بچه های همدان به قدری سنگین بود که بعد از اتمام مراسم رمقی برای کسی نمی ماند اما در عین حال کمتر کسی هم بود که در این منطقه حضور پیدا نکند شاید نیمی از مسافران فقط به دلیل مراسم زیبای کربلای 4 سعی می کردند عازم کاروان های راهیان نور بسیج ورزشکاران باشند چرا که سه راوی بی نظیر داشت.
بعد از اتمام کربلای4 راهی اردوگاه می شدیم و بعد از صرف شام همگی از فرط خستگی به استراحت می پرداختیم.
در روز بعد گویا تغییر و تحولی در همه ایجاد شده باشد و همگی به دنبال راویان بودند و بهتر به خاطرات راوی ها گوش می دادند و در این بین راهی هویزه بودیم و نهار را در هویزه صرف می کردیم زیارت مزار شهید علم الهدی در هویزه حال و هوایی داشت و به قدری همگی از این مکان حاجت گرفته بودند که پر از سربندهای رنگی بود که هر کسی به نیت حاجتی گره زده بود.
هویزه و یاد شهید علم الهدی و یارانش
آنچه که از هویزه به یاد داریم گرمای زیادی بود که داشت و شاید به دلیل این بود که ما هر سال نماز ظهر و اصل گرمای روز به آنجا می رسدیم مسول کاروان در هویزه معمولا بچه ها را خوردن بستنی دعوت می کرد تا کمی از گرمای آنها کاسته شود
منطقه بعدی کاروان راهیان نور شلمچه و کربلای 5 بود که به گفته راویان در هر متر از خاک این منطقه ده شهید وجود دارد.
در شلمچه فاصله با کربلا فقط یک سلام است
در ورودی شلمچه خادمان با اسپند به استقبال می آیند و کمتر زایری را می توان دید که کفش به پا داشته باشد چرا که همه خاک آنجا را مقدس می دانند و پابرهنه در این منطقه مقدس قدم می گذارند به گفته عده ای تمام راهیان یک طرف و شلمچه یک طرف چرا که حال و هوای خاصی دارد و تمام کاروان ها نصف روز خود را در این منطقه می گذارنند .
اوج کارهای فرهنگی در این منطقه به چشم می خورد وجود ال سی دی های بزرگ در این منطقه و پخش مداحی و خاطرات شهدا از بلندگوهای آن جلوه بی نظیری می دهد و اگر کسی برای اولین بار به این مکان آمده باشد برای همیشه مسافراردوهای راهیان می شود.
آوردن خاک تربت از شلمچه برای شفای بیماران و گرفتن چفیه ها و وصیت نامه های شهدا که هر فردی به شانسی یک شهید را بر می داشت جالب بود و مناظر عجیبی را به تصویر می کشید.
مراسم کربلای 5 هم در سفرهای راهاین نور دست کمی از کربلای 4 نداشت و همه برای برگزاری آن بی قراری می کردند خواندن نماز مغرب و عشا بر روی خاک شلمچه گویا نماز در کربلاست چرا که در این منطقه نزدیکی به کربلا را به خوبی حس می کنیم.
روز آخر راهیان تنها منطقه بازدید شده فتح المبین است منطقه ای زیبا با گل های شقایق قرمزی که یکپارچه منطقه را فرا گرفته اند در این منطقه همگی پا برهنه هستند و در قطعه ای بالای تپه که مزار شهدای گمنام بود همگی گرد هم می آمدیم و به راویان گوش می دادیم دل کندن از فتح المبین سخت بود چرا که منطقه ای دیگر نبود و به سمت شهر خود حرکت می کردیم و شاید توقف کوتاهی به اصرار مسافران در دو کوهه داشتیم.
این سرزمین های مملو از رمل و خاک گویا حال و هوایی دیگری داشتند و ورود به شهرهای آلوده برای همگی سخت بود.
هنگام برگشت عده ای به بیان خاطرات می پرداتند و عده ای سوغاتی های را نشان می دادند و هوز سفر تمام نشده بود به دنبال سفر بعدی بودند.
تغییر و تحول معنوی را به راحتی می شد در چهره همه دید و حالا راننده ها که روز اول شاید به علت توقف های زیاد کمی غر میزدند با بچه ها رفیق شده و سعی می کردند به همگی خوش بگذرد.
مهدی بابایی فر مسول اردویی سپاه انصار الحسین (ع) همدان در گفت و گو با خبرنگار ما گفت: متاسفانه دو سال است به علت شیوع کرونا اردوهای راهاین نور کنسل شده است.
وی افزود: متقاضیان زیادی هر ساله از همه اقشار در این سفر شرکت می کردند و از مزایای معنوی این سفرها بهره می بردند اما دو سال است که مهمان شهدا نیستیم.
بابایی فر تاکید کرد: امسال تدارک یک برنامه راهیان مجازی دیده شد که چند روز پیش عده ای مستند ساز برای جمع آوری مطالب و تهیه فیلم و کلیپ راهی سرزمین های نور شدند تا بتوانند با تهیه مستندی از بی تابی زایران این زیارتگاه ها کم کنند.
و حالا بعد از گذشت دو سال از آخرین راهیان دلمان هوای دوکوهه کرده مثل آنکه به فکر دوست قدیمی افتاده باشی و مرور خاطراتش شاید برای لحظه ای خوشحالت کند اما لحظه به لحظه دلتنگش می شوی و به امید روزی که شاید همه مسافر کربلا شدیم.
گزارش از محبوبه اکبری
دیدگاه شما