به گزارش صبح الوند وبلاگ سخنرانی روزعاشورا و قیام 15 خرداد نوشته است، چند روز پیش از عاشورا، امام در جلسه ای با مراجع و علمای قم پیشنهاد کرد تا در روز عاشورا هر یک از آنان برای مردم و عزاداران حسینی در مدرسه فیضیه سخنرانی کرده و از مظالم و جنایات رژیم پرده بردارند. در آن جلسه همه از این پیشنهاد استقبال کردند، به همین دلیل وعاظ نیز در تهران و بسیاری از شهرستانها این خبر را به اطلاع مردم رساندند و به دنبال آن شور و غلیانی در میان مردم به وجود آمد و دهها هزار نفر از مردم تهران و سایر شهرها برای استماع سخنان تاریخی مراجع تقلید و علما در روز عاشورا به قم آمدند.
رژیم نیز برای منصرف ساختن مراجع و علمای قم از ایراد سخنرانی، تعدادی از روحانی نمایان به ظاهر خیر و مالاندیش را نزد آنان فرستاد تا ایشان را از آن کار باز دارند و سرانجام توانستند با خطرناک توصیف کردن اوضاع، بعضی را از آن کار باز دارند ولی جرات نیافتند که با امام دیدار کنند. روز عاشورا فرا رسید. آیتالله شریعتمداری صبح آن روز در منزل خود که مجلس سوگواری برقرار بود، در حضور صدها نفر از مردم حاضر سخنرانی کرد. او شایعه ارتباط مراجع با عبدالناصر و دریافت کمکهای مادی از وی را تکذیب و از روزنامهها که نقطه نظرات مراجع را درج نمیکنند انتقاد نمود و از رخنه عوامل اسرائیل (بهائیها) در ارکان مملکت و به سربازی بردن طلاب و دیگر اقدامات دولت ابراز تاسف کرد. وی همچنین اظهار داشت: مخالفتی با دولت نداریم و این دولت است که خود را با روحانیت درگیر نموده است. نوک تیز حملات آیتالله شریعتمداری متوجه دولت و مطبوعات بود و هیچگونه انتقادی از اقدامات سرکوبگرانه شاه و روابط گسترده رژیم وی با اسرائیل ننمود.
رژیم که مطمئن بود امام در صورت ایراد سخنرانی، حملات تندی به شاه خواهد کرد تلاش فراوان نمود تا ایشان را از ایراد سخنرانی منصرف سازد. از این رو پیش از ظهر روز عاشورا در حالی که امام در مجلس سوگواری منزل خود و در میان جمع عزاداران حضور داشت یکی از مقامات ارشد ساواک از طرف شاه نزد امام آمد و گفت: «از طرف اعلیحضرت مامورم به شما ابلاغ نمایم اگر امروز بخواهید در مدرسه فیضیه سخنرانی نمایید کماندوها را به مدرسه میریزیم و آنجا را به آتش و خون میکشیم». امام هم در پاسخ فرمود: «ما هم به کماندوهای خود دستور میدهیم که فرستادگان اعلیحضرت را تادیب نمایند». همچنین امام پیشنهاد همکاری مخالفان سیاسی رژیم شاه را قاطعانه رد کرد و امکان هر گونه بهرهبرداری سوء توسط آنان و یا رژیم را سلب نمود. آیتالله شریعتمداری نیز سعی کرد تا امام را از رفتن به فیضیه و انتقاد نمودن از شاه منصرف سازد که با بیاعتنایی امام مواجه شد.
رژیم که مطمئن بود امام در صورت ایراد سخنرانی، حملات تندی به شاه خواهد کرد تلاش فراوان نمود تا ایشان را از ایراد سخنرانی منصرف سازد
ساعت حدود 6 بعدازظهر عاشورای (1342) مصادف با 13 خرداد آن سال امام به طرف مدرسه فیضیه رهسپار شد تا سخنان تاریخی خود را در اجتماع گروه زیادی از مردم قم و روحانیون و هیاتهای عزادار که از تهران و سایر شهرستانها به قم آمده و مشتاقانه و بیصبرانه منتظر شنیدن سخنرانی امام بودند، ایراد نماید. در طول راه منزل تا مدرسه فیضیه و نیز صحن مدارس فیضیه و دارالشفا، صحن بزرگ حضرت معصومه (س) و صحن مسجد اعظم و پشت بامها و نیز میدان آستانه مملو از جمعیت بود. تعداد جمعیت را دویست هزار نفر تخمین میزدند که تا آن زمان بینظیر بود. برخی نیز که احتمال وقوع درگیری و تیراندازی ماموران نظامی با مردم را میدادند وصیت نموده و از خانههای خود خارج شدند و برخی نیز به سلاحهای سرد و بعضا گرم مسلح بودند و برخی دیگر در نقاط حساس مدرسه فیضیه سنگر گرفتند و آماده مقابله با هر گونه حمله ماموران رژیم شدند. یک موتور برق قوی نیز حاضر بود تا در صورت قطع برق توسط ماموران، بلافاصله مورد استفاده قرار گیرد. دوازده بلندگو در مدرسه فیضیه، مسجد اعظم، صحن حضرت معصومه (س) و میدان آستانه نصب شده بود و دهها ضبط صوت بزرگ و کوچک در کنار منبر آماده ضبط سخنرانی امام بود. دهها نفر نیز با قلم و کاغذ آماده نوشتن و یادداشت برداشتن از سخنان امام بودند.
با توجه به حوادث چند ماه گذشته از جمله واقعه فیضیه و سخنان توهین آمیز مکرر شاه و نوشتههای کذب و افترآمیز مطبوعات و اظهارنظرهای سخیف دولتمردان از طریق رسانهها... و از همه مهمتر اهمیت آن روز مقدس که احساسات مذهبی مردم به غلیان آمده بود، همه در انتظار سخنان مهیج، افشاگرانه و تاریخی امام لحظه شماری میکردند. امام در میان استقبال پر شور مردم انقلابی و در طنین فریاد تکبیر، صلوات و شعار از منزل خود خارج شد و نیم ساعت بعد به مدرسه فیضیه رسید و در جایگاه قرار گرفت و سخنرانی خود را آغاز کرد. امام پس از بیان فجایع دلخراش کربلا، حمله دژخیمان شاه به فیضیه را به واقعه کربلا تشبیه نمود که با شیون و زاری مردم حاضر توام گردید و آن فاجعه را که توسط ماموران رژیم شاه صورت گرفت به تحریک اسرائیل دانست و رژیم شاه را دست نشانده اسرائیل معرفی کرد.
اسرائیل نمیخواهد در این مملکت علمای اسلام باشد. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد... اسرائیل به دست عمال سیاه خود مدرسه فیضیه را کوبید، ما را میکوبد، شما ملت را میکوبد. و برای اینکه اسرائیل به منافع خود برسد دولت ایران به تبعیت از اغراض و نقشههای اسرائیل به ما اهانت کرده و میکند...
سپس با اشاره به التزام گرفتن ساواک از وعاظ که به شاه و اسرائیل بدگویی نکرده و نگویند که اسلام در خطر است اظهار داشت:
تمام گرفتاریها و اختلافات ما در همین سه موضوع نهفته است. اگر ما نگوییم اسلام در خطر است آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم شاه چنین و چنان است آیا آنطور نیست؟ اگر ما نگوییم اسرائیل برای اسلام و مسلمین خطرناک است آیا خطرناک نیست؟ و اصولا چه ارتباطی و تناسبی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت میگوید از شاه صحبت نکنید، از اسرائیل نیز صحبت نکنید؟ آیا به نظر سازمان امنیت، شاه اسرائیلی است؟
امام با «غلط» و «مفتضح» خواندن رفراندوم، به تبلیغات سوء رژیم اشاره نمود و زندگی ساده و بیآلایش روحانیون را با زندگی تجملاتی و پر زرق و برق شاه و دولتمردان مقایسه کرد و او را از عوام فریبی و وابستگی به بیگانگان بر حذر داشت و خطاب به وی فرمود:
خطاب به وی فرمود.
من به شما نصیحت میکنم ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم. دست از این اعمال و رویه بردار. من میل ندارم که اگر روزی اربابها بخواهند که تو بروی مردم شکرگزاری کنند. من نمیخواهم تو مثل پدرت شوی... نصیحت مرا بشنو، از روحانیت بشنو، از علمای اسلام بشنو، اینها صلاح ملت را میخواهند، اینها صلاح مملکت را میخواهند. از اسرائیل نشنو، اسرائیل به درد تو نمیخورد، بدبخت، بیچاره!...
اگر ما نگوییم اسلام در خطر است آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم شاه چنین و چنان است آیا آنطور نیست؟
در سایر شهرهای ایران نیز وعاظ بر بالای منابر جنایات رژیم شاه و دولت دست نشانده را افشاء و محکوم کردند. در تهران نیز آقای فلسفی در مسجد ترکها و در حضور بیش از یکصدهزار نفر از حضار در مسجد و بیرون از آن، طی سخنرانی مهمی، دولت علم را در ده ماده استیضاح کرد و آنرا غیرقانونی دانست و خواستار سرنگونی آن دولت شد.
مراسم عزاداری روز عاشورا و فردای آن روز عملاً به تظاهرات سیاسی میلیونی مردم علیه رژیم شاه تبدیل شد. در تهارن دستههای عزادار در حالیکه تصاویر متعددی از امام در دست داشتند و شعارهایی از قبیل «خمینی خمینی خدا نگهدار تو- بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو»، «خمینی بتشکن ملت طرفدار تو- میرود میرود دشمن خونخوار تو»، «مرگ بر این دیکتاتور» و ... در خیابانهای تهران به راه افتادند عزاداران از خیابانهای مرکزی شهر عبور کرده و در مقابل کاخ شاه (کاخ مرمر) شعارهای کوبندهای سر دادند. دانشجویان دانشگاه تهران نیز در روز یازدهم محرم به جمع تظاهرکنندگان پیوستند و با دادن شعارهایی به نفع امام و دکتر مصدق شور و نشاط بیشتری به تظاهرات دادند. نیروهای انتظامی و نظامی بنابر دستور، نظارهگر تظاهرات بودند و از هر گونه درگیری با عزاداران و یا بازداشت وعاظ و روحانیون تندرو خودداری میکردند و صرفاً موظف به تذکر به آنها در خارج از مجلس و تهیه فهرستی از اسامی آنها بودند. رادیو نیز در روزهای تاسوعا و عاشورا در ساعات مختلف گوشههایی از مراسم عزاداری و نوحهخوانی دستههای عزاداری تهران را که خالی از رنگ و بوی سیاسی بود پخش مینمود. این اقدام گرچه برای رفع اتهام ضد مذهبی بودن رژیم صورت گرفت اما از نظر تودههای مذهبی و مخالفان سیاسی رژیم به عنوان عقبنشینی رژیم در مقابل روحانیت تلقی گردید.
حوادث روزهای 10 و 11 محرم (13 و 14 خرداد)، در واقع لبیک به دعوت امام و نوعی رفراندوم عمومی علیه رژیم شاه بود. بازتاب حوادث این دو روز چنان گسترده و عمیق بود که حتی ساواک را وادار به اعتراف نمود. در پایان روز عاشورا و در حالیکه تظاهرات عزاداران در روزهای بعد نیز ادامه داشت، کارشناسان ساواک گزارش مبسوط و جامعی از بازتابها و نتایج سخنرانی امام و دیگر وعاظ تهیه کردند. در گزارشی که در پرونده آقای فلسفی مضبوط است آمده است:
دو سخنرانی شیخ محمدتقی فلسفی در مسجد ترکها در روزهای یکشنبه و دوشنبه [12 و 13 خرداد] هفته جاری، با انتشار اعلامیه خمینی، عکسهای متعدد و فراوان او در پایتخت و شعارهای کنایهداری که بر علیه شاه به نام «یزید» و «دستگاههای یزیدی» و «مریدان یزید» میداد [ند]، عکسالعمل بسیار بدی در بین توده مردم داشت. حملات دستهجمعی روحانیون و ملایان در روی منابر بر علیه شاه و دولت، حیثیت دستگاههای دولتی را پایین آورده و اگر حملات دسته جمعی ملاها و دستگاههای روحانی در دو ماه محرم و صفر ادامه یابد یقیناً سبب تهییج افکار عمومی خواهد شد و به تدریج نفوذ معنوی روحانیون و ملاها زیاد شده تا جایی که نفوذ کلام و اثر اعلامیه و یا نشریات آنها حوادثی نظیر آنچه در مشروطیت ایران میگذشت به وجود [خواهد] آورد.
... اگر موعظه ملاها [تنها] در مساجد ختم باشد خطرش کمتر از موعظه بر بالای منابر در ایام سوگواری است. زیرا در آنجا طرف کلام وعاظ، طبقات دوم و اول است ولی در روی منابر سوگواری، طرف، «مردم عوام» [بوده] و هیجان افکار آنها کنترلش مشکل است... در این ده روز اکثر وعاظی که طرفدار دولت بودند و یا کمتر به مخالفت علنی بر علیه مقام سلطنت و دولت میپرداختند... به وحشت افتاده و برای اینکه به دسته مخالف اهل دین و علم منصوب [درست: منسوب] نشوند، رویه موافقت با دسته خمینی پیش گرفتهاند.
پخش عکسهای خمینی در مساجد، منابر و به خصوص پشت شیشه مغازهها و ویترینهای دکاکین بازار و مغازههای خیابانها و معابر، یکی دیگر از نشانه پیروزی روحانیون مخالف شاه و دولت است...
سخنان کوبنده و افشاگرانه امام، شاه را پیش نزد مردم حقیر و رسوا کرد و امام به صورت رهبر مذهبی- سیاسی آشتی ناپذیر، انقلابی و بلا منازع مردم در آمد. شاه که ادامه تظاهرات عزاداران کشور را خطری بزرگ برای رژیم خود میدانست درصدد دستگیری امام و بسیاری از علما، وعاظ و روحانیون انقلابی سراسر کشور برآمد. عزاداری مردم قم تا پاسی از شب ادامه داشت. اما پس از اینکه عزاداران بتدریج مساجد، خیابانها و کوچهها را ترک کرده و به خانههای خود باز گشتند و سکوت سنگین نیمه شب بر شهر مستولی شد، ماموران نظامی در منزل امام ساعت 30/2 نیمه شب 12محرم برابر با 15 خرداد به دور از چشم مردم و بدون سر و صدا از دیوار منزل امام بالا آمده و وارد منزل شدند و برای یافتن ایشان همه حیاط، اتاقها و زیرزمینها را جستجو کردند ولی امام را نیافتند. از اینرو به ضرب و شتم تنی چند از خدمه منزل- که همانند شبهای قبل در حیاط بیتوته کرده بودند- برآمدند تا مخفیگاه امام را نشان دهند! امام از آغاز ماه محرم تا آن شب به دلیل برگزاری مجلس روضه در منزل خود و کثرت رفت و آمد مردم، شبها را در منزل فرزندش آقا سید مصطفی که مقابل منزل خود بود میخوابید. در همان هنگام امام برای ادای نماز شب از خواب برخاسته بود که سرو صدای ماموران را شنید. بلافاضله لباس پوشید و از در منزل خارج شد و خطاب به ماموران فریاد کرد: «روحالله خمینی منم! چرا اینها را می زنید؟ اینچه رفتار وحشیانهای است؟ چرا مانند دزدان از دیوار به پایین میپرید؟»
پخش عکسهای خمینی در مساجد، منابر و به خصوص پشت شیشه مغازهها و ویترینهای دکاکین بازار و مغازههای خیابانها و معابر، یکی دیگر از نشانه پیروزی روحانیون مخالف شاه و دولت است...
ماموران چون به خوبی میدانستند در صورتی که مردم از جریان امر مطلع شوند اجازه نخواهند داد امام دستگیر شود با مخفی کاری تمام عمل کردند: لباس مشکی بر تن نمودند و برای اینکه صدای ماشین، همسایهها را بیدار نکند ماشین را از در منزل تا سر خیابان هل دادند! امام در طول راه صحبتی با ماموران نکرد تا اینکه شعلههای آتش پالایشگاه تهران از دور پیدا شد. آنگاه خطاب به آنها فرمود: «ما داریم فدای این نفت میشویم! همه چیز ما را به خاطر این نفت دارند میگیرند» . ماموران از بیم اطلاع مردم و احتمال درگیری با آنان به اندازهای هراسان بوده و عجله داشتند که حتی اجازه ندادند تا امام در میان راه وضو گرفته و نماز بخواند، از این رو ایشان مجبور گردید تا تیمم کرده و در ماشین و در حال حرکت نماز صبح را بجا آورد. امام را مستقیماً به سلولی انفرادی در باشگاه افسران تهران برده و در غروب همان روز به پادگان قصر منتقل کردند.
لحظاتی پس از دستگیری امام، همسایهها با خبر شدند و چند دقیقه بعد گروه زیادی از مردم به طرف صحن مطهر حرکت نموده و به بازداشت ایشان اعتراض کردند. جمعیت زیادی در نخستین ساعات صبح روز 15 خرداد در حالی که از دستگیری امام به شدت ناراحت بودند و شعارهای «مرگ بر شاه- درود بر خمینی» و «از جان خود گذشتیم، با خون خود نوشتیم: یا مرگ یا خمینی» میدادند روانه منزل مراجع شده و سپس به دنبال حاج آقا مصطفی (فرزند ارشد امام) به طرف صحن مطهر حضرت معصومه (س) به حرکت در آمدند. مراجع و علمای طراز اول قم در منزل آیتالله گلپایگانی تشکیل جلسه داد و با صدور اعلامیهای، دستگیری امام را تقبیح نموده و خواستار آزادی فوری ایشان شدند. تظاهر کنندگان پس از خروج از صحن و در حالیکه زنان پیشاپیش مردان قرار داشتند با رگبار مسلسل نظامیان مواجه شدند. در برخی از خیابانهای اصلی و کوچهها مردم قتل عام شدند. برخی از مردم که به چوب و اسلحه سرد مجهز بودند به نظامیان حمله بردند. درگیری و تیراندازی تا ساعت 5 بعدازظهر آن روز ادامه داشت و بر اثر آن صدها نفر از مردم بیگناه کشته و یا مجروح شدند. هواپیماهای نظامی رژیم نیز برای ارعاب بیشتر مردم بر آسمان قم پرواز کرده و دیوار صوتی را شکستند.
صبح همان روز خبر دستگیری امام به تهران رسید. دانشجویان مسلما دانشگاه تهران، کلاسها را تعطیل کرده و تظاهرات خیابانی کردند. بارفروشان تهران نیز از مرکز شهر به حرکت در آمدند و همراه با سیل جمعیت خشمگین که هر لحظه افزوده میشد به سمت کاخ مرمر، اداره رادیو واقع در میدان ارک، اداره تسلیحات ارتش در میدان توپخانه، و... حرکت کردند، اما با آتش گلوله و رگبار مسلح نظامیان که در میادین و نقاط حساس مرکزی شهر مستقر بودند مواجه شدند و به خاک و خون غلطیدند. مردم خشمگین که آماج حمله وحشیانه نظامیان قرار گرفته بودند به ساختمانهای دولتی، پاسگاههای پلیس و اتومبیلهای نظامی حمله بردند. گروهی از مردم پیشوای ورامین پس از اطلاع از دستگیری امام در حالیکه کفن پوشیده بودند به سمت تهران حرکت کردند اما نظامیان مسلح در میان راه به آنان حمله کرده و قتل عام شدند. روز بعد نیز تظاهرات ادامه یافت که با مقابله شدیدتر نظامیان مواجه گردید.
سرانجام رژیم شاه با کشتار هزاران نفر از مردم و به راه انداختن حمام خون (چنانکه وعده داده بود) تظاهرات مردم را سرکوب کرد. در شیراز و مشهد نیز تظاهرات وسیعی برپا شد که به درگیری با پلیس انجامید. در طول سه روز، دهها نفر از علما و روحانیون و وعاظ در تهران و شهرستانها دستگیر شدند، در تبریز به توصیه آیتالله شریعتمداری مبنی بر اینکه «از تظاهرات جدا خودداری شود» و «به اعلیحضرت معظم توهین و بی احترامی نشود» بر خلاف آنچه انتظار میرفت تظاهرات گستردهای صورت نگرفت، فقط چند نفر از روحانیون سرشناس و پیرو امام دستگیر شدند.
با این جنایت و کشتار هولناک، رژیم توانست نهضتی که پایههای سلطنت شاه را به لرزه انداخته بود ظاهراً سرکوب کند و خود را فاتح میدان نبرد بداند!
تهیه و تنظیم: عطالله باباپور
دیدگاه شما