به گزارش صبح الوند به نقل از "دانشجونیوز" ، گذشته چراغ راه آینده است و عاقبت افراط به هر شکلی تفریط است و کیست که نداند که عمده افراطیون اصلاح طلب - که اکنون یا در صدای آمریکا بسر می برند و یا در اوین جا خوش کرده اند- آن راه را پیموده بودند.
گوییاین سرنوشت محتوم هر تندرو افراطی است که در اوایل به قدرت رسیدن خود اظهارات دو آتیشه بر علیه جریانات رقیب بکند و وقتی منبع قدرت را در جای دیگری یافت و خود را به آن متصل کرد، به کلی استحاله فکری شود و نان را به نرخ دیگری تناول کند.
در اولین سال های انقلاب اسلامی ایران، چهره هایی در بین مسئولین کشور زندگی می کردند که از لحاظ آراء و تفکراتشان گویی از امام انقلاب کیلومترها جلوتر بودند! و برخی حرکات و رفتارهای امام را کند روی و یا مماشات تلقی می کردند که می بایست با دست با کفایت آنها برطرف شود و آنها مسئول انقلابی کردن آحاد ملت ایران قلمداد می شدند.
به عنوان نمونه اشاره به برخی از تندروی ها در این زمینه خالی از لطف نیست.
اولین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران در سال 58 در حالی برگزار می شد که کاندیداهای متعددی برای ریاست جمهوری نام نویسی کرده بودند.
امام خمینی(ره) با اعلام اینکه من نمی توانم صلاحیت همه را تایید و یا رد کنم، وظیفه این کار را به حجت الاسلام موسوی خوئینی ها واگذار کرد.
خوئینی ها که با سالوسی ها و اسلام نمایی های خود توانسته بود وجهه ای برای خود در بین انقلابیون و حتی امام دست و پا کند با قبول این مسئولیت آن چنان حرکات تندروانه ای انجام داد که بعدها داد همه را درآورد.
وی با بیان اینکه اساسا تعدد کاندیدا به معنی تعارض با انقلاب اسلامی است! اقدام به رد صلاحیت آنان بر اساس ظاهر و عدم توانایی پاسخگویی به سوالات خود کرد!
سال های بعد نیز خوئینی ها همیشه با کیلومترها جلوتر حرکت کردن از ولی فقیه همیشه مصداق یک انقلابی تمام عیار و دو آتیشه در نظام اسلامی بود؛ انقلابی که تنها چند سال نیاز بود تا پوچ بودن و بی ریشه گی برخی افراد برای مردم آشکار و عیان گردد.
فتنه سال هفتاد و هشت، اولین ریزش های انقلاب را رقم زد، روزنامه موسوی خوئینی ها ابتدا با نشر مطالب فوق سری وزارت اطلاعات، اسناد محرمانه نظام را لو داد و سپس با یک تیتر زمینه آشوب تیرماه هفتاد و هشت را فراهم کرد. اینجا دیگر اوج استحاله خوئینی ها قلمداد می شد!
فتنه 78 به پایان رسید اما فته گری وی و تیم دور و برش همچنان ادامه یافت، بررسی کارنامه خوئینی ها در فتنه 88 در این مقاله نمی گنجد، اما آنچه که مهم است، تندروی وی در ابتدای انقلاب و بعدها استحاله وی و تبدیل او به یک فتنه گر در نظام اسلامی اسلامی است.( برای مطالعه بیشتر به کتاب " سراب سیاست" مراجعه کنید.)
نمونه ای دیگر از تندروی ها را می توان در بررسی رفتار میرحسین موسوی، اکبر گنجی، محسن مخملباف و ده ها نفر دیگر جستجو کرد که همه به سرنوشت موسوی خوئینی ها دچار شدند و عاقبت معلوم الحالی پیدا کردند.
ریزه خواران سفره اصلاح طلبی اما از این سرنوشت جدا نماندند، سیر اقدامات سید طه هاشمی، معاون فرهنگی- اجتماعی کل دانشگاه آزاد اسلامی و واکاوی اظهارات وی نشان از چرخش سیاسی این روشنفکر تجدیدنظر طلب اما با چند سال فاصله دارد.
در ابتدای دولت نهم بود که اسفندیار رحیم مشایی، عهده دار ریاست سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری شد و کمی بعدتر سید طه هاشمی را به عنوان مشاور خود و همچنین ریاست پژوهشگاه این سازمان منصوب کرد.
هاشمی اما از ابوالمشاغل شدن ابایی نکرد و همزمان چندین پست و مقام دیگر را همچون مراد خود یعنی اسفندیار رحیم مشایی، بر عهده گرفت.
چندی گذشت تا اینکه اتفاقاتی رخ داد و فضا آنقدر بر این یار گرمابه و گلستان مشایی تنگ کردند که وی مجبور به استعفا گردید؛ اگر چه برخی گمانه زنی ها حاکی از این بود که وی خود را فدای مشایی کرد تا کاسه و کوزه برخی حرکات و اقدامات بی فکرانه رحیم مشایی بر سر او خورد شود.
متن استعفای طه هاشمی نیز بی شباهت به دل نوشته ای به اسفندیار رحیم مشایی نبود، آنجا که نوشته بود:«افتخار همکاری با جناب آقای مشایی و دولت خدمتگزار که از هر نظر مورد تأیید مقام معظم رهبری مدظلهالعالی است، نصیب هر فردی نمیشود و خدا را شاکرم که علیرغم مشکلات تاکنون این توفیق همراه بنده بوده است.» خواهشمند است ضمن موافقت با استعفای بنده در کنار خودتان در یکی از زیر مجموعه ها نظیر مرکز ملی مطالعات جهانی شدن ادامه خدمت دهم.»
در اظهار نظری دیگر هاشمی گفته است که:« از هرکسی که با آقای مشایی کار کرده باشد بپرسید که چگونه بوده می گوید که کارکردن با ایشان شیرینی خاص خودش را دارد. من ایشان را آدمی خوش فکر و توانمند میدانم. صرف نظر از این موضوع که امکان دارد صحبتی بد فهمیده شود یا به هر دلیلی بخواهند در مقابل آن موضع گرفته شود اما به هر حال من کار کردن با آقای مشایی را دوست داشتم.»
دولت دهم هم تمام شد و طه هاشمی که حالا پس از چهار سال از مالزی به ایران باز می گشت یک راست به سراغ دانشگاه آزاد اسلامی رفت تا مرحله دوم زندگی خود را آغاز کند، این مرحله دوم اما آغاز همان راهی بود که دیگران رفته بودند سرنوشت آن هم از پیش مشخص بود.
معاونت فرهنگی اجتماعی کل دانشگاه آزاد اسلامی منصب جدیدی بود که هاشمی بر آن تکیه داده است و در این منصب وی چه حرف ها و اقداماتی که انجام نداده است.
از خیل شایعات درست یا نادرستی که به وی می چسبانند – نظیر دستور وی برای انطوای بسیج دانشجویی و اقدامات وی برای تبدیل دانشگاه به باشگاه احزاب و مشوش کردن آن تا سر حد ممکن- که بگذریم به انتصابات و اظهارات گونه گون وی خواهیم رسید.
چندی پیش بود که یک هتاک به امام با توصیه یکی از مسئولین دانشگاه آزاد اسلامی و حکم طه هاشمی در دانشگاه آزاد پست گرفت و وقتی رسانه خبر این اقدام نابجا را منتشر کردند، طه هاشمی به سرعت شناخت خود از آن هتاک را رد کرد و گفت که به توصیه دوستان وی را نصب کرده است در حالی که شواهد گویا، چیزی غیر از این را نشان می داد.
اظهارات طه هاشمی بر علیه دولت دهم هم نشانی دیگر بر استحاله فکری وی است، استحاله ای که گویا به این جا ختم نمی شود و نخواهد شد تا جایی که دغدغه اصلی ایشان احیای سیاست شکست خورده گفتگوی تمدن ها در دانشگاه آزاد است.
سال گذشته، زمانی که بخشنامه بحث برانگیز و دارای خلاهای بسیار دانشگاه آزاد اسلامی منتشر شد، در حالی که همه نیروهای ارزشی منتقد و مخالف این بخشنامه بودند، طه هاشمی با قدرت از آن دفاع کرد و وضع حجاب و پوشش دانشگاه شد آنچه که نباید می شد.
مصوبات شورای فرهنگی دیگر دانشگاه آزاد اسلامی موید روند فکری و تغییرات درونی معاون فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی کشور است که گویا ادامه مدیریت وی بر این معاونت حالا حالاها کش داشته باشد.
دیدگاه شما